همه وداعهاي غريبانه
در جریان بازی روز جمعه تیمهای سپیدرود رشت و پیکان تهران در هفته چهارم ليگ برتر، دو اتفاق ویژه رقم خورد.
داور سوت پایان بازی را که به صدا درآورد، اولین آرزوي هواداران سپیدرود محقق شده بود. اما در اتفاقی عجیب، امکان بازی حقشناس فراهم نشد تا کاپیتان سرخها با حالتی مظلومانه دور زمين مسابقه دويده و به طور رسمی با مستطیل سبز در كسوت بازيكن خداحافظی کند. البته عدم حضور حقشناس در ترکیب سپیدرود به دلیل دو تعویض اجباری نظرمحمدی و تلاش همگانی برای حفظ تکگل بازی و خروج از بحران رقم خورد. کاپیتان حقشناس از این پس بهعنوان مربی در کنار علی نظرمحمدی در کنار تيم سپیدرود میماند.
خداحافظی تلخ اسطورههای باشگاهی و ملی فوتبال ایران
فوتبال با همه جذابیتهایش گاهی بسیار بیرحم است. برای هواداران تصور اینکه روزی فوتبالیست محبوبشان چهارگوشه زمین را ببوسد و از فوتبال خداحافظی کند، دشوار است. به هرحال گذر عمر امری اجتنابناپذیر است و همه بازیکنان روزی از دنیای فوتبال خداحافظی خواهند کرد. برخی پس از پایان فوتبالشان محو میشوند و برخی دیگر به مربیگری روی میآورند اما چیزی که همیشه در ذهن هواداران و خود اين بازيكنان میماند، نحوه وداع آنها با مستطیل سبز است. در این سالها شاهد خداحافظی تلخ بسیاری از فوتبالیستهای محبوب کشورمان از دنياي فوتبال بودهایم که به بهانه خداحافظی سهیل حقشناس، بازیکن سپیدرود رشت، آنها را مورد بررسي قرار ميدهيم.
قلب های سرخي که شكست!
علی پروین با آن همه افتخار و اعتبار سال ۱۳۶۴ خودش تصمیم گرفت از دنیای فوتبال خداحافظی کند اما دریغ از یک لوح تقدیر یا برگزاری یک بازی دوستانه به پاس احترام برای مردی که قطعه بزرگی از پازل افتخارات فوتبال ما بوده و هست. علي پروین، غریبانه از مستطیل سبز به عنوان بازیکن كنار رفت اما او از معدود کسانی بود که خیلی زود به عنوان مربی به فوتبال ایران بازگشت. علی دایی نیز ازجمله افرادی است که با دلخوری از تیم ملی رفت و روزهای واپسین حضورش در این تیم به یکی از بدترین خاطرات زندگی ورزشیاش بدل شد. دایی که از رفتار همبازیهايش در جام جهانی ۲۰۰۶ بسیار ناراحت بود، اسفند سال ۱۳۸۵ در مصاحبهای اعلام کرد که برخي ملیپوشان توی چشم او نگاه میکردند اما به او پاس نمیدادند. در پاییز همان سال رسانهها خواهان برگزاری یک بازی خداحافظی آبرومندانه برای علی دایی شدند و امیر قلعهنویی نیز به عنوان سرمربی تیم ملی از آن استقبال کرد. اما برخورد دایی با این مساله سرد بود. او که مشخص بود از ماجراهای جامجهانی همچنان دلخور است ونمیتواند اتفاقات رخ داده در آلمان را فراموش کند، در پاسخ به طرح ماجرای بازی خداحافظیاش گفت: «از اینکه رسانهها دنبال این مساله هستند، ممنونم اما مگر روزی که به تیم ملی آمدم، بازی سلام برگزار کردم که حالا دنبال بازی خداحافظی باشم؟ خیلی ها که از من بزرگتر بودهاند، در این مملکت بازی خداحافظی نداشتهاند». به این ترتیب طرح بازی خداحافظی دایی به بایگانی سپرده شد و او در اسفند سال ۱۳۸۶ خودش سرمربی تیم ملی شد تا با کسانی که به نظر میرسید در جام جهانی ۲۰۰۶ رابطه سردی با او داشتند، به مشکل بخورد.
