این شکست ما را شکست نداد
یادداشتی از عیسی عظیمی در ورزشگاه کازان روسیه. او هم مثل ما به صعود تیم ملی امیدوار است .
ورزش سه: یادداشتی از عیسی عظیمی در ورزشگاه کازان روسیه. او هم مثل ما به صعود تیم ملی امیدوار است .
ما چند ردیف بالاتر از کف، سمت کرنر نشسته بودیم؛ همانجا که لایی وحید و پشتک میلاد. پس خیلی هم عجیب نبود که وقتی سعید عزت داشت بلندترین فریادهای زندگیاش را میکشید و میآمد سمتمان، یک تماشاگر تنهایی مثل من که هنوز کسی بغلش نکرده، از روی عادت چشم را ببرد دورتر روی داور خط و وسط جیغ و هورای ملت دستها را پشت سرش به هم گره بزند. سعید و بچهها هنوز روی زمین بودند که یکی آن طرف مذاکرات با کمک داور را شروع کرده بود. احسان رفته بود وظیفه کاپیتانیاش را انجام دهد و گلی را برگردانَد که هرگز برنمیگشت. هیچ جای تاریخ، هیچ کاپیتانی نتوانسته بود رای هیچ داوری را برگرداند و این البته فوتبال است و تصمیم درست داور و تلخی قانون؛ اما چیزهایی هم هست.
توپ روی چمن میلغزید و بازی توی زمین، واقعی بود. تکل و پاس و شوت. حتی آن زیر توپ زدنها که کیروش را کفری میکرد تا برگردد سمت نیمکت و غر بزند و بطری آب معدنی را توی دست مچاله کند. همه چیز داشت ما را میبُرد سمت اینکه میتوانیم. و البته برد و حالا از خیلی چیزها مطمئنیم. از اینکه زندگی واقعی ما، چیزی که توی زمینمان هست، در نهایت ما را خواهد ساخت. اینکه آدم اگر فوتبالش را، خودش را بسازد، از بازیاش، از زندگیاش راضی خواهد بود. پس، اگر در خبرها کافهها را قبل از ساعت ده شب بستهاند، اگر ورزشگاه آزادی را به سختی و پس از جان به لب کردنشان به روی ملت باز کردهاند تا با زن و بچه فوتبال ببینند، اگر کارلوس پویول را به تلویزیون راه ندادهاند، اگر عمری است هی نمیگذارند و هی نمیشود و هی و هی و هی، راهش همین است: خودت را بساز. وحید امیری باش و هزار بار استارت بزن. سردار باش و هزار بار هد. رامین باش و هزار بار تکل. سعید باش و هزار گل آفساید و هزار خوشحالی ناکام. هزار بار شکست بخور اصلن. بعد میبینی که دیگر شکست خوردن هم شکستات نمیدهد. یک چیزی مثل تیم ملی.
این، همان امیدی است که زندهمان میدارد؛ تا بردن پرتغال که سهل است...
نظر کاربران
درود خیلی عالی