سوء استفاده بازیکنان و پیشکسوتان از هواداران
«برخی با احساسات هواداران بازی ميکنند» این جمله مشترک بسیاری از بزرگان ورزش کشورمان است؛ از پورحیدری تا پروین و خیلیهای دیگر
مشکل اول؛ فحش یا کری؟
کری بین دو تیم بزرگ پایتخت مدتهاست در بین اهالی فوتبال جریان دارد، خیلیها معتقدند همین کریها به جذابیت فوتبال اضافه کرده است و البته برخی هم همین کل کلها را تاب نیاورده و انواع و اقسام فحشهای ناموسی را ردیف ميکنند. در این زمینه شاید بد نباشد مثالی تجربی برایتان بزنم. چندی پیش ميخواستیم یک گروه تلگراميایجاد کنیم و هواداران را در کنار پیشکسوتان داشته باشیم تا از این تعامل هر دو طرف سود ببرند، نتیجه اما غیرقابل پیش بینی بود؛ فقط ۱۵ دقیقه بعد از ایجاد این گروه، شدت توهينها بهحدی رسید که همه ترجیح دادند گروه را ترک کنند. آستانه تحمل نظرات مخالف فقط ۱۵ دقیقه دوام داشت و پس از آن دو طرف تلاش کردند تا با فحاشی، حقانیت خود را ثابت کنند.
مشکل اول از همین جا شروع ميشود یعنی هوادار نميتواند مرزی بین تعصبات خود و احترام به نظر دیگران قائل شود و عدم كنترل احساسات به سرعت او را به سمت فحاشی سوق ميدهد. در اروپا نتایج یک تحقیق کاملا معتبر که توسط شرکت ژاپنی کانن روی هواداران فوتبال انجام شده، نشان ميدهد ۸۸ درصد از مردم سوئد بعد از به ثمر رسیدن گل حریف، با قدرت بیشتری تیم خود را تشویق ميکنند، این تحقیق نشان ميدهد که ۸۷ درصد از مردم این کشور بعد از آنکه تیم محبوبشان موفق به بازکردن دروازه حریف شد، یکدیگر را در آغوش ميگیرند. براساس همین گزارش اوج احساسات هواداران بلژیکی بعد از آنکه تیم شان گل ميخورد، اشک ریختن است، این بهاین معنی است که آنها از هیچ واژه ای برای تحقیر حریف استفاده نميکنند و فقط برای تیم خودشان حسرت ميخورند. هواداران آلمانی و انگلیسی در رتبههای بعدی اشکبارترین هواداران جای دارند. در ایران اما اگر فقط یک بار به ورزشگاه بروید، شدت توهينهاي هواداران حریف به بازیکنان و گاه به هواداران تیم مقابل را کاملا درک خواهید کرد، گویی این جماعت تنها راه بروز احساسات را در دشنام دیده اند.
مشکل دوم؛ بازی با احساسات
شاید قبول این جملات برای هواداران اندکی دشوار باشد ولی خبرنگاران و افرادی که از نزدیک با ورزشکاران در ارتباط هستند، کاملا ميدانند که فریب هواداران تا چه میزان در بین برخی ورزشکاران رایج است. بازهم با مثالی سراغ واکاوی این مشکل خواهیم رفت. گلر یکی از تیمهای سرخابی پس از آنکه از تیم خود جدا شد، قصد داشت تا به تیم حریف بپیوندد، صحبتها در فصل نقل و انتقالات انجام و همه چیز تمام شده بود، گلر معروف که از خشم هواداران تیم سابقش ميترسید در این ماجرا سکوت کرده بود و سعی ميکرد بدون وارد شدن به حاشیه، مبلغ قراردادش را گرفته و به تیم حریف بپیوندد. در ادامه به دلیل برخی کارشکنیها، آقای دروازهبان جنجالی نميتواند قراردادش را با تیم مقابل ثبت کند و چه فرصتی بهتر از این؟ گلر مذکور شروع به نوشتن پیامهایی در اینستاگرام کرد و به هواداران تیم سابقش گفت که به خاطر آنها به تیم مقابل نرفته است، وقتی با او تماس گرفتیم و گفتیم چرا با احساسات هواداران بازی ميکنی،پاسخ دردناکی داد؛«آنها که نميدانند من به خاطر اینکه نصف قراردادم را در ابتدا نگرفتم به این تیم نرفتم، آنها فکر ميکنند به خاطر تعصب به تیم حریف نرفتم، بگذار همین گونه فکر کنند اگر همه چیز را بدانند از فوتبال زده ميشوند». مورد دوم علیرضا بیرانوند است که بارها گفته بود استقلالی است، صدای ضبط شده و گفتوگوی منتشر شده او با روزنامه قانون هم نشان ميداد او استقلالی است ولی این دروازه بان که از حضور رحمتی در استقلال مطمئن است در یک تغییر عقیده عجیب و غریب ناگهان پرسپولیسی ميشود، قلبهای زیر پستهای اینستاگرامش ۶ تا ميشود و گهگاهی هم سر تا پا قرمز ميپوشد تا نشان دهد تیم مورد علاقه اش عوض شده است، او در آخرین پست اینستاگرامياش، عید مبعث را هم روی تصویری از لوگوی پرسپولیس تبریک گفته است.