اشک های موشك و جادوگر
مهدی مهدوی کیا که لقب موشک ایران به طور حتم برازنده اوست، سال ۹۰ به پرسپولیس بازگشته بود و خواهان آن بود که آخرین روزهای فوتبال خودش را در تيم محبوبش سپری کند. گفته میشد مشکلاتی بین یحیی گلمحمدی، سرمربی وقت پرسپوليسیها و مهدویکیا وجود داشت و این مشکلات زمینهساز این شده بود که مهدویکیا اکثر مسابقات را از روی نیمکت دنبال کند. سرانجام کار به فینال جام حذفی فصل ۹۱ - ۹۲ رسید و آنجا بود که یحیی گلمحمدي، مهدویکیا را در ترکیب ثابت قرار نداد و به عنوان مهره ذخیره او را وارد زمین کرد. پرسپولیس نیز آن مسابقه را باخت تا مهدویکیا در شرایطی غریبانه و با اشک دور افتخار بزند. ورزشگاه آزادی خالی شده بود و مراسم خداحافظی مهدویکیا بسیار غریبانه انجام شد. تبعات این مساله آنقدر سنگین بود که برخي مدعي شدند یکی از مهمترین دلایل عدم تمدید قرارداد یحیی، ماجرای خداحافظی مهدويكيا بوده است. البته ناگفته نماند چند ماه بعدازآن اتفاق تلخ، تیم پیشکسوتان آ.ث.میلان ايتاليا به ایران دعوت شد تا مهدویکیا در پاییز سال ۹۲ طی یک بازی باشکوه و در حضور نزدیک به صد هزار تماشاچی دوباره از مستطيل سبز خداحافظی کند و مراسمش برخلاف روز بازی با سپاهان، به معنای واقعی کلمه باشکوه باشد. مهدویکیا آن روز نیز اشک ریخت اما این اشکها تفاوت بسیاری با اشکهای چند ماه قبلش داشت. در این بین باید ممنون باشگاه هامبورگ نیز باشیم که قدر زحمات بازیکن سابق خودش را دانست و اکنون نیز از او به عنوان مربی یکی از تیمهای پایه خودش استفاده میکند. علی کریمی نیز که همیشه از او به عنوان اسطوره باشگاه پرسپولیس یاد میشود، در یکی از بی رحمانهترین خداحافظیهای تاریخ فوتبال در فینال جام حذفی درحالی که تیمش از سپاهان شکست خورده بود، با پیراهن تراکتورسازی از فوتبال خداحافظی کرد. در کنفرانس مطبوعاتی پس از بازی علی کریمی گفت:«من از هوادارانی که به ورزشگاه آمدند تشکر میکنم. آنها سالهای سال من را تحمل کردند. ولی من میروم و امیدوارم جوانهایی بیایند که جای من را پر کنند». بعد از این جملات بغض علی کریمی ترکید و او با گریه گفت: «من و مهدویکیا برای همیشه از فوتبال خداحافظی میکنیم تا دایههای مهربانتر از مادر به پرسپولیس بیایند». او پس از این حرفها در حالی که اشک میریخت با سرعت به سمت رختکن تراکتور سازی رفت.
