"دیوانه ام می کند که این روزها باشگاه ها به دنبال بازیکنانی که فوتبال بازی کنند، نیستند. آن ها تنها افرادی ورزیده و سریع می خواهند. مهم نیست که مغز فوتبال بازی کردن داشته باشید. باید دویدن و دویدن را بلد باشید. برخی از آن ها؛ خدای من! باورم نمی شود که بتوانم مانند آن ها باشم. "
طرفداری: بیایید در مورد مهاجم ها حرف بزنیم؛ گلزن تر ها به طور خاص. آن ها که موقعیت های سخت را ساده می کنند. آن ها که لقمه گرفته شده را می جَوَند. زیرکند و به خود فکر می کنند. چرا نباید خودخواه باشند؟ آن ها کسانی هستند که برد را برای تیم به ارمغان می آورند. به سراغ ابتدای دهه نود برویم و مهاجمی که تغییراتی همیشگی روی فوتبال انگلیسی گذاشت. تغییراتی که بر جذابیت لیگ برتر افزود. اسپانسرها آمدند. مالکان خارجی کمی بعدتر. حق پخش های تلویزیونی نیز در این بین هر فصل بالاتر میرفت.
و عجب تایمینگ معرکه ای! فوتبال در انگلستان هنوز به حوادث هیسل و هیلزبرو فکر می کرد. مردمی کشته شدند، محرومیت باشگاه ها، حذف تلخ از جام جهانی 90 و حضور یکی از بی آینده ترین ترین ها، گراهام تیلور روی نیمکت سهشیرها.
فاولر در تاکستث متولد شد و در همین بخش از لیورپول بزرگ شد. او در ابتدا با نام خانوادگی مادرش رابرت رایدر شناخته میشد. در سال ۱۹۸۱ وقتی تنها ۶ سال داشت، در تاکستث شورشی بزرگ از سوی سیاهان در اعتراض به رویکرد نژادپرستانه دولت و نیروهای امنیتی اتفاق افتاد. وقتی نوجوان بود هوادار اورتون بود و مرتبا برای دیدن بازی های این تیم به گودیسون پارک میرفت . او همچنین عضو تیم فوتبال مدرسه اش بود و یک بار در مسابقه ای که تیمش در آن ۲۶-۰ به برتری رسید، ۱۶ گل به ثمر رساند. در سال ۱۹۸۵ فاولر ۱۰ ساله برای مدرسه فوتبال لیورپول انتخاب شد و این جیم اسپینال استعداد یاب تیم بود که برای بار اول استعداد او را کشف کرد . او شروع به تمرین کرد و پس از یک جلسه در هفته تمرین برای تیم مدرسه لیورپول انتخاب شد و قراردادی آماتور منعقد نمود.
به صحبت درمورد مهاجمان باز می گردیم. آنان که رویایتان را میسازند. اخیرا از تعدادی از دوستانم، یک نظرسنجی در مورد بهترین های تاریخ لیگ برتر به راه انداختم. جواب ها: آنری، کانتونا، زولا، دروگبا، شیرر و رونی بودند. برخی از سوارز و اوون یاد کردند. کسی به رابی فاولر اشاره نکرد. همینطور کسی نامی از اندی کول و تدی شرینگام نیاورد. حتی یادشان نبود که کول، 187 گل در لیگ برتر به ثمر رسانده و سومین گلزن تاریخ مسابقات است.
حتی با وجود علم به چشم پوشی همگانی بر قاتل اهلِ محله تاکستث، این بی توجهی سنگدلانه در خصوص نابغه ای مانند رابی برایم سخت قابل باور بود. بازیکنان زیادی پیدا نشدند که مانند آنی که با موهای روشن و لقب خدا، فاتح دروازه ها و دل ها می شد، پیش رفته باشند. کسی که اهل جا کردن خود در دل آدم ها مگر در زمین بازی نبود: از صحبت درمورد آن متنفرم. فقط آن را انجام می دهم؛ فوتبال را می گویم.
وقتی که پانزده سال طلایی به پایان رسید، شرایط جدید غریبه بود. به مانند جان بارنزِ کند شده پس از مصدومیت، آن ها دیگر شبیه به گذشته نبودند. همه منتظر کسی بودند که بیاید و دوباره عزیز خاطر سکوها شود. این وضعیت، اثر و نیاز به رابی فاولر را بیشتر توضیح می دهد. شهر خسته بود، هواداران ناراحت بودند و فوتبال راه خود را گم کرده بود. تا کی؟ تا سپتامبر 1993. جوان هجده ساله ای در ترکیب تیم برای بازی با فولهام حضور داشت.
