امیدهای فوتبال ما و راه آینده
شکست برابر ژاپن به رویای المپیکی شدن فوتبال ایران یک بار دیگر پایان بخشید اما آیا این پایان کار ما است و آیا باید همه چیز را تعطیل کنیم و برویم؟!
۱- تدارکات تیم ملی امید در دراز مدت؛ اگر ۴۰ سال است به المپیکها نرسیدهایم به این خاطر بوده که تدارکات ما همیشه ناقص و تدارکات حریفان کاملتر بوده است. این بار هم که طول مدت تدارک و تمرین امیدهای ما به ۱۴ ماه بالغ شد، باز نتیجهای مثبت حاصل نیامد زیرا هم تعدادی از اردوها و گردهماییها بدون برخی نفرات مهم انجام شد و در هر اردو چندین و چند غایب داشتیم و هم کش و قوسهای آشکار و نهان تیم امید ما را تضعیف کرد. به برخی پیغام و پسغام فرستادند که به تمرین این تیم نروند و به اردوی بزرگسالان بروند و سپس گفتند کارلوس کیروش به دوحه میآید تا بازیها را ببیند و اسباب استرس مربیان امیدها شدند و آنگاه بعد از یک سال و اندی بحث بر سر همراهی لژیونرها، سه نفر اصلی از این جمع اصلا به قطر نرفتند. انگار ما به گونهای با خودمان میجنگیدیم. از آن هنرهای ویژه و کمیاب که فقط در فوتبال ایران پیدا میشود.
صبر برای حوادثی که رخ نمیدهد
۲- اساس کار فنی و تدابیر تاکتیکی و صریحتر بگوییم نحوه اداره فنی تیم ملی امید در رقابتهای دوحه بینقص نبود. اینکه محمد خاکپور دایما ترکیب تیم را عوض میکرد، ایراد نداشت و اینکه از برخی بازیکنان در پستهای غیرتخصصی سود جست نیز مشکل بزرگی نبود و این نکته نیز ایراد نداشت که او در برخی دیدارها افرادی را دیر به زمین آورد که همه میگفتند باید زودتر به بازی گرفته میشدند زیرا امکان داشت که او آن افراد را از ابتدای وقت در زمین میگذاشت و کار برعکس میشد. آنچه ایراد داشت کم آوردن تیم ایران در حساسترین لحظات و در دیدارهای سنگین و سرنوشتساز و میدانهای اصلی بود که نشان میداد روح و فکر و توان و جوهر وجودی بچهها برای این میدانها کافی نیست و درست سر بزنگاه کم میآوردیم.
در بازی با قطر که نباید میباختیم (تا به ژاپن نخوریم) خیلی آسان تسلیم شدیم و آنقدر عصبی بودیم که حتی یک پنالتی تعیینکننده را از دست دادیم و در مسابقه با ژاپن نیز با اینکه بد بازی نکردیم و در دقایقی بسیار خوب بودیم بیش از آنکه با تمام وجود به دنبال برد باشیم، در انتظار وقوع حوادث مناسب بودیم که سرانجام از راه نرسید. شرط عقل و احتیاط در مسابقات بزرگ و پرهیز از ریسکهای افراطی، لازم است اما گاهی کافی نیست و جمعه در دوحه از آن روزها بود که اصل دوم به چشم خورد و کافی نبودن آن باز هم مشخص شد و برای بردن به چیزهای بیشتری هم نیاز داشتیم. حتی اگر معتقد و مدعی باشیم که این چیزهای بیشتر در وجود ما و در بافت بازی تیم امید ما وجود داشته، اثری از آن برابر ژاپن رویت نشد.