قلب های آبیاي که شکسته شدند
حکایت مرحوم ناصر حجازی از همه غریبانهتر و البته دردناکتر است. حجازی که سال ۱۳۶۵ از استقلال کنار گذاشته شد و برای گذران زندگی به هند و بنگلادش رفت، در آنجا مورد تکریم مدیران باشگاه محمدان بنگلادش و فدراسیون فوتبال این کشور قرار گرفت؛ به طوریکه علاوه بر مربیگری در تیم محمدان، یک بازی خداحافظی نیز برایش ترتیب داده شد. کار بنگلادشی ها ارزشمند بود اما آیا شأن ناصر حجازی که در جام جهانی، المپیک و جام ملت ها گلر ثابت ایران بود، بسیار فراتر از آن نبود که در یک کشور که جزو قدرتهای درجه چهارم آسیا محسوب میشود برایش بازی خداحافظی بگیرند، اما در کشور خودش انگار نه انگار؟
اشکهای فرهاد مجیدی
در لیگ سیزدهم، استقلال امیر قلعهنویی با حاشیههای زیادی مواجه بود. از اختلاف عمیق سرمربی موفق آبیها با جواد نکونام، کاپیتان آن روزهای تیم ملی گرفته تا اختلافی که بین نکونام و رحمتی پیش آمده بود. همین مسائل شرایط آن روزهای استقلال را حسابی به هم ریخته بود و شاید فقط فرهاد مجیدی میتوانست این حاشیهها را جمع کند که البته او نیز ترجیح داد برای همیشه از فوتبال خداحافظی کند تا شاید شاهد این اختلافها نباشد. همه چیز از شب قبل از بازی استقلال با مس کرمان شروع شد. در حالی که بازیکنان استقلال خود را در اردو آماده این بازی میکردند، فرزاد مجیدی یک جمله تکاندهنده در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد: «برادرم فردا برای همیشه از فوتبال خداحافظی می کند». این جمله آنقدر شوکآور بود که عادل فردوسی پور در برنامه آن شب نود تلاش زیادی کرد که صحت این خبر را معين كند که البته موفق نشد. در آن شب نه امیر قلعه نویی و نه هیچ کدام از بازیکنان آن روزهای استقلال حاضر نشدند اعلام کنند که آیا از این خبر اطلاع دارند یا خير. نکته جالب این بود که در آن دقایق حدود چهار هزار نفر هوادار حاضر در استادیوم آزادی بدون توجه به اتفاقهای داخل زمین، با بهت و حسرت تماشاگر خداحافظی مجیدی از فوتبال بودند و در آخر نیز هیچ کس نفهمید دلیل اصلی تصمیم این بازیکن محبوب آبیها چه بود. خداحافظی تلخ مجیدی پایان کار نبود. چندی پیش بود که آرش برهانی و رضا عنایتی که همه از آنها به عنوان دو تن از استقلالیترین فوتبالیستها یاد میکنند به شکلی تلخ کفشهای خود را آویختند. رضا عنایتی با چشمانی اشک آلود درحالی که صبای قم به دسته یک سقوط کرده بود از فوتبال خداحافظی کرد و آرش برهانی نیز که با ۱۰۹ گل، گلزنترین مهاجم تاریخ لیگ برتر پس از عنایتی بود، به شکلی غریبانه و تنها با انتشار یک پست احساسی در اینستاگرام از فوتبال خداحافظی کرد. شاید اگر مدیریت بهتری درباره برهانی میشد، او می توانست شکیلتر و با پیراهن تیم محبوبش، استقلال، از فوتبال خداحافظی کند.
قدرنشناسی ها ادامه دارد...
از این قبیل بیمهریها در فوتبال ایران زیاد هستند و تاکنون شاهد مثالهای پر تعدادی از قدرنشناسی باشگاهها از زحمات بازیکنانی بودهایم که سالها برای این تیمها زحمت کشیدهاند. به امیدی روزی که بیمهریها تمام شود و اسطورههای فوتبال ایران همانگونه که سالهای سال همه را با گلهایشان شاد کردند، خودشان نیز با دلی خوش از تیم و ورزش محبوبشان خداحافظی کنند؛ درست همانگونه که امثال فرانچسکو توتی در اروپا با تیمهای محبوبشان وداع کردند .
ارسال نظر