زیدان همه را به اشتباه انداخت
وقتی در ژانویه ۲۰۱۶ زینالدین زیدان جانشین رافائل بنیتس روی نیمکت رئال مادرید شد، خیلیها خوشبین نبودند از جمله خود من همانطور که آن موقع نوشتم. ولی ما اشتباه میکردیم.
کمتجربگیاش را چکار میکنید؟ واقعیت این است که رئال مادرید-بخصوص این رئال مادرید- با هر تیم دیگری متفاوت است آن هم به دلایلی که شاید خیلی مرتبط نباشند. مهمتر اینکه بدانیم این باشگاه چه بازیگران درونی و بیرونی دارد، اینکه شما در 15 فصل اخیر چه اتفاقاتی را در این باشگاه شاهد بودید بخصوص وقتی مثل زیدان و نه مثل رایان گیگز میبینید که 13 مربی آمده و رفتهاند که برخی واقعا مربیهای بزرگی بودهاند.
شخصیتش چطور؟ بله، او همچنان کم حرف و کم رو است، ویژگیهایی که برای یک شغل مثل مربیگری رئال مادرید ایدهآل نیست اما آن خروش درونی که باعث چندین کارت قرمز در دوران بازیاش شده، یا از بین رفته یا صورت مفید و مولد گرفته. اینکه تصور میشود دیپلماسی ضعیفی دارد یا بی میل است که بازیهای سیاسی و جنگ روانی راه بیندازد، اهمیت کمتری پیدا میکند وقتی شما از قبل اسطوره باشگاه بوده اید. کارلو آنچلوتی، رییس سابقش، در ژانویه به من گفت: «زیاد حرف نمیزند البته فکر میکنم بیشتر از قبل شده اما مهم این است که وقتی حرف میزند، بقیه گوش میکنند.»
هرچه هست کارهای زیدان جواب داده. یک دقیقه نتایج را فراموش کنید. این را در نظر بگیرید که در 17 ماه اخیر، رئال مادرید چه دوره بی جنجالی را سپری کرده. مطمئنا پیروزی و قهرمانی مانعی برای اعتراضات است اما در باشگاهی که همه رختهای چرک را جلوی همه میشویند، زیدان همه چیز را در خانه نگه داشته. این هم برای خودش مهارتی است.
زیدان کاری کرد که خیلیها میگفتند در مادرید نشدنی است مثل اینکه خامس رودریگس در فینال لیگ قهرمانان حتی روی نیمکت هم ننشیند و از میان تماشاگران بازی را ببیند، یا یک سیستم چرخشی در اواخر فصل به کار گرفته شود که همه برای قرارگرفتن در ترکیب اصلی تیم مشتاق باشند. یا اینکه کاسمیرو، زشتترین جوجه اردک به پای ثابت خط میانی تبدیل شود. زیدان همین حالا به اندازه آریگو ساکی، سر الکس فرگوسن، اوتمار هیتسفلد، برایان کلاف، ارنست هاپل، ژوزه مورینیو و پپ گواردیولا قهرمان اروپا شده. فقط آنچلوتی و باب پیسلی بیشتر بردهاند. آیا این به معنی آن است که باید او را در دسته اول آورد؟ شاید، شاید نه. شاید برای این کار لازم باشد که شما یک تیم بسازید و این کار را در باشگاههای مختلف انجام دهید اما او مربی واقعا بزرگی است، شاید بهترین مربی ممکن برای رئال مادرید در حال حاضر و این هنر مربیگری او است.
آیا رقابت در لیگ قهرمانان دوباره فشرده میشود؟
در 10 سال اخیر 9 تیم از 20 تیم ممکن به فینال لیگ قهرمانان رسیدهاند. جای شگفتی ندارد که این تیمها همانهایی هستند که در فهرست ثروتمندترین باشگاههای جهان بالای جدول هستند. از 13 تای نخست هشت تا به فینال رسیدهاند و اینترمیلان تنها تیمی است که در دهه اخیر به فینال رسیده و در رده نوزدهم ثروتمندترین باشگاههای جهان قرار دارد. البته این قهرمانی به سال 2010 برمیگردد، وقتی که خوب پول خرج میکردند. صحبت از قطبی شدن و توازن قدرت در فوتبال مانند لگدزدن به اسب مرده است، به نظر میرسد هیچ کس اهمیتی نمیدهد که پولدار، پولدارتر میشود. الکساندر سفرین، رییس یوفا گفته سازمانش به این موضوع اشراف دارد و در حال بررسی پارامترهایی است که لیگ قهرمانان را رقابتیتر کند.
