نه، این یونایتد را دوست نداریم!
الکس فرگوسن در دسامبر ۱۹۸۶، به یونایتد آمد و در ژوئن ۲۰۱۳، با خداحافظی از دنیای مربیگری این تیم را ترک کرد.
فرهنگستان فوتبال - امیر حاجرضایی: الکس فرگوسن در دسامبر ۱۹۸۶، به یونایتد آمد و در ژوئن ۲۰۱۳، با خداحافظی از دنیای مربیگری این تیم را ترک کرد. پنج فصل از غیبت او میگذرد و منچستریونایتد، پرافتخارترین تیم جزیره، کماکان در سراشیبی سقوط است. شاید قهرمانی در لیگ اروپا و کسب جام اتحادیه انگلیس، این شبهه را ایجاد کرده باشد که نتایج یونایتد چندان هم بد نبوده است.
پیروزی در لیگ اروپا، تنها امتیازی که برای این تیم داشت، کسب مجوز حضور در جام باشگاههای اروپا بود. برای تحلیل منطقیتر، باید یونایتد را از فردای بازنشستگی فرگوسن مورد ارزیابی قرار دهیم. دیوید مویس، اولین مربیای بود که اورتون را رها کرد و به اولترافورد آمد. یکی از دلایل انتخابش، هموطن بودن با فرگوسن بود که هردو اسکاتلندی هستند.
مویس روی نیمکتی نشست که فرگوسن نزدیک به ۲۷ سال بر آن تکیه زده و معادله قدرت در شمال انگلستان را تغییر داده بود. فرگوسن توانست با کسب جامهای متعدد، فراتر از لیورپول، با یونایتد به بهترین تیم تاریخ جزیره تبدیل شود. حالا جانشینان او با میراث بزرگ وی چه میکنند؟
مویس طبعا مربی مورد علاقه هواداران نبود. او با نوسانات زیادی تیم را اداره میکرد و نزدیک به پایان فصل، با توجه به نتایج بد، چارهای برای مدیران یونایتد نماند جز برکناری او و چند بازی باقیمانده را رایان گیگز به انجام رساند تا برای فصل ۲۰۱۵ ـ ۲۰۱۴ مدیران باشگاه فکری بکنند.
انتخاب آنها لوییز فنخال بود که به تازگی با پیروزی بر برزیل در جام جهانی، هلند را به عنوان سومی جهان رسانده بود. فنخال یک فاجعه بود. اندیشههای این مربی که در باشگاههای بزرگی همچون آژاکس، بارسلونا و بایرن کار کرده و با آژاکس جام قهرمانان اروپا را بدست آورده بود، با فوتبال انگلستان همخوانی نداشت.
او شروع به خریدهای بد کرد؛ مارکوس روخو، دارمیان، بلیند، لوک شاو، مورگان اشنایدرلین، ممفیس دپای که هرگز نتوانستند در منچستریونایتد راهگشا باشند. آنها قطعا بازیکنان بدی نبودند، اما اولترافورد همواره جایگاه بازیکنان بسیار بزرگتری از این سیاهه بوده است. نتایج بد یونایتد طی دوسال حضور او در اولترافورد، حاصلش تنها کسب یک جام حذفی بود.
آنقدر تیم دور از ذهنیت هوادارانی بود که همواره عادت به بازیهای زیبا، تهاجمی و پرگل در دوران فرگوسن داشتند که حوصلهشان سر رفت و با پارچهنوشتهها و پلاکاردهایی به استادیوم آمدند که روی آن از ونگال با ویروس ونگال یاد شده بود، کاری که بعدها هواداران آرسنال با پلاکارد« wenger out»، انجام دادند و خشم خود را نسبت به آرسن ونگر اظهار داشتند.
سرانجام قرارداد او که یکسالش باقی مانده بود، فسخ شد و بعدها فنخال در اظهارنظری تند، یونایتد را به فروختن خودش متهم کرد. الکس فرگوسن ضمن ملاقاتی در نیویورک، پپ گواردیولا را تشویق به حضور در اولترافورد کرد. اما پپ انتخاب خود را کرده و سیتی را برگزیده بود. او نگران سایه سنگین فرگوسن بر این باشگاه بود و میدانست این سایه میتواند به کابوس او تبدیل شود.
مربیان قبلی منچسترسیتی، مربیان مطرحی بودند؛ مانچینی، پیگرینی که هردو یک لیگ برتر را فتح کردند، علیرغم این موفقیت، وزن گواردیولا را نداشتند و از سویی مردی بالای سرشان نبود که همه او را رئیس خطاب کنند.
انتخاب بعدی ژوزه مورینیو بود که روابط دوستانهای با فرگوسن داشت. به نظر میرسید که مورینیو، دست به یک خانهتکانی اساسی بزند و بسیاری از بازیکنان ناکارامد دوران فنخال را در لیست فروش بگذارد. اما از تحول و تغییرات گسترده خبری نشد. او به یک رفرم و تغییرات تدریجی بسنده کرد و در پایان فصل با کسب عنوان نازل ششم به کار خود پایان داد و تنها توانست خود را به لیگ قهرمانان اروپا برساند، آنهم با پیروزی بر حریفان درجه دو و سه اروپا و در فینال هم آژاکس را که سایهای از گذشته بود، شکست داد.