آیا بهتر نیست؟
آیا بهتر نیست به جای کارهای شگفتانگیز و هیجانآور و خیرهکننده تمامی نیروهای خود را جمع کنیم، از خصومتهای داخلی بکاهیم، بهترین تدارکات را داشته باشیم و سپس به میدان برویم؟ انجام کارهای قهرمانانه برای جبران نادیده گرفتن موارد فوق ریسکی است که شاید یک بار و دو بار جواب بدهد اما به جبران آن ۱۰ بار به هدف نمیخورد. وقتی میتوان با رعایت اصول موفق شد چرا میخواهیم با رعایت نکردن آن و انجام کارهای محیرالعقول به هدف برسیم؟ رقبای ما سرشار از نشانههای مثبت و مجری کارهای اصولی و رعایتکننده تدارکات منطقی هستند و به تبع آن بخت صعودشان بیشتر است و برنده میشوند و صعود میکنند و ما همچنان در رویای کارهای قهرمانانه غیراصولی میخواهیم قطر و ژاپنی را مغلوب کنیم که از ما بهتر و اصولیتر کار کردهاند و طبعا بهتر هم نتیجه میگیرند.
ایراد از بازیکنان امید و حتی مربیانشان نیست و آنها حتی شانس و موقعیت برای گلزنی به اندازه کافی برابر ژاپن و صعود به مرحله بعدی داشتند بلکه ایراد از وجود این باور غیراصولی است که «ایرادی ندارد که در دوران تدارکات ناقص عمل کنیم» زیرا همیشه امکان خلق شگفتی در مراحل اصلی و نهایی هست. آوردگاه دوحه هشداری قاطع در جهت رد این باور و گویای این حقیقت بود که نمیتوان و نباید به کارهای شگفت اندیشید زیرا حتی شگفتیها به کارها و مقدمات اصولی نیاز دارند.
از «فن» تا «عقل»
ما «فن» صعود را داریم اما به شهادت دیدارهای اخیر دوحه، «عقل» آن را کمی تا قسمتی نداریم، مسألهای که سبب میشود به جای تقویت تیم امید از تمامی جهات، به تضعیف یکدیگر بپردازیم، حرف و سخن بسازیم، بر سر دو سه بازیکن جنجال کنیم، بین تیمهای ملی فاصله بیندازیم و در نهایت خاکپور و گروهش را روبهروی کیروش و دستیارانش قرار دهیم. بازنده این بازیهای نامعقول، معمولا خودمان هستیم و نه ژاپنی که حالا فقط یک قدم تا صعود مجدد به المپیک فاصله دارد و بیش از آنکه نان بازی برترش را در دیدار جمعه شب بخورد (که در دقایقی از مسابقه اصلا هم برتر نبود)، بهره خارج شدن تدریجی تیم ملی امید ایران از مسیر آرزوهایش را گرفت، آرزوهایی که فرسخها با واقعیت فاصله داشتند.
نه آنقدر خوب، نه اینقدر بد
راه آینده امیدهای فوتبال ما چیست و کدام است؟ آسانترین کار ویران کردن هر چیز و کوبیدن ریشهای ترکیب فعلی امیدها و نابود کردن بیرحمانه آنها و تسویه حسابهای قدیمی و جدید و نادیده گرفتن جنبههای مثبت تیمی بود که در دوحه ۴ بازی انجام داد و دو تا را برد و دو تا را باخت و حذف شد. این تیم نه آنقدر خوب بود که عدهای میگفتند و نه آنقدر بد که حالا برخی دیگر میگویند. این حداکثر توان و کارایی از جانب تیمی بود که باید ابتدا به خودش و سپس به سایرین اثبات میکرد که اگر هم یک دهم امکانات و کمکهای رایج در مورد تیم ملی بزرگسالان شامل حالش نمیشود باز از عهده کار برمیآید و میتواند پیروزی را از دهان شیر بیرون بکشد. واقعیت این است که پیروزی از این دست حاصل نشد زیرا «شیر» زور و مقاومت بیشتری نسبت به ما داشت و وقتی بنای کار را مکررا بر انجام امور بسیار سخت میگذاریم و تاکید میکنیم که ما مرد روزهای سختیم، بالاخره روزهایی پیش میآید که مشخص میشود مرد چنین روزهایی نیستیم یا اگر هستیم حتی این فاکتور نیز برای نجات ما برابر رقبای قدر کفایت نمیکند. اینکه بخواهیم دایما در شرایط اضطرار از کارهای ناممکن، «ممکن» بسازیم نه عقلایی است و نه روشی که بتوان به آن دل بست.
ارسال نظر