زامبیهای فوتبال هم رسانه دارند
این روزها کار از جرزنی و اعتراضهای هواداری روی سکوها گذشته است. نسلی به میدان آمدهاند که برای تیم و بازیکن حریف ارزشی قائل نیستند.
آی اسپورت: دوران دبیرستان از هر درسی خوشم نمیآمد کتابش را زیباتر جلد میکردم. مثل کسی که برای خودش تله بگذارد! الان را خبر ندارم اما دوران دبیرستان ما که نیمه دوم دهه هفتاد بود، بچهها کتابهایشان را با مشمای سفید جلد میکردند، هر کس با توجه به سلیقه و علاقهاش ممکن بود عکسی که دوست دارد را زیر مشما بگذارد. خیلیها مثل من که عاشق فوتبال بودند، عکس ستارههای مورد علاقهشان را از کیهان و دنیای ورزش یا هفتهنامههای فوتبالی جدا میکردند و میچسباندند به کتاب.
کتابهای من آلبوم بازیکنانی بود که دوست داشتم. از مارادونا و روماریو بگیر تا یورگن کلینزمن و توماس برولین و روبرتو باجو که همه حالا موهایشان سفید است و اضافه وزن دارند. شبیه پیرمردهایی هستند که هرگز در عمرشان به گربه هم لگد نزدهاند چه رسد به توپ فوتبال!
زنگهای ورزش و تفریح هم دو تیم و در حیاطهای آسفالته تکل میزدیم. پرسپولیس - استقلال یا آرژانتین- برزیل. وقتی یاد دعواها و گریه و شادیهای بعد از آن بازیها میافتم الان به نظرم چیزی شبیه از دست دادن فینال جام جهانی بوده. ستارههای آن زمینهای آسفالته حالا کارمند بانک، رفتگر شهرداری، کارگر روزمرد، دندانپزشک یا معلم شدهاند. از آن بچهها که خیلی جدی کُری میخواندند چند نفر زیر خاک خفتهاند. شاید حالا هم جایی در آسمانها با هم جرزنی میکنند!
همه جای دنیا رقابت با این چیزها همراه است. با تلاش برای بردن به هر قیمتی. جرزنی، تقلب، تلاش برای فریب دادن داور و جان کندن. در ورزش پرهیجانی مثل فوتبال جیوه این دماسنج همیشه میرود میچسبد آن بالاها. انتظار اینکه هواداران این ورزش عصا قورت داده، محترم و پیرانه یک مسابقه پرهیجان فوتبال را دنبال کنند زیادی خوشباورانه است. حتی پاستوریزهترین هوادار هم یک جاهایی حرفهای تلخ و فلفلدار میزند!
اما این روزها کار از جرزنی و اعتراضهای هواداری روی سکوها گذشته است. نسلی به میدان آمدهاند که برای تیم و بازیکن حریف ارزشی قائل نیستند. فحاشی، توهین و انکار مطلق توانایی رقیب را نشانه تعصب میدانند. با ساختن استکیر و کلیپ وکارتون و … به بدترین شکل ممکن دست به توهین و فحاشی میزنند. آنها مثل نسل ما نیستند که رسانه نداشتیم، تنها تریبونمان حنجره بود که بُردی نداشت. این نسل در تلگرام کانال دارد، در اینستاگرام صفحه دارد، در یوتیوپ و آپارات میتواند ویدئو منتشر کند و بعضی از کارهایشان از تیراژ تمام روزنامهها و بازدیدهای سایتها و خبرگزاریها بیشتر دیده میشود. هرچه پر نفرتتر و پرتوهینتر، محبوبتر!
آنها به واسطه داشتن همین رسانهها روی بازیکنان و حتی مربیان هم تأثیرگذارند. بعضی بازیکنان را چنان به حاشیه میکشند که عملاً نابود میشوند، آنچنان دست به تخریب بازیکنان خودی یا رقیب میزنند که عملاً زانوی آنها هنگام ضربه زدن به توپ میلرزد. قابل اثبات کردن نیست اما بخشی از مصدومیت شدید محسن ربیعخواه را در نتیجه همین فشارها میدانم. اگر یکبار پیش روی جمعیتی سخنرانی کرده باشید یا در یک مسابقه ورزشی بازی کرده باشید معنای فشارهای منفی را درک میکنید.
در میانه عمر، کتابهایم را با ستارهها جلد نمیکنم اما هنوز هم فوتبال را عاشقانه دوست دارم. شاید از عوارض میانسالی باشد اما زامبیهای این نسل من را میترسانند. آنها که میتوانند لیونل مسی را یک بازیکن هورمونی عنوان کنند که تنها با کمک داورها گل میزند، آنها که گلهای کریستین رونالدو را نمیبینند و پنالتیهایش را میشمارند و میگویند پنالدو است! آنها که به اشکهای جی جی بوفون میخندند، برای سر بیموی گواردیولا جوکهای چندشآور جنسی ردیف میکنند و...
تندروها همهجا خطرناکند. چه در سیاست و دین، چه در ورزش و هنر. آنها بدترین و عمیقترین خنجرها را به چیزی میزنند که گمان میکنند در حال دفاع از آن هستند! این زامبیها که رسانه هم دارند ترسناک هستند. آنها که خود را عاشقترین عاشقان به فوتبال میدانند، بزرگترین دشمنان این لذت دستهجمعی هستند.
ارسال نظر