حالا بیرانوند ميتواند به سادگی و با سوءاستفاده از احساسات هواداران، سرخپوش شود دیگر از نظر هواداران، گلر خرم آبادی تیم ملی فوتبال کشورمان، منع تعصبی برای حضور در تیم پرسپولیس ندارد، به همین راحتی، فقط با ۶ قلب زیر چند پست اینستاگرامی!
مشکل سوم؛ سرمربیها
هنوز هیچکس اقدام برخی سرمربیان را فراموش نکردهاند که در مقابل تیم سابق یا محبوبشان، روی نیمکت نمينشستند. مدتی بعد اما آنها تصمیم گرفتند روی نیمکت بنشینند ولی بعد از گل خوشحالی نکنند، چند وقت بعد هم برخی از آنها مثل منصوریان روی نیمکت نشستند، خوشحالی نکردند و حتی یک کلاه آبی هم روی سر گذاشتند تا نشان دهند استقلالی هستند، به راستی این بازی با احساس هواداران نیست؟ یک مربی مثل یورگن کلوپ در مقابل تیم سابق خود روی نیمکت مينشیند، از پیروزی تیمش به هوا ميپرد و سعی ميکند تا نشان دهد که به تیم خودش، به باشگاهی که از آن پول ميگیرد، تعصب دارد. در ایران اما با یک کلاه آبی، یک کفش قرمز یا با بلند نشدن از روی نیمکت، شما ميتوانید ثابت کنید که متعصب هستید؛ اینجا بهشت افرادی است که دوست دارند محبوب شوند، اینجا بهشت افرادی است که ميخواهند با احساسات هواداران بازی کنند، اینجا بهشت ریاکاران است.
مشکل چهارم؛ پیشکسوتان
شاید دلیل اصلی نوشتن این گزارش، بازی برخی پیشکسوتان با احساسات پاک هواداران باشد. فلان پیشکسوت سرخپوشان که یک آکادميفوتبال زده، لوگوی مدرسه فوتبالش را همان عدد مورد علاقه هواداران که اتفاقا با آن تشویق ميشود، طراحی و به این ترتیب توجهات زیادی را به خودش جلب ميکند، مدرسه اش مورد اقبال واقع ميشود و از شهریه ای که دریافت ميکند، ویلاهایش را ميسازد. پیشکسوت دیگری هم مدام به بازیکنان مقابل حمله ميکند تا فالوئرهای اینستاگرامش بیشتر شوند، او در ادامه اکانتش را ميفروشد و روز از نو و روزی از نو، به همین سادگی، باورتان ميشود؟!
