زندی: پدرم دوست داشت پرسپولیسی شوم!
بازیکن اسبق استقلال و تیم ملی پیش بینی کرد که این دربی یک - یک میشود.
خبر ورزشی: فریدون زندی استقلالی است. او حتی در شهرآورد برای آبیها گل زد، اما کیست که نداند حتی بین قرمزها محبوبیت دارد. زندی انگار فارغ از رنگهاست. او یکی از ماندگارترین چهرههایی است که به تیم ملی آمد. با حضور فریدون ذائقه هواداران فوتبال عوض شد. او در چشم به هم زدنی مرزهای محبوبیت را در نوردید و شد محبوب هواداران فوتبال ایران.
فریدون حتی وقتی به استقلال رفت، محبوبیت خود را پیش قرمزها از دست نداد. او هیچگاه وارد حاشیه نشد و حتی برای هواداران پرسپولیس کری نخواند. شاید به همین دلیل محبوبیتش را پیش قرمزها حفظ کرد. فریدون این روزها در آلمان است و دور از ایران. در آستانه شهرآورد با او خاطرات قدیمی اش را مرور کردیم.
فریدون اگر موافق باشی برویم سر اصل مطلب. امروز شهرآورد پایتخت است و دوست داریم پیشبینیات را از این مسابقه بدانیم.
به نظر من شهرآورد یک - یک مساوی میشود.
واقعاً؟ ولی همه بازی پرگل دوست دارند. تساوی واقعاً بد است...
قبول دارم. من خودم هم دوست دارم شهرآورد پرگل باشد. حالا اگر دو تیم بالای سه، چهار گل بزنند که چه بهتر. (خنده) اگر آخر بازی هم استقلال برنده باشد که خیلیخیلی بهتر است. (خنده) انشاءا... تیم محبوب من در بازی برنده باشد. خلاصه بازی هم پرگل باشد و هم برندهاش ما باشیم. اینطوری خیلی خوب است.
حالا فکر میکنی از استقلال ممکن است چه کسی گل بزند؟
مهم نیست چه کسی گل بزند، فقط مهم این است که استقلال بتواند بازی را ببرد.
میخواهیم کمی درباره خودت و شهرآوردها حرف بزنیم. اول اینکه چقدر دوست داشتی در شهرآورد بازی کنی و فضایی که تجربه کردی با چیزی که در ذهنت بود، چقدر تفاوت داشت؟
من که خیلی دوست داشتم تجربه بازی در این مسابقه را به دست بیاورم. همیشه دوست دارم در مسابقاتی بازی کنم که تماشاگر زیاد دارد. قبل از اینکه به ایران بیایم، خیلی استقلال و پرسپولیس را نمیشناختم ولی میدانستم پرطرفدارترین تیمهای ایران هستند و بازیهایشان خیلی جذاب است.
یک وقتهایی دوست داشتم به ورزشگاه بروم و این بازی را از نزدیک ببینم. موقعی که فوتبالیست شدم، خیلی فکر نمیکردم شاید به ایران بیایم و بازی کنم. من در آلمان فوتبال را یاد گرفتم و به بوندسلیگا رسیدم. آن موقع به تیم ملی هم نیامده بودم ولی وقتی آقای برانکو من را دعوت کرد و به ایران آمدم، کمکم بیشتر با پرسپولیس و استقلال و بازیکنانشان آشنا شدم. همان موقع خبرنگاران از من میپرسیدند تو استقلالی هستی یا پرسپولیسی؟
من میگفتم هیچکدام. خب، دروغ هم نمیگفتم، چون واقعاً از دو تیم شناختی نداشتم. در آلمان هم اینطوری نبود که مثلاً بحث قرمز و آبی باشد. ما در یک فضای دیگری بودیم.
