زلاتان: چهار سال برای زدن ماتراتزی صبر کردم!
فوقستاره دنیای فوتبال که در تیم و لیگهای مختلفی بازی کرده و هرجا هم رفته نامش را ثبت کرده بهتازگی گفتوگوی بسیار طولانیای با مجله جی کیو ایتالیا داشته است.
خبرورزشی: زلاتان ایبراهیموویچ در این گفتگو نگاهش درباره فوتبال، آمریکا و تفاوتهایش با اروپا را بیان کرده است. زلاتان سری هم به زندگی و علایق شخصی اش زده. به دلیل طولانی بودن این گفتگو فقط خلاصهای از آن را از نظر میگذرانید.
گفته بودی در آمریکا بازیکنان دنبال این هستند که یکی، دو چیز را فقط خوب انجام دهند و قادر نیستند همه کارها را به بهترین شکل انجام دهند. به همین دلیل است که میخواهی به ایتالیا برگردی؟
نه، هدفم این است عضو تیمی شوم که میخواهد دوباره برای قهرمانی مبارزه کند. تیمی که بخواهد برگ جدیدی در تاریخش بنویسد؛ تیمی که بخواهد یک تنه مقابل همه ایستادگی کند. فقط تیمی که چنین ویژگیهایی داشته باشد میتواند من را جذب خودش کند.
پس چطور به تیمی مثل گلکسی رفتید؟
یک تصمیم شخصی بود. من در منچستریونایتدی که هدایتش بهعهده مورینیو بود مصدوم شدم؛ میتوانستم همچنان کنار آنها حضور داشته باشم ولی نیاز به زمان بود تا دوباره به اوج برگردم. وقتی فرصت رفتن به آمریکا دست داد به خودم گفتم شاید بهتر است چالش جدیدی تجربه کنم. وقتی به گلکسی رفتم در همان اولین بازی به خودم گفتم نباید سرمربی تیم را ناامید کنم. اینطوری شد که بووووووم! در همان اولین بازی یک گل تاریخی زدم و اسطوره زلاتان را خیلی سریع بنا کردم.
ولی این اولین باری نبود که یک گل از فاصله ۴۰ متری میزدید...
برای اروپاییها آن گل، یک گل طبیعی بود ولی برای آمریکاییها، گلی فرازمینی بود. باور کنید تا چند ماه بعد همچنان با من درباره آن گل حرف میزدند. در پارکینگ من را میدیدند، میگفتند: «عجب گلی!» در تلویزیون یا در مسابقه بسکتبال من را میدیدند، میگفتند: «عجب گلی!» بعد از دو سال حضور در آمریکا به خودم گفتم بس است. بعد از زدن ۵۳ گل در ۵۸ بازی، زمان خوبی برای جدایی بود. حالا، اما وقت بازگشت به اروپاست.
خوشحالم تجربه حضور در آمریکا را به دست آوردم، چون بعد از مصدومیتم خیلیها میگفتند دیگر نمیتوانم بازی کنم ولی نشان دادم همچنان میتوانم تفاوتها را رقم بزنم. در آمریکا ذهنیتی متفاوت نسبت به فوتبال وجود دارد، چون بهغیر از چندین بازیکن سرشناس در تیمها، بقیه دستمزدهای معمولیای میگیرند. ضمن اینکه آنها باید از لحاظ تکنیکی و تاکتیکی هم هنوز رشد کنند.
وقتی بحث دویدن در میان باشد میدوند، از لحاظ بدنی برای خودشان هیولایی هستند ولی مشکل اینجاست که آمریکاییها عادت ندارند با پا بازی کنند، چون در ورزشهای سنتی آنها، بیسبال، فوتبال آمریکایی و بسکتبال، همگی از دست استفاده میکنند.
