چوب حراج بر آبروی فوتبال
شهر دوباره شلوغ شده. معرکهای برپاست که بیا و ببین! طرفین دعوا در یک دوئل خانمانسوز روبهروی هم ایستادهاند و به سوی هم شلیک میکنند.
واژههای آتشین و پر از کینه، کنار هم ردیف میشوند و با خشونت حیرتآوری به سمت طرف مقابل پرتاب میشوند. واژههایی که از آنها بوی خون برمیخیزد. هر حملهای با یک ضدحمله و هر تکی با یک پاتک پاسخ داده میشود و این دایره تکرار، کماکان ادامه دارد تا یک نفر از پا بیفتد.
کارلوس کیروش سرمربی تیم ملی و علیرضا اسدی دبیرکل فدراسیون فوتبال طرفین این جنگ خانمانسوز هستند. جنگی فراتر از یک مجادله کلامی و یک بحث نظری. یک تقابل سوزنده، که همه چیز را میسوزاند و از بین میبرد. فوتبال قربانی بزرگ این جنگ است. فوتبالی که مدتهاست نفسش زیر تازیانه بیکفایتیها و بیمسوولیتیها به شماره افتاده و کم آورده و در این تنگی نفس اجباری، از دود آتش این جنگ بیهوده، به سختی نفس میکشد. گویی نفسهای آخر است. طعنه آمیز اینکه طرفین ماجرا خود جزیی از کل فوتبال هستند و هر دو زیر سقف آسمان خاکستری همین چهار دیواری بی در و پیکر فوتبال زندگی کرده و نفس میکشند. دو جنگجوی بی رحمی که خود باید ستونهای این سقف به رعشه افتاده باشند و در کنار هم برج و بارویی بسازند که کسی نتواند آن را ویران کند اما به جای ایستادگی و البته تلاش برای استواری این سقف به طرف هم گلولههای آتشین پرتاب میکنند و با هر گلوله، فضای وهم آلود و دودزده این خانه را تیرهتر و سیاهتر میکنند.
واژههایی که در این معرکه خرج میشود، به اندازهای تکان دهنده است که شاید در محکمههای قضایی با احتیاط مطرح شود چه آنکه پشت هر واژه، قطره قطره آبروی فوتبال است که حراج میشود و این آبروریزی ظاهرا ادامه دارد تا تتمه آبروی فوتبال نیز فرو بریزد.
اسدی اتهام میزند، کیروش متهم میکند، دبیرکل خط و نشان میکشد و سرمربی تهدید میکند و این بازی دومینوی دردآور ادامه دارد تا بلکه رقیب از پا بیفتد؛ غافل از اینکه این بازی هیچ برندهای نخواهد داشت و هر دو طرف بازنده بزرگ آن خواهند بود. یک جنگ دوسر باخت که البته بازنده بزرگ آن فوتبال ایران است.
در این کارزار و این معرکه، واکنش رییس فدراسیون از همه جالبتر است. او در میانه آتشی که به پا شده، از اختلاف سلیقه حرف میزند و مدعی است که طرفین به واسطه یک اختلاف سلیقه کوچک اینگونه به جان هم افتادهاند و به خون هم تشنهاند!
جنگجویان میدان فوتبال اسرار و رازهای درون خانواده را به بالای بام برده و در بوق و کرنا کردهاند تا همه شهر آگاه شوند تا بلکه در این جنگ نابرابر، یارکشی کنند و جبهه خود را در مقابله با طرف مقابل پرتعدادتر کنند غافل از اینکه در این کارزار هیچ یاری نخواهند داشت و این دوئل تا انتها دونفره خواهد بود و تنها افسوس و دریغ است که نصیب آنها میشود.
این جنگ زرگری و بیهوده باید همین جا تمام شود. تا همین جا کم آبرو، حرمت و اعتبار فوتبال زیر سوال نرفته و کم تلفات ندادهایم. صدای نفسهای به شماره افتاده فوتبال محتضر باید آقایان را بیدار کند. به قول خود کیروش نقابها را باید برداشت، چشمها را باید شست و طرحی نو درانداخت. چاقوها را غلاف کنید، این فوتبال نفس کش نمیخواهد.
ارسال نظر