البته پدر تو عاشق پرسپولیس است. این را که رد نمیکنی؟
نه (خنده). پدر من پرسپولیسی است و از قدیم میگفت: طرفدار پرسپولیس است ولی من همانطور که گفتم اصلاً در این بحثها نبودم. گاهی آدم با یک اتفاق عاشق یک تیم میشود. برای من استقلال همینطوری شد. من عاشق رنگ آبی و استقلال شدم و تا وقتی که در این تیم حضور داشتم، تلاش کردم بهترین بازیها را انجام دهم. راستش پدرم دوست داشت به پرسپولیس بروم ولی وقتی موقع تصمیمگیری رسید، او اصلاً دخالت نکرد و گفت: خودت به عنوان یک بازیکن باید در این باره تصمیم بگیری.
تو در دورهای از پرسپولیس پیشنهاد داشتی. حتی مدیران این باشگاه هم گفتند با تو مذاکره کردهاند.
من، چون برای استقلال بازی کردم، هیچوقت دوست نداشتم به تیم پرسپولیس بروم. البته برای این باشگاه و هوادارانش احترام خیلی زیادی قائل هستم. پرسپولیسیها خیلی به من احترام میگذارند. من با اکثر بازیکنان این تیم هم دوست و رفیقم. ما در تیم ملی خیلی با هم بازی کردیم ولی در بازیهای باشگاهی رقیب بودیم. درست گفتید، این باشگاه به من پیشنهاد داد ولی من دوست داشتم برای استقلال بازی کنم.
حتی در دورهای که آقای برانکو قرار بود تازه به باشگاه پرسپولیس بیاید، مسئولان این باشگاه با من حرف زدند. من و آقای برانکو از زمان حضورم در تیم ملی رابطه خیلی خوبی با هم داشتیم ولی من دوست داشتم فوتبالم را در استقلال تمام کنم. مدتی هم کنار این تیم بودم، اما نشد قرارداد ببندم و تصمیم گرفتم برای همیشه از فوتبال خداحافظی کنم و مربی شوم.
چرا نشد با پیراهن استقلال خداحافظی کنی؟ دلیل خاصی داشت که این اتفاق نیفتاد؟
من خیلی به گذشته برنمیگردم و دربارهاش حرف نمیزنم. آن موقع صحبت زیاد بود. ما قول و قرارهایی گذاشتیم و قرار بود من به استقلال برگردم ولی این اتفاق نیفتاد. شاید یک حکمتی در این اتفاق بود، چون یادم هست آن سال استقلال هم خوب نتیجه نگرفت. ممکن بود من برگردم و برایم در زمین مسابقه اتفاق بدی بیفتد. واقعاً به آن دوران دیگر فکر نمیکنم.
فریدون درباره شهرآوردها کمی بیشتر حرف بزنیم. تو اولین شهرآوردت را سال ۹۰ بازی کردی، همان دیداری که استقلال دو بر صفر آن را برد.
بله، آن مسابقه در شهریورماه برگزار شد و دوست داشتیم برای سومین بار متوالی برنده باشیم. یادم هست همه میگفتیم باید هر طور شده ببریم. دو بازی قبلی را تیم با یک گل برده بود. ما در آن مسابقه هم خیلی خوب کار کردیم. توانستیم با دو گل پرسپولیس را شکست دهیم. در هر نیمه یک گل زدم و موقعیتهای خوبی هم داشتیم. چون اولین بازیام را میکردم، خیلی هیجان داشتم. همه بازیکنان هیجان داشتند.
خدا را شکر توانستیم آن بازی را ببریم. تیم ما آن سال واقعاً قوی بود و خود من وقتی دیدم بچهها بدون ترس بازی میکنند، با انگیزه بیشتری بازی کردم. واقعاً خوشحالم کنار آن بازیکنان حضور داشتم و واقعاً تجربیات خوبی به دست آوردم. هواداران هم چقدر از برد ما خوشحال شدند و فردای آن روز هرکس ما را در خیابان میدید تبریک میگفت. بازی بعدی ما هم در جام ولایت بود که مساوی کردیم و جزو دیدارهای رسمیمان نبود.