نظرت درباره زیاد شدن توهینهای نژادی در فوتبال چیست؟
هواداران همیشه میخواهند تیم قهرمان یا رقیب را به دردسر بیندازد و از این الفاظ استفاده میکنند. طبیعتاً این موضوع برای آنهایی که مخاطب هستند دردآور است. این موضوع فقط مختص فوتبال ایتالیا نیست و همه جای دنیا را در برگرفته است. مهم این است آدم با وجود این توهینها بتواند نهایت تمرکز را داشته باشد. برای حل چنین مشکلاتی باید سرسخت و قاطع برخورد کرد. اینکه سه دقیقه بازی را متوقف کنید و بعد دوباره آن را از سر بگیرید نمیتواند چیزی را حل کند.
این موضوع سالهاست رخ میدهد. مثلاً درباره بالوتلی و کولیبالی که اخیراً مورد چنین توهینهایی بودهاند بهتر بود بازی لغو و تیم رقیب بازنده میشد. باید تا انتها این تنبیه ادامه داشته باشد. اینکه شما تیشرت بپوشید که روی آن نوشته شده نه به نژادپرستی یا پرچمی در ورزشگاه تکان بدهید که نه به نژادپرستی رویش نوشته شده باشد خوب است ولی مشکلی را حل نمیکند. بهتر است تیمی که طرفدارانش توهین میکنند بازنده و بازی لغو شود. اگر چنین رفتاری ادامهدار شد خطر سقوط به دسته پایینتر باید تهدیدشان کند. باید سرسخت بود تا هواداران متوجه شوند چنین رفتاری عواقب سنگینی دارد.
خودت هم تا بهحال متحمل توهین نژادی شدهای؟
بله، بچه که بودم خجالتی ولی در عین حال مغرور بودم. همیشه با بقیه سوئدیها تفاوت داشتم: دماغم گنده، موهایم مشکی و حرف زدنم متفاوت بود. همیشه باید به تنهایی مقابل بقیه میایستادم. وقتی بقیه یک گل میزدند من باید ۱۰ تا میزدم تا به چشم بیایم و مورد پذیرش قرار گیرم. خب، با شیوههای متفاوتی میتوان یک بازیکن را اذیت کرد. در ایتالیا که بودم به من میگفتند «کولی». این هم توهین نژادی است، نادیده گرفتن است ولی رفتاری که با من در زمین و بیرون از زمین داشتند متفاوت بود، چون بیرون از ورزشگاه از من تعریف میکردند و میخواستند با من عکس بگیرند.
نظرت درباره فوتبال ایتالیا چیست؟
زندگی و بازی در ایتالیا باعث شد تبدیل به بازیکنی شوم که امروز هستم. قبل از حضورم در ایتالیا مهاجم بودم ولی اینقدر خوب نه. کاپلو به من چیزهای زیادی آموخت. به من گفت: «باید تلاش بیشتری کنی. باید به تیم کمک کنی تا گلهای زیادی بزنند. بقیه چیزها برایم مهم نیستند.» پیامش به من کمک زیادی کرد تا رو به جلو حرکت کنم. هر روز بعد از هر جلسه تمرینی من را مقابل ۵ یا ۶ مدافع میگذاشت و نزدیک به یک ساعت میخواست با آنها مقابله کنم. سانتر میکردند و میخواست همه سرها را بزنم. بعد شدم چیزی که آنها میخواستند. به اینتر که رفتم مسئولیتم بیشتر شد، چون آنها میخواستند قهرمان شوند و به کمک من نیاز داشتند. البته قبل از بحث اینتر میخواهم چیزی را تعریف کنم که تا الان به کسی نگفتهام.
چه چیزی؟
در یووه که بودم با اینتر بازی کردیم. ماتراتزی همان اوایل خطای بسیار بدی رویم مرتکب شد و کاری کرد مصدوم شوم. به عنوان فوتبالیست، او بازیکن بدی بود. شیوههای مختلفی برای بد بودن وجود دارد ولی بدترین این است که طوری بازی کنند از قصد بخواهند رقیب را مصدوم کنند. آن خطا باعث شد من را از زمین برای لحظاتی بیرون ببرند. کاپلو از من پرسید: «تعویضت کنم؟» من گفتم: «نه، میروم داخل زمین.» میخواستم بروم داخل زمین و با ماتراتزی تسویه کنم، چون وقتی چنین اتفاقی برایم میافتد به این سادگی از کلهام بیرون نمیرود.
