خشم و قبیلهگرایی در دیدار ایران - قطر
همهچیز با دورخیز بلند تلویزیون آغاز شد، آغاز شد و ادامه پیدا کرد. ادامه پیدا کرد و رسید به نقطه انفجار... .
کمی بعد صفحه «لوکونت»، سنگربان مراکشی / فرانسوی قطر با حمله کاربران ایرانی مواجه شد. کمی بعدتر حرف قانون پیش آمد و شکایت و واکنش فیفا و خطر محرومیت. واکنش فوتبالی ما، همراه با اعتراضهای پس از ماجرای بهداد سلیمی در المپیک، کنار هم قرار میگرفت...
اینکه «ما» برابر «آنها» همیشه مظلوم میمانیم؛ همیشه حق به جانب؛ همیشه تکافتاده.
این تفکر قبیلهگرایانه ما را شبیه همانهایی میکرد که آنها را زیر تازیانه میبردیم؛ شبیه اعرابی که مناسباتشان را با تکیه بر بافتهای قومی و قبیلهای شکل دادهاند. عربهایی که برایشان کوچکترین واحد قبیله، «خانواده» است و سپس برادران یک خانواده «خمس» را شکل میدهند؛ جمعشدن چند خمس به برپایی «خاندان» میرسد؛ چند خاندان یک «عشیره» را تشکیل میدهند و چند عشیره یک «قبیله» را. در حقیقت نمیتوان بدون تبیین قبیلهگرایی عرب «سیاستهای شیوخ عرب» و «حاکمان عرب» را تحلیل کرد؛ چنانکه صدام از قدرت قبایل در زمینههای زیادی بهره برد و قبایل مرزنشین را برای کنترل مرزها به خدمت گرفت و معترضان فراری و مجرمان را دستگیر کرد. همینطور است امپراتوری سعودیها که مبتنی بر قبیلهگرایی برپا شده است.
اینکه قطریهای تلاش کردهاند در بستر فوتبال کمی از آن تفکر فاصله بگیرند طعنهآمیز است؛ مثلا به سباستین سوریا اروگوئهای روی آوردهاند؛ همان بازیکنی که با هر حرکتش به او نیش زدیم. فوتبال و اساسا ورزش همیشه در بستر برداشتن فاصله عمل کرده است. پیش از این هم در همین تلویزیون حداقل وقتی پای فوتبال فرنگی پیش میآمد، با ستایش از خارجیهای آمده از اروپا یاد میکردیم؛ اینکه تغییر سیاست آلمان در فوتبال / مهاجرت خارجیها چه دستاوردهایی داشته است؛ اینکه ژرمنهای موطلایی با بواتنگ، سیاهپوستِ غنایی، خدیرای تونسی، اوزیل ترکتبار و کلوزه لهستانی عصر طلایی دیگری را رقم زدند. اینکه تیم ملی فرانسه بدون خارجیتبارهای سیاهپوستی، مانند تورام گوادلوپی، دسایی غنایی، کارمابئو کالدونیایی، زیدان الجزایری و ویرای سنگالی قهرمان جامجهانی ١٩٩٨ نمیشد. اینکه انگلیس بازیکن سیاهپوستی دارد به نام «دِله علی». پیش از این گزارشگران تلویزیون ایران، مهمت شول ترکتبار را که پیراهن تیم ملی آلمان پوشید ستایش میکردند. همینطور دکو و پهپه برزیلی را که پیراهن تیم ملی پرتغال را بر تن کردند. همینطور دیگو کاستای برزیلی را که برای اسپانیا به میدان رفته است. برای آنها زلاتان ایبراهیمویچ بوسنیاییتبار برای سوئد غوغا به پا میکرد و مائورو کامورانزی آرژانتینی که با ایتالیا قهرمان جهان شد، یکی از بهترین مردان میانی بود. اما آن شب چه؟ و چرا؟ و با کدام دستاورد؟ خشم فزاینده علیه همسایههایی که همیشه کینهتوزانه برابر ما صف کشیدهاند به جای خود، ولی وقتی پای فوتبال پیش میآید، نمیتوانیم از خود نپرسیم قوچاننژاد که با گلهایش ما را به جامجهانی برد تا چه حد محصول فوتبال ایران و فرهنگ ایران بوده؟ مگر اشکان دژاگه ١٧بار با پیراهن تیمهای ملی آلمان از ١٧ تا ٢١سالگی بازی نکرده؟ آیا او با پیراهن آلمان با چنان عتابهایی روبهرو شد؟ در کنار همه اینها مگر ما کشوری شکلگرفته از اقوام، تبارها، زبانها و لهجههای پرشمار نیستیم؟ مگر راز دوام ما در تاریخ همین ترکیب نبوده؟ مگر قرار نبود باغ ما در طرف سایه دانایی باشد؟
نظر کاربران
روزي معلوم ميشود كه كاش در بازي با قطر اخلاق و پرستيژ را هم ميبرديم .با اين روش كيروش و تلويزيون و خط دادن هايي مثل خياباني ها ووو به خوبي به خواسته كسانيكه ميخواهند جامعه جوان ايران با عصبانيت و فرياد و مشت گره كرده به هر هدفي فقط برسند به ساده لوحانه ترين تن ميدهيم ،خوب شد برديم اما اخلاق را باختيم نهال هاي فرياد و عصبانيت را در ذهن و روش اينده نزديك جوانان و بزرگسالان كاشتيم ،عصبانيت را در جامعه ابران الان به وفور ميبينيم به قولي نزده ميرقصيم چه برسد آهنگش نيز رو بزنند،ولي روزي در آينده ميفهميم كه روش كيروش ها چه هزينه و خساراتي را به جامعه ايران تحميل و كيروش ها همان نمايندگان مخفي و سرري قدرت هاي بزرگ براي نابودي باقي مانده حجب و حيا و خوبي هاي فرهنگ ارامش جامعه ايران بودند كه حرف زياد دارم ولي وقت تنگ و فقط بگويم گندم زه گندم رويد و جو زه جو
آمپراتوری ایران باستان هیچ کشور،قوم ویاقبیله ای راتحققیرنکرد..
این چرت و پرتا چیه حیف از وقتیی که برا خوندنش تلف شد