عالی است، منتظر میمانیم با نفس در سینه حبس شده چون اینکه بتوانی رقابت را «باز» کنی بدون اینکه جذابیت طلاییاش را از بین ببری یا حال گروه پولدارها را بگیری، یک کار «هرکولی» است.
ونگر ریسک بزرگی میکند
آرسن ونگر میتوانست نسبتا در اوج از آرسنال برود؛ 9 برد از 10 بازی آخر فصل و سومین قهرمانی جام حذفی انگلیس در چهار سال اخیر. خیلی فوقالعاده نیست اما چندان هم بد نیست. در عوض تصمیم گرفت بماند یا بهتر اینکه روسا تصمیم گرفتند که او انتخاب کند بماند.
شما هر طور میخواهید درباره ونگر فکر کنید اما او با ماندن یک بار دیگر از آبرویش مایه گذاشته. تصور کنید سال بعد همین نتیجه یا بدتر برای تیمش رقم بخورد، به او برچسب «ماندن به هر قیمت» میزنند. در این ورزش همه چیز به حال بستگی دارد. او اهمیتی نمیدهد- یا به خاطر اینکه به قول منتقدانش راه را گم کرده یا به این دلیل که فکر میکند بهترین گزینه برای باشگاهی است که به آن عشق میورزد- اما هر کسی جرات ندارد چنین ریسک بزرگی بکند.
تابستان حیاتی بارسلونا
توصیف ساده مربی جدید بارسلونا، ارنستو والورده، واقع بینی و عملگرایی است حداقل نسبت به اسلافش و اینکه توانایی مذاکره با افرادی که دور نوکمپ را گرفته اند، دارد. بعد از 15 سال کار و در 53 سالگی، فرصت کار در یک ابرباشگاه را به دست آورده و حتما لیاقتش را داشته. او قبل از این هم مورد توجه بارسا قرار گرفته بود. حالا به آن نگرش عملگرایی نیاز دارد.
بارسا مسائل زیادی برای حل کردن دارد، از آینده آندرس اینیستا گرفته تا تقویت خط میانی، تصمیم گیری درباره اینکه سرخی روبرتو میتواند در دفاع راست بازی کند و در نهایت قرارداد جدید لیونل مسی به کجا منجر میشود. همانقدر که کار والورده در تمرین بارسلونا اهمیت دارد باید به بیرون زمین هم حواسش باشد.
سرنوشت دخئا در دستان مندز
رسانههای انگلیسی گزارش دادهاند منچستریونایتد روی داوید دخئا 66 میلیون پوند (85 میلیون دلار) قیمت گذاشته و اگر مثلا رئال مادرید او را بخواهد و در ازای این معامله قصد واگذاری آلوارو موراتا را داشته باشد و روی این مهاجم 55 میلیون دلار قیمت بگذارد، باید 30 میلیون دیگر هم بدهد.
در نگاه اول خیلی منطقی است. مبلغ خیلی زیادی برای یک دروازهبان است(جانلوییجی بوفون با ۳۲ میلیون پوند در سال ۲۰۰۱ همچنان رکورددار است) اما دخئا ۲۶ سال بیشتر ندارد اگر بتوانید یک دهه از او استفاده کنید و فرمش افت نکند، معامله بدی برای رئال نیست. یونایتد هم پول خوبی گیرش میآید به اضافه موراتای ۲۴ ساله که میتواند مهاجم اول یا دوم تیم باشد، کسی که تجربه زیادی از لیگ قهرمانان دارد و در فرصتهای ناچیز فصل اخیر توانش را نشان داده. دخئا اهل مادرید است و گفته میشود در صحبت با ژوزه مورینیو ابراز علاقه کرده یک روز برای رئال بازی کند. بنابراین همه چیز منطقی است، بله؟
آنچه کمتر منطقی به نظر میرسد این است که مدیر برنامههای دخئا همان کسی است که نماینده مورینیو در مذاکرات هم هست. ژرژ مندز، سوپرایجنت فوتبال که در دو طرف مذاکرات قرار دارد. او باید کاری کند که در پایان فصل نقل و انتقالات تابستانی همه راضی باشند: دخئا، مورینیو، رئال مادرید و منچستریونایتد.
مردم شاید از قدرت ایجنتها شوکه شوند و حق هم دارند اما یادمان باشد تمام قدرت این افراد از دیگران است. آنها را کسانی احاطه کردهاند که توانمندشان میکنند. اگر دوست ندارید، مندز را مقصر ندانید. باشگاهها و بازیکنانی را سرزنش کنید که چنین تضاد منافعی را تحمل میکنند.
ارسال نظر