او با صرف هزینهای گزاف، پل پوگبا را به اولترافورد آورد و زلاتان ۳۵ ساله را برای پست مهاجم نوک انتخاب کرد. مهاجم هدف یا مهاجم اول که معمولا با شماره ۹ شناخته میشود، میبایستی از مؤلفههایی برخوردار باشد که زلاتان به دلیل افزایش سن و کاهش سرعت، فاقد آن بود و به راحتی از سوی مدافعین حریف، کنترل میشد. او گرچه با نبوغ و تجربه خود، گلهای زیادی را به ثمر رساند اما بازیکنی بود که از بازنشستگیاش هم گذشته است و طی یک مصدومیت به استراحتی طولانیمدت رفت و حتی قرار بود به لیگ امریکا MLS منتقل شود که این اتفاق نیفتاد.
مورینیو تصمیم به ساختن تیم جدیدی گرفت. اشنایدرلین و رونی را به اورتون و دپای را به لیون فروخت و بقیه بازیکنان را نگه داشت. مدافع سوئدی و میانی بنفیکا لندرور را خرید و ماتیچ را از چلسی و لوکاکو را از اورتون گرفت و با هزینه ۳۰۰ میلیون پوندی وارد کارزار شد. او تا قبل از بازی شب گذشته با ۱۵ امتیاز اختلاف با سیتی در جایگاه دوم قرار داشت که با تساوی شب گذشته برابر ساتهمپتون، جایگاه دومیاش را نیز از دست داد.
او با شیوهای که ریشه در اصول دفاعی دارد، گرانترین بازیکن خود، پل پوگبا را هم سوزانده است. بیایید پوگبا را در یوونتوس و یونایتد باهم مقایسه کنید؛ پوگبا بازیکن بزرگی است که میبایست به باکس نزدیک باشد اما مورینیو او را نزدیک به نمانیا ماتیچ قرار داده که بسیار با محوطه جریمه حریفان فاصله دارد. او مجبور است دائم به عقب بیاید و نقش پاسور را بازی کند. در سیستم او چند بازیکن بزرگ خط میانی به مهره سوخته تبدیل شدهاند، آندره هررا بیشتر روی نیمکت است و هنریک مخیتاریان در اغلب اوقات( به جز بازی دیشب) جایی در ترکیب ۱۸ نفره ندارد.
به نظر نمیرسد، مورینیو نیز بتواند دورانی طولانی در این تیم دوام بیاورد. طبیعی است که هواداران پرشور یونایتد، همواره دست به مقایسه میزنند. فوتبال شناور با سیستم کلاسیک ۲-۴-۴ فرگوسن نمیتواند از خاطر آنان پاک شود. کافی است فقط در یک خط از خطوط سهگانه به یک مقایسه بپردازیم؛ خط میانی کنونی منچستریونایتد تشکیل شده از ماتیچ، پوگبا، ماتا، راشفورد، مارسیال که از دو قسمت مجزا تشکیل شدهاند که در سیستم ۱-۳-۲-۴ مورینیو، ماتیچ و پوگبا نزدیک به هم دو هافبک دفاعی را تشکیل میدهند و سه هافبک دیگر که دائما تغییر میکنند، هافبکهای تهاجمی یونایتد هستند که در پشت سر لوکاکو بازی میکنند که به نظر میرسد، موتور گلزنیاش خاموش شده و شارژ ندارد.
اما به قبل از سال ۲۰۱۳ برگردیم و با نگاهی به خط میانی که با چهار هافبک کلاسیک و با سیستم دیاموند بازی میکردند؛ روی کین در هافبک دفاعی، پل اسکولز در هافبک هجومی در یک خط طولی و دو هافبک کناری با قدرت دور زدن و عبور از حریف مستقیم یعنی کریس رونالدو در راست و رایان گیگز در چپ در یک خط عرضی و قبل از رونالدو، دیوید بکهام با آن سانترهای جادویی و ضربات ایستگاهی اعجابانگیز، عرصه را بر هر حریفی تنگ میکردند.
نه، این یونایتد را دوست نداریم. با فوتبالی که عصاره و چکیدهاش در نتیجهگیری خلاصه شده است، با یک فوتبال ریاضتکشانه و اقتصادی. نگاه کنیم به مربیانی که صاحبان افکار دفاعی هستند در این روزها؛ دیهگو سیمئونه در اتلتیکو مادرید، مورینیو در یونایتد، پتر بوش در دورتموند، ادواردو بریزو در سویا که این دو نفر آخری اخراج شدهاند، چیزی که شاید در انتظار دو مربی دیگر هم باشد.
فوتبال به نظریهها و فلسفهای نیاز دارد که به روح فوتبال احترام بگذارد. یونایتد از این فلسفه به دور افتاده است و مشکل دقیقا همینجاست. جای خوشحالی است که پرچمدار این تفکر، اتوری هاگل بازنشسته شده و ما را از یک شکنجه دو ساعته رهایی بخشیده است. مربیان باتجربهای همچون رافا بنیتس در نیوکاسل، سام آلاردایس در اورتون، روی هاجسون در کریستال پالاس، عصرشان به پایان رسیده، آنها هدایت تیمهایی را به عهده گرفتهاند که در حال سقوط هستند. فوتبال دائما در حال تغییر است. فوتبال نوین به مربیانی با افکار تازه نیاز دارد. همه مربیانی که نام بردیم، دوران موفقیتباری هم داشتهاند به ویژه مورینیو که افتخارات زیادی دارد اما سوال این است که آیا افکار دودهه پیش، پاسخگوی فوتبال امروزی هست؟
نظر کاربران
باسلام درود ب آقای حاج رضایی با این تحلیل زیبا
بنظرمن ژاردیم بهترین مربی در دسترس ک ب سبک بازی فرگوسنم هم نزدیک