آتش به خرمن تیم ملی امید
ناامیدی واژه بهتری برای تیم امید است؛ یک واژه بامسما که شاید نتواند حق مطلب را درباره وضعیت تیم المپیک ایران ادا کند اما بی تردید در آشفته بازار حاکم بر این تیم یک تعریف دم دستی از تیمی است که حتی در وقت قهرمانی نیز نباید روی خوش ببیند.
این بار همه مشکلات از پای پلکان هواپیما آغاز شده. بعد از یک قهرمانی امیدوارکننده که به نظر میرسید سرآغاز دوبارهای برای امیدهاست، آوار مشکلات ناگهان فرو ریخت. پرده افتاد تا مشخص شود در پس پرده هیچکس نخواهد ماند. نه محمد خاکپور، نه حبیب کاشانی، نه فدراسیون فوتبال و نه تیم امید. آنچه میماند همان داغ بزرگ ۴۰ ساله است که ظاهرا قرار است کماکان ادامه داشته باشد و کهنهتر شود.
محمد خاکپور در یک تصمیم غیرمنتظره از سرمربیگری تیم امید کنارهگیری کرده. تصمیمی که برخیها آنها را به مدتها قبل ارجاع میدهند و تنها اجرای آن را در زمان فعلی میدانند. حرف خاکپور اما منطقی است. او در واکنش به تبعیض میان کادر فنی فعلی و کادر فنی سابق آواز جدایی سر داده و بهترین وقت ممکن را برای آن انتخاب کرده؛ بعد از یک قهرمانی جالب تا تداعیگر آواز قو باشد. او که پس از یک دومینوی بی پایان برای انتخاب سرمربی تیم امید در نهایت با اصرار و ابرام کاشانی این سمت را قبول کرد، حالا از جوری که بر او و همکارانش رفته، گلایه دارد و از همین رو عطای کار را به لقایش بخشیده.
تفاوت میان قرارداد او و کادر فنی سابق آبشخور دلگیری خاکپور است. قراردادی که بنا به شهادت حبیب کاشانی ۶۰ میلیون تومان برای دور اول مقدماتی و ۲۵۰ میلیون تومان برای دور دوم انتخابی المپیک بوده. قراردادی که در مقایسه با رقم ۴۵۰ هزار دلاری ادواردو نلو وینگادا سرمربی سابق و البته ناکام قبلی بسیار ناچیز و حتی مضحک است. مردی که البته در طول مدت نزدیک به سه ماهی که هدایت تیم امید را بر عهده داشت، در ۷ بازی روی نیمکت تیم امید نشست و البته از کسب یک برد حتی برابر تیمهای باشگاهی نظیر جوانان و تیم راهآهن نیز عاجز بود و پس از افتضاح اینچئون دیگر حتی به ایران هم برنگشت. وینگادا تنها با اهرم حمایت و رفاقت با کارلوس کی روش روی نیمکت امیدها جلوس کرد و با این کارنامه سیاه قرارداد یک میلیارد و نیمی بست اما برای خاکپور و رفقا کمتر از یک پنجم این رقم در نظر گرفته شده. یک تبعیض آشکار و بیرحمانه. در این میان رفتار حبیب کاشانی بهعنوان مدیر تیم امید نیز عجیب و غیرمنتظره است؛ حتی عجیبتر و غیرمنطقیتر از تصمیم ناگهانی خاکپور. او که چندین سال در بزرگترین تیم ایران مدیریت کرده و مدعی است که راه و رسم مدیریت را میداند، در واکنشی احساسی و عجولانه برابر خاکپور گارد گرفته و به او تاخته که چرا در چنین مقطعی و بدون اینکه او را در جریان قرار دهد، کنارهگیری کرده. حاج حبیب مدعی است که خاکپور باید در همانجایی که حکم گرفته، استعفا میداد و استعفایش را به همان فردی که به او حکم داده، تقدیم میکرد اما ظاهرا کاشانی فراموش کرده که خاکپور در اعتراض به مفاد قراردادش هنوز پای برگه قرارداد را امضا نزده و در این چند ماهه بدون قرارداد و رایگان روی نیمکت تیم امید نشسته و قراردادی نداشته تا بخواهد سلسله مراتب استعفا را رعایت کند.
کاشانی که حداقل در حوزه سیاست و مدیریت شهری یک مدیر قدیمی و باتجربه است، نیک میداند که یکی از اصول مدیریت، مقابله با بحران است و اساسا در مدیریت بحران است که عیار یک مدیر مشخص میشود و البته بحران همیشه بی خبر و بدون اطلاع قبلی رخ میدهد. کاشانی در بحران کنارهگیری خاکپور میتوانست با تدبیر بیشتری عمل کند و به جای موضعگیری علیه خاکپور و انتقاد از رفتار او، سکوت پیشه کرده و صحبت و تصمیمگیری در این باره را به بعد از مذاکره با خاکپور دایورت کند اما او به جای مدیریت بحران، با صحبتهایش بنزین به این آتش زیر خاکستر ریخت و آن را شعلهور کرد. کاش کاشانی به جای به رخ کشیدن امکاناتی که برای تیم امید فراهم کرده از اردوی خارجی گرفته تا بازیهای تدارکاتی و حتی پول توجیبی! بحران را مدیریت میکرد تا این آتش امیدها را نسوزاند و امیدهایمان را خاکستر نکند. کاش امیدی بود!
ارسال نظر