ورزش سرگرمياست
مشکل عدم کنترل احساسات توسط هواداران معضل بزرگی است، طرفداران و هواداران هر ورزشی باید بدانند که ورزش در تمام دنیا یک سرگرميدر کنار زندگی است، آنها باید بیش از همه چیز، نگران احساسات خودشان باشند و اجازه ندهند هرکسی به سادگی آن را به بازی بگیرد. فراموش نکنیم که این عدم کنترلها گاهی به مرگ هواداران هم منجر شده است، ورزش باعث ايجاد هيجاني مثبت و تخليه انرژي ميشود اما گاهی برخی با عدم کنترل احساساتشان سبب ایجاد هیجانات منفی هم ميشوند، اثرهاي سو اين هيجانات سبب ترشح بيش از حد موادي مثل کاتکولامين، آدرنالين و نورآدرنالين شده و افراد دچار زمينه يا مبتلا به بيماريهاي قلبي-عروقي، مغزي واختلالهاي اعصاب و روان را به سمت مشکلات شدید سوق ميدهند. کاش اندکی این هیجانات و احساسات را کنترل کنیم.
فوتبال یا خشونت؟
برخي افراد معتقدند فوتبال جزو ورزشهاي خشن است؛ در صورتي که اصلا اينطور نيست و رفتار خشونتآميز در بين بازيکنان يا تماشاگران ميتواند در هر ورزشي وجود داشته باشد. بااينحال، گاهي شاهد بروز هيجانهاي همراه با خشونت در ورزشگاهها هستيم و بايد بدانيم اینگونه خشونتها، ريشه در فرهنگ ملتها دارد. مثلا مردم کره جنوبي، جزو مودبترین و بااخلاقترين مردم جهان هستند و نهتنها در ورزشگاههاي فوتبال بلکه در ساير ورزشگاهها هم به ندرت هيجاني به صورت ابراز خشونت از بازيکنان يا تماشاگران و طرفداران آنها سرميزند.
اين در حالي است که شاهد درگيريها و خشونتهاي زيادتري نسبت به حد معمول در ميان بازيکنان و تماشاگران ورزشهاي مختلف در کشورهاي آمريکاي جنوبي يا اروپاي غربي هستيم. اين خشونتها که به گذشته و ريشه فرهنگي افراد برميگردد، گاهي تا مرز قتل و کشتار هم پيش ميرود. مثلا چند سال قبل، يکي از بازيکنان فوتبال تيم ملي کلمبيا به خاطر گل به خودی که در جريان بازي با آمريکا به تيم شان زد، بعد از بازگشت به کشورش به قتل رسيد و چنين قتلي در کشوري که مهد بزهکاری و مواد مخدر است، چندان هم دور از انتظار نبود. چند سال پيش هم تحقيقي در کشور انگليس انجام و مشخص شد که زنها در طول مسابقههاي حساس فوتبال، بيشتر مورد خشونت و ضرب و شتم همسران خود قرار ميگيرند. ظاهرا برخي تماشاگران متعصب اين کشور، راهي جز ابراز خشونت به خانواده خود براي نشان دادن ناراحتي و خشم از باخت تيم محبوبشان بلد نيستند. به طورکلي، در جوامعي که در ساير ابعاد اجتماعي دچار بينظمي، رعايت نکردن قانون و خشونت هستند، اين فرهنگ نادرست را به ورزشگاهها، رقابتهاي ورزشي و طرفداران تيمهاي ورزشي هم منتقل خواهند کرد.
پایان
سالهاست که بخشهای مختلف جامعه با اقدامات متعدد سعی در کاهش خشونت در جامعه دارند، در این بین شاید بد نباشد اگر خود ما هم تلاش کنیم تا اندکی هوشمندانهتر رفتار کنیم، هواداران تیمهای مختلف باید اندکی سعه صدر بیشتری داشته باشند و سعی کنند از تماشای بازیهای تیم محبوب شان لذت ببرند، اگر روزی به مرحله ای رسیدیم که به ورزش به چشم سرگرمي و لذت بردن نگاه کردیم، ميتوانیم مراقب سوء استفاده از احساسات مان هم باشیم، این همان جایی است که ما اجازه نميدهیم فلان ورزشکار یا فلان پیشکسوت از ما طعمه ای برای مقاصد خود بسازد، بنابراین نخستین چاره برای درمان مشکلات ورزش کشور، خودمان هستیم؛ ما هواداران!فقط اگر کميباهوشتر باشیم.
ارسال نظر