دلنوشته ای برای رضا احدی
برای رضای دوست داشتنی و رفیقی که زود تنهایمان گذاشت
برترین ها - فرزاد رادبوی: چگونه میشود به این نسل حالی کرد رضااحدی که بود؟ چه جوری باید به آنها نشان داد، پای چپ همین "داش رضا" که امروز روی تخت مریضخانه از بی توجهی و بی پولی و کم محلی دق مرگ شد و مُرد، به صد تا از این فوتبالیست های بزک دوزک کرده می ارزید؟
احدی یکی از آس های نسلی بود که همه جوره باختند، هر چند در فوتبال ایران نسلی به هنرمندی آنها نیامده و نخواهد آمد. اما خب، چه فایده!؟ امروز برای آن که به این جماعت تازه به فوتبال آمده نشان دهیم رضا احدی با پای چپش چه می کرد و چگونه در یگ وجب چند نفر از حریف را به هم می پیجید و سانترهایش در روزگاری که بازی با استوک قرضی و کفش های پاره عادی بود؛ سانتیمتری روی سر بلندزن تیم می نشست و یا وقتی شوت می زد، انگار با خط کش و گونیا همه چیز را جفت وجور کرده اند، حتی چهار تا فیلم با کیفیت از شاهکارهایش نداریم.
این نسل همه جوره سیاهبخت بود. عاقبت هم یکیشان افیونی شد و یکیشان الکلی. داش رضا هم که سلامت و پاک ماند و در فوتبال مربیگری پیشه کرد و امثال مجتبی جباری، خسرو حیدری، وحید طالب لو، آندو تیموریان را ساخت و معرفی کرد، از بیپولی افتاد به مسافرکشی. خودش از سر غرور میگفت کار برای مرد عار نیست. اما کیست که نداند توی دلش چه غوغایی بود؛ وقتی می دید پول تل موی فلان بازیکن و وسائل آرایش بهمان فوتبالیست، از دخل سی شب دنده عوض کردنش بیشتر است.
حالا هم چند روزی می آید روی بورس و بعد هم برای ابد فراموش می شود. آخ که تقدیر این نسل چه سیاه بود. خدا هر چه به ساقشان هنر داده بود از سپیدی بختشان کم کرده بود انگار.
پ
ارسال نظر