ولی نتوانستم تسویه کنم، چون دو دقیقه بعد از بازگشتم به زمین آنقدر درد داشتم که نتوانستم ادامه دهم. بعد، به اینتر رفتم، به بارسلونا و میلان... در اولین شهرآوردی که در میلان برابر اینتر قرار گرفتم سال ۲۰۱۰ بود و ماتراتزی در ترکیب حضور داشت. اینجور وقتها باید خیلی مراقب باشید عصبانی نشده و کار احمقانهای که به ضرر تیمتان است انجام ندهید. میلان یک بر صفر جلو افتاد. در نیمه دوم، ماتراتزی سمتم آمد و او را با یک حرکت تکواندو راهی بیمارستان کردم. استانکوویچ گفت: «ایبرا چرا این کار را کردی؟» به او گفتم: «۴ سال بود منتظر چنین لحظهای بودم. این هم دلیل».
بازیکن مورد علاقهات در فوتبال کیست؟
همیشه رونالدوی برزیلی بوده است. وقتی بازی میکرد همه میخواستند از او تقلید کنند، از حرکاتش، از آن دریبلهای ریزش، بوم، بوم. استایل بازی اش بسیار شیک بود. او بازیکنی بود که باعث میشد جلوی تلویزیون بنشینم و نگاه کنم. الان بازیکنان زیادی نیستند که من را وادار به چنین کاری کنند. شاید امباپه فقط کمی متفاوت باشد. او هنوز جوان است و امیدواریم با تلاش به راهش ادامه دهد. با سن و سال کم خیلیها را شیفته خودش کرده است.
چرا اینقدر شیفته کوئنتین تارانتینو، کارگردان سینما، هستی؟
او عاشق سینماست، درست مثل من که عاشق فوتبال هستم. دوست دارم یک روز ملاقاتش کنم و داستانش را بشنوم. میبینیم که او عاشق کارش است، نابغه است و کمی دیوانه. دوست دارد چیزهایی که میخواهد را به مخاطب انتقال دهد. کمی مثل کاری که محمد علی، یکی دیگر از اسطورههای دنیا بهعنوان انسان و ورزشکار، انجام میداد. کار تارانتینو را دوست دارم، چون همانطور که خودش دوست دارد کار میکند. او در این زمینه فلسفه خاصی دارد. تارانتینو تاریخ سینماست و زلاتان، تاریخ فوتبال.
دوست داری یک نقش در فیلمهایش داشته باشی؟
بله، یکی از فیلمهای تارانتینو! دوست دارم فیلم زیبای اکشنی با دواینی جانسون (صخره) بازی کنم. احترام زیادی برای او قائل هستم، چون نماد واقعی رؤیای آمریکایی است: پسری بوده با مشکلات مواد، بدون یک سنت در جیبش و البته بیخانمان. حالا او در قله دنیاست. تسخیرناپذیر است. آدم هیچوقت نباید تسلیم شود. اگر اطرافیان شما به شما اعتقادی ندارند، مسیر خودتان را بسازید. همه از من میپرسند: «استادت چه کسی بوده؟» چه کسی؟ هیچکس. من به تنهایی خودم را از کثافت بیرون کشیدم.
چرا عاشق تکواندویی؟
وقتی بچه بودم پدرم همه فیلمهای جکی چان و بروس لی را داشت. از تکواندو خوشم میآمد، چون مثل بوکس با پا بود. جنبه زیباشناختی هم داشت؛ مثل رقصیدن سریع و تقریباً پرواز کردن است. تکواندو باعث شد گلهای زیبایی بزنم.
نظر کاربران
جالب بود ...like... بعداز چهار سال خوب ماتراتزی رو روانه بیمارستان کرد دمش گرم
تاریخ فوتبال!؟؟؟؟ اینم یه زررررررت داره
واقعا خیلی خوبه این بشر