بعد در دیدار جامحذفی هم با سه گل پرسپولیس را بردید و آن عدد ۴ درست شد. نظر تو کلاً در این باره چه بود؟
یادم هست آن موقع بعضی بازیکنان دوست داشتند عدد ۴ نشان بدهند. در پرسپولیس هم بازیکنانی بودند که عدد ۶ را نشان میدادند ولی من دوست نداشتم وارد این چیزها بشوم. دوست نداشتم خدای ناکرده حرکتی کنم که به هواداران تیم مقابل بیاحترامی شود. هواداران ما و پرسپولیس همیشه این عدد را به هم نشان میدهند تا برای هم کری بخوانند و یکدیگر را تحقیر کنند
ولی من به عنوان بازیکن نمیخواستم چنین کاری کنم. همان موقع یکسری دوستانم به من میگفتند تو هم عدد ۴ را نشان بدهی بین هواداران محبوب میشوی ولی من گفتم هرگز این کار را نمیکنم. این چیزها برای طرفداران است و بهتر است آنها عدد به هم نشان دهند.
ما بازیکنان باید در زمین مسابقه حرفمان را بزنیم. اعتقاد من همیشه این بود که مثلاً نیازی نیست عدد نشان بدهم تا بگویم استقلالی هستم، در حالی که بازیکن تیم بودم و میتوانستم تلاش کنم تا بازیهای خوبی در زمین مسابقه انجام دهم.
بعد از آن شهرآورد ۳ بر ۲ و هتتریک ایمون زاید چه اتفاقی افتاد؟ چقدر درباره آن مسابقه شایعه زیاد است. اینکه میگفتند بعضی بازیکنان کمکاری کردند و تیم مغرور شده بود و...
من هنوز یاد آن بازی میافتم افسوس میخورم. آن مسابقه عجیبترین بازی تمام عمرم بود. هیچ وقت در هیچ مسابقهای چنین اتفاقی برای من نیفتاده بود. هنوز یک وقتهایی به آن فکر میکنم. حتی دوست ندارم فیلم بازی را نگاه کنم. گاهی فکر میکنم چطوری اتفاق افتاد؟ ما با دو گل جلو بودیم و یک یار بیشتر داشتیم.
فکر میکنم اگر میتوانستیم چپ خودمان را تقویت کنیم این اتفاق نمیافتاد. در آن مسابقه من هم گل زدم و هم پاس گل دادم و همه چیز داشت برایم خوب پیش میرفت. خیلی خوشحال بودم که اینقدر در برد تیم مؤثر بازی کردهام ولی آخر بازی دیگر گل و پاس گل من فراموش شد. همیشه وقتی بازیکنی در شهرآورد گل میزند، خاطرهاش برای او شیرین است ولی هرکس به من میگوید تو در شهرآورد گل زدی و پاس گل دادی، یاد آن خاطره تلخ میافتم.
نمیدانم اسمش را باید بگذارم بدشانسی یا چیز دیگری. اتفاقی افتاد که به نظر من معجزه بود. خیلی شوکه بودیم ولی خیلی زود فراموشش کردیم. فوتبال این چیزها را هم دارد، مهم این است که تیم و بازیکنان بتوانند با این شکستها کنار بیایند. یک روز ما سه گل به پرسپولیس زدیم و بردیم و یک روز هم اتفاق افتاد آن شکلی باختیم. قشنگی فوتبال به این چیزهاست.
آخرین شهرآوردت هم که آن بازی صفر- صفر بود.
بله، دو تیم ۴ بار بعدی مساوی کردند ولی من در اولین صفر - صفر حضور داشتم. فکر کنم بعد از آن برد ۳ بر ۲ پرسپولیس تیم ما کمی ترسیده بود. پرسپولیس هم نمیخواست اتفاقی بیفتد که باعث شود ببازد. دو تیم محتاط بودند و بازی خوبی نبود.
نظر کاربران
درود بر زندی
بعد اینهمه همون بهتر که نشدی نه