پیش از آن را جیمی ردنپ خوب به یاد دارد. در بهترین حالت می شد حدس زد یک بازیکن معمولی می شود. اگه فیزیکش را می دیدید، نباید هرگز تا این اندازه خوب بازی می کرد. قد بلندی نداشت. از نظر بدنی آماده به نظر نمی آمد و پاهای کوتاه مضحکی داشت. کیفیت به خصوصی نداشت اگر با تمام مهاجمان دنیای مدرن مقایسه اش کنیم. اما هیچکس، به مانند او ضربه آخر را نمی زد. یک بازی تمرینی مقابل تیم جوانان داشتیم. اولین بار بود که می دیدمش. دیدم که استعداد دارد اما بعد که مربی تیم چیزی را متذکر شد گفت، به بدترین شکل جوابش را داد. گفتم که پسر، نباید اینطور با مربی حرف بزنی. روز بعد در اتوبوس تیم به سمت لندن بود. گفتم که خوب است که تجربه ای به دست می آورد. گل زد. دو هفته بعد دوباره تیم مقابل فولهام قرار گرفت. فاولر پنج گل در آن بازی به ثمر رسید و بعد خود را به ماهی و چیپس دعوت کرد. مدتی بعد به اتاق مدیران باشگاه دعوت شد. من حتی نمیدانستم قرار است آن روز قرارداد را امضا کنم. برگه ای جلویش گذاشتند و امضا کرد. این نخستین قرارداد حرفه ای او بود. امضایش کرد. طنز ماجرا اینجا بود که نمی دانستم چه مبلغی دریافت خواهم کرد.
رکورد او به عنوان بازیکنی که بیشترین تعداد گل را پیش از 21 سالگی در لیگ انگلستان به ثمر رسانده شایان توجه است اما مهم تر، تاثیری است که او در دوره ای متوسط در آنفیلد و شهر می گذاشت. آمارها دروغ نمی گویند. آمار دوندگی، لمس توپ، دقت پاس و امثالم را فراموش کنید. او در دو مقطع 183 گل در لیگ برای قرمزها به ثمر رساند. همینطور گل های زیادی برای لیدز و من سیتی.
جدا از گل ها و آن شخصیت لخت و پر حاشیه، برای دانستن قاتل اهل محله تاکستث، باید ببینیدش. پای چپ، راست؛ فرقی نمی کرد. بیرون و خارج از محوطه جریمه. محکم یا آرام. او، در حد فاصل سال های ۹۴ تا ۹۷ با بهترین روزهای هر مهاجم بزرگی در دنیای فوتبال قابل قیاس است. ۹۸ گل در سه فصل. بهتر از هر آماری که در سمت سرخ مرسی ساید به ثبت رسیده است.
در حالی که آلن شیرر و اندی کول همانطور که انظار می رفت گل می زدند و انگلیسی بودند، فاولر به طور کل متفاوت بود. آیا می شود گلی که به SK Brann در سال 96 به ثمر رساند را فراموش کرد. اگر استوریج یا فن پرسی آنطور گل بزنند، همه فصل در مورد آن صحبت می شود و در پایان گل فصل انتخاب می شود. اما این جایزه در آن سال به او نرسید. تروور سینکلر از کیو پی آر شوت سرکشی را وارد دروازه بارنزلی کرد و جایزه بهترین گل فصل را صاحب شد. وقتی از سینکلر در مورد رابی سوال می شود، به دیدار با سن مارینو در تیم زیر 21 سال اشاره می کند. سانتر بدی ارسال کردم. توپ بیرون از محوطه و پشت سرش فرود آمد. کاری که کرد برای به گل نشاندن آن سانتر بد؟ دقیقا نمی دانم. سرش را پایین آورد، توپ را مهار کرد و آن را در تنگ ترین زاویه به تور چسباند. شوکه شدم.
دائما در تیم ملی نادیده گرفته می شد. نخستین بازی اش را بسیار دیرتر از آن که بعدها مایکل اوون، تئو ولکات یا مارکوس رشفورد؛ در سال ۱۹۹۶ انجام داد. مردم از تری ونبلز می خواستند تا او را در کنار آلن شیرر در یورو به کار بگیرد. ۳۶ گل در آن فصل به ثمر رسانده بود. اما زمان کمی به او رسید و در ادامه سال هایش نیز همواره نادیده گرفته شد. این موضوع توضیح می دهد که چرا تا این اندازه در بررسی بهترین های تاریخ لیگ برتر، او را نادیده می گیرند.
