رهایی از متافوتبال
«تیم را انتقال دادند و چوب آن را خوردند، هرجا رفتند موفق نشدند»؛ این ماحصل صحبت هایی بود که فردوسیپور در آخرین برنامه ۹۰ عنوان کرد.
ژوزه مورینیو در آغاز فصل دوم مربیگریاش در رئال مادرید، انگشتش را توی چشم تیتو ویلانوای مظلوم و موقر فرو کرد اما در پایان همان فصل موفق شد با رئال به مقام قهرمانی لالیگا دست پیدا کند و حتی با کسب ۱۰۰امتیاز یک رکورد تاریخی در این باشگاه به ثبت برساند. او بعدتر ظرف چهار روز، دو بار بارسلونای تیتو را شکست داد تا روشن شود حداقل برای فوتبال، «کارما» افسانهای بیش نیست. در همین فوتبال خودمان، تنها نمونهای مثل مهدی مهدویکیا کافی است تا روی همه فرضیات و نظریات مربوط به «عدالت محوری» خط بطلان بکشد.
او طبق قول و قراری که از یک دهه قبل از بازنشستگیاش گذاشته بود، سال آخر فوتبالش به پرسپولیس برگشت تا در اوج شکوه و عزت کفشهایش را بیاویزد. با این وجود در ایران هر بلایی که فکرش را بکنید سر او آمد؛ ناسزاوارانه نیمکتنشین و سکونشین شد، در تلویزیون اشک ریخت و به پاس همه همراهیها و همدلیهایش با پرسپولیس در جام حذفی آن فصل، بازنده بزرگ یک فینال یکصد هزارنفری لقب گرفت. تصاویر مربوط به خداحافظی غمانگیز کیا در آن غروب جمعه تلخ، هرگز از حافظه هواداران پاک نخواهد شد و طعنهآمیز اینکه یحیی گلمحمدی همین امروز یکی از موفقترین و مقبولترین مربیان فوتبال ایران به شمار میآید!
از این مثالها هزارتای دیگر هم میشود زد. میشود اسم همه بدمنهای رستگار و البته قهرمانان بدفرجام را فهرست کرد و مروت روزگار را به خاطر رقم زدن چنین احکامی به چالش کشید. اینکه در فوتبال در پی فرشته عدالت باشیم، یک شوخی خطرناک بیشتر نیست. فوتبال صرفا یک «بازی» بیرحم است که قواعد و قوانین خاص خودش را دارد؛ نه میشود به آن نگاه فلسفی داشت نه قرار است یک اسکلت محکم برای تئوریپردازان و نظریهبافان باشد. خبر خوبی نیست اما اگر در فوتبال دنبال «خدا» باشیم، احتمال بیشتری وجود دارد که به «شیطان» برسیم!
ارسال نظر