تاج پادشاهی بر سر تنها شاهزاده فلورانس
به بهانه بازی سنتی و تاریخی آرژانتین و برزیل، یادی کردیم از یکی از محبوب ترین اسطوره های ارژانتین: گابریل باتیـــــستوتای کبــیر
در کشوری که ۹۹درصد فوتبال برایشان مارادونا است و یک درصد دیگر آن بحث بر سر جانشین داشتن یا نداشتن او، نمی توان از شخص دیگری سخن گفت حتی اگر آن شخص بازدَمش دَم خیلی ها باشد.
پس به سراغ فلورانس می رویم! در پایان سال ۱۹۹۱ جوانی پا به پایتخت هنری ایتالیا گشود که در هزاره ی قبل از ورودش آنجا مامن ۳۵۰ هنرمند از۱۰۰۰ هنرمند اروپا بود! فلورانس مرکز رنسانس ایتالیا در آستانه رنسانس دیگری بود تحولی بسوی موفقیت بسوی خود باوری شکفته شدن گل امید در برهوت دل مایوسی ها و پایه های این رنسانس با دست های گابریل جوان بنا شد! باتی گل به مردمان فلورانس آموخت که نباید بخاطر پیکره سازی شهره باشند نباید به آن چه هستند اکتفا کنند آنها می بایست به آنچه که باید باشند برسند تا دیگران از آنان تندیس بسازند! باتی در سری B این دروس را به مردم فلورانس آموخت. او تعصب و منطق را با هم آمیخت و با هر چه که زنبق های بنفش را بی رنگ تر از جالو ها، روسوها، بیانکوها کرد درآویخت. گابریل فیورنتینا را از سری B به سری A آورد و خودش را از سر زبان ها به سر در دل ها! کار بجایی رسید که فلوها از خودشان تندیس بسازند مجسمه ی برنزی از طلایی ترین مرد فلورانس! تندیس باکره ی سوگوار میکل آنژ در سوگ محبوبیت از دست رفته اش توسط پیکره ای دیگر با نام باتی گل بود، میکل آنژ در حسرت دمیدن در صور تا از گورستان کلیسای سانتا کروچه فلورانس برخیزد و تنها فرصتی بخواهد تا بجای پرداختن به تندیسه های داوود و موسی تمام عمرش را صرف ساختن تندیسی از نگاه مردی کند که چشم های فلورانس را به امید باز نمود! ماکیاولی عهد رنسانس اگر بود پی می برد که کتاب شهریار او نباید برای مدیچی های فرمانروا باشد که آن کتاب متعلق به پرنس بنفش هاست گابریلی که بدون جنگ پرچم شان را به اهتزاز در آورد، جوانی که در سال ۱۹۸۸ در ورزشگاه نیواولد بوئز میخوابید و در همان جا هم بازی میکرد، خواب خوش بزرگترین استادیوم ها شد؛ از حسادت برنابئو،نوکمپ و اولدترافورد به ارتیمو فرانکی تا رویای المپیک رم که در سال ۲۰۰۰ به حقیقت پیوست.
باتی در سال ۲۰۰۰ از فلورانس رفت اما قلبش همان جا ماند. او با رم به فیورنتینا گل زد تا قلب فوتبال بایستد! ایست قلبی فوتبال، باتیستوتا توپ را به تور دروازه ی فیوری ها می چسباند، رمی ها سر از پا نمی شناسند آیا فلورها دشنه از پشت خورده اند؟ آن ها قسم می خورند که چاقو دسته اش را می برد! باتی به گریه می افتد رمی ها مبهوت ازین عمل بعد از گل در سکوت فرو می روند از مشت های گره کرده آن ها میتوان به خفه کردن شادی در وجودشان پی برد، فلورها سریعا سوگند شکنی می کنند با گریه های او اشک می ریزند و می گویند چاقو دسته اش را نمی برد! کلوزیوم رم از سال ۱۹۸۳ گلادیاتورهایش را بر اریکه قهرمانی نمی دید سال ۲۰۰۰ باتیستوتا را به جمعشان افزودند و او با گل ها و شوت های شبیه به شمشیر همه تیم ها را از لب تیغ گذارند و اسکودتو را فتح کردند. او رم را قهرمان کرد او زانوهایش را در فوتبال از دست داده اغراق نیست اگر بگوئیم او زانوی فوتبال است کسی که فوتبال بدون او نمی تواند پا شود. باتی جام جهانی را بالای سر نبرد اما وجودش جهان فوتبال را سر بالا نگه داشت. گابریل بهترین بازیکن جهان نشد اما پدر خوانده ی فوتبال برایش بهترین ارث را کنار گذاشته بود!
زیدان:بهترین پاس هایم را برای باتی گل ذخیره کرده ام!
ما فرشته ای را در چمن های سبز فوتبال دیدیه ایم که از ازل سخن از جایگاهشان در آسمان هفتم بود!
باتیستوتا کم نظیر است و کم رخ می دهد مثل ابرهای پنهان شده بهاری