خودش هم کمکی به این داستان نکرد. پسرِ جذابِ اسپایس بویز (جوانان محبوب لیورپول در آن زمان که با اسپایس گرلز مقایسه می شدند و گفته می شد رابی با اما بانتون در رابطه است) بود و تا دلش می خواست رفتارهای احمقانه از خود نشان داد. زرد کردن موها یکی از آن ها بود. حاشیه های بیرون از زمین، سیگار کشیدن در اتوبوس تیم، درگیری با گراهام لوسو و اتفاق های بسیار دیگر. مانند هر آدم دیگر، من هم جنبه های تاریکی دارم. تیم به موفق خاصی نمی رسید و بعد از شکست فینال جام حذفی سال 96 مقابل یونایتد و آن کت و شلوارهای سفید، آن ها بدنام تر شدند. آن ها حالا معروف به تیم شکست خورده ها شده بودند. ردنپ ادامه می دهد: برخی که جام ها را برنده شده اند می گویند که شما چه جامی برنده شدید؟ برخی از آن ها هرگز به اندازه او خوب نبودند و پنج لیگ را برده اند. آیا جام ها، شما را به بازیکنان بهتری تبدیل می کند؟ اینطور نیست. او همیشه شیرر را مقابل خود در تیم ملی داشت. اگر به من بود، آن ها را در کنار هم قرار می دادم. از مهاجم ها بپرسید. آن ها خوب فاولر را می شناسند.
شایعات زیادی در مورد آن ها و تمام رابطه هایشان بود. آدم منظمی نبود. بسیار زود معروف شد و در آن جو -که بین سنت و مدرنیته در نوسان بود- از او انتظار رفت که حرفه ای رفتار کند. دائم مصدوم می شد و از هر آسیب درد می کشید. همه این ها سبب شد که در آن روزها فاصله بگیرد. با وجود کم شدن سرعت و گم شدن آن شور و اشتیاق، هنوز نابغه بود و قدرتش سر جایش و این به آنفیلد امید می داد. حضورش در ترکیب تیم به هواداران باور می داد. حضورش در تمرین، برای همه روحیه بخش بود و حتی دیدنش در شهر یا رستوران ها، برای مردم یک شادی بخش بود. با اینکه دنیایش عوض شده بود. با وجود اینکه می گفت: روزمرگی های من تغییر خاصی نکرده اند. جز این که وقتی برای خودم چیزی می خرم، روزنامه ای که دورش پیچیده شده است، پر از عکس های من است. با اینکه می گفت دیوانه می شوم وقتی مردم به من خیره می شوند. حتی هنوز نمی توانم با این موضوع کنار بیایم. نمی توانم با خیال راحت از خانه خارج شوم. نمی دانم با مردمی که به من خیره می شوند، چطور باید روبرو شوم. با اینکه می گفت پسرکی بودم که با من مثل یک مرد رفتار شد از من انتظار می رفت مثل یک مرد رفتار کنم.
بزرگترین جنجال در بدترین زمان از راه رسید. پس از گلزنی در دربی مقابل اورتون، به طور نمایشی روی خط محوطه جریمه اسنیف (کشیدن مواد از راه بینی) کرد. چهار جلسه محروم و شصت هزار پوند جریمه شد. عجیب ترین نقل قول به ژرارد هولیه مربوط می شد که سطحی جدید از حمایت از بازیکن بود. مرد فرانسوی گفت که او این شادی که به طور دقیق ادای خوردن چمن کامرونی می شود را از ریجوبرت سانگ، هم تیمی اش یاد گرفته است. بعدها مشخص شد که این کار را در تمسخر هواداران اورتون که او را متهم به مصرف کوکائین کرده بودند انجام داده است.
با وجود تمام روزهای دشوار و حاشیه ها، نبوغ هنوز به چشم دیده می شد. برای آخرین بار در سال ۲۰۰۲ به تیم ملی دعوت شد. بیست و دو بازی و هفت گل، هر چه باشد، عدالت در حق استعداد او نیست. چه می شد اگر های بسیار. چه می شد اگر در لیورپولِ بهتری بازی می کرد؟ اگر مصدوم نمی شد؟ اگر در فوتبالِ امروز بود. یا اگر آنطور که بعدها شرح داد نبود: در حسرت آغوشی گرم در تمام سال های بازی بودم. چیزی که از مربیانی که مرا درک نکردند، دریافت نشد. وقتی که هولیه به خاطر سکته در بیمارستان بود، فیل تامپسون موقتا جانشین او شد. درگیری رابی که کاپیتان تیم بود با مربی وقت سبب شد که در ژانویه باشگاه او را در لیست فروش قرار دهد. لیدز پیش آمد و اسطوره به همین راحتی به تیم دیگری منتقل شد. می گفت هولیه کاری را کرد که باید می کرد. من اولین آدمی نیستم که با او به مانند کالای مصرف شده رفتار می شود.
همه این حرف ها به کنار؛ او قطعا یکی از نفرات لیست شش نفره من خواهد بود. نفرات کمتری در بهترین ترکیب ها بودند که بهتر از او کار کرده باشند. کسی در رده هایی که تیم با او بود، آنقدر خوب نبوده است. نفرات کمی بهتر از او دروازه را می شناختند و کسی مانند او در سه سال ابتدایی، قاتل بودن برای هر هفته را تصویر نمی کرد. آمارهای او در ترکیبی متوسط، بی نظیر بود.
جابجایی هایش، فراتر از عصرش بود. توپ که به استیو مک منمن می رسید، به سمتی که باید به راه می افتاد و برای گل بعدی بی تابی می کرد. برای کسی با ۱۷۵ سانتی متر قد، ضربات سر بسیار خوبی داشت. روی هوا، آن سر زن بی رحم انگلیسی مورد انتظار نبود اما به مانند فالکائو و سوارز گلزنی را با همه اعضا، می دانست. در گل سازی؛ بسیار بهتر از کول و شیرر بود. برای گرفتن مالکیت از توپ می جنگید و به شانس های کمتری برای گلزنی به نسبت آن ها نیاز داشت.
مهاجم ها، خاطرات بیشتری را برای مردم به ثبت می رسانند. همین چیزهای کوچک در کنار هم فاولر را می ساخت. چسبی که به دماغش می زد. روزی که گذاشت پل اینس دروازه یونایتد، تیم سابقش را باز کند. هت تریکی در چهار دقیقه و نیم. آن "اما خطا نبود" به داور در بازی با آرسنال. می توانم خیلی بیشتر از این ها پیش بروم اما احتمالا خسته خواهید شد اگر طرفدار لیورپول نباشید و آن ها را تجربه نکرده باشید.
سال ۲۰۰۶ به لیورپول بازگشت. امضای قرارداد به یک روز نکشید و در برگه ای که امضایش کرد، بندی در خصوص پیشنهاد مالی وجود نداشت. در بازی با بیرمنگام به عنوان یار تعویضی به زمین آمد. تمام آنفیلد نامش را صدا می زدند. انگار که هیچ وقت آن ها را ترک نکرده باشد. شش سال فاصله از هولیه تا بنیتز؛ باشگاه را تغییر داده بود اما کسی نبود که عاشق رابی فاولر نباشد. خدایشان بود. دوباره مقابل فولهام بود که گل نخستش را زد. در نخستین مصاحبه گفت که اگر برای چیزی به اندازه کافی دعا کنید، باور دارم که اتفاق می افتد. مثل کودکی در وز کریسمس هستم. این چیزی بود که مدت ها آرزوی آن را داشتم. زمان برای کودکی که منتظر کریسمس یا بزرگ شدن است، کند می گذرد. فوق العاده است که به عشق اولم بازگشتم.
چند نفر حاضرند که مرتکب بازگشت به باشگاهی شوند که عاشقش هستند؟ بسیاری وقتی به ورزشگاه تیم سابق قدم می گذارند، هو می شوند. او در شهرهای منچستر و لیدز بازی کرده بود؛ دو شهر رقیب شمالی باشگاه. اما مهم نبود. سال ها از بهترین روزهایش گذشته بود اما آنجا خانه ای بود که در آن راحت بود. آن ها که سن و سالی داشتند؛ اشتیاقی که با خود داشت و فریادهای روی سکوها به افتخارش را به یاد داشتند. در همه روزهایی که هیلزبرو روی تن شهر، به مانند زخمی مداوا ناپذیر.
هواداران سایر باشگاه ها شاید مخالف باشند. به هر دلیلی. به خاطر اینکه همه در کودکی عاشق مهاجمان می شویم و هر کدام نفرات مطرحی را در تیم های خود به یاد می آوریم. و متنفر می شویم از آن ها که دروازه تیم های ما را باز می کنند. مهاجم ها هستند که روی دیوار اتاق ها می روند. پیراهن هایشان به فروش می رود. سوارز، توس و استورریج رکوردهای بسیاری بر جا گذاشتند. تیم یک بار دیگر قهرمان اروپا شد. اما خدا، همیشه فاولر خواهد بود. می آیند و می روند اما برخی نام ها بیشتر زنده می مانند. برخی که به بدنه باشگاه و شهر تعلق دارند. آن انتهای دالان محبوبیت که پر از قاب هایی از نفرات به دیوار است، فاولر، آنجا تنها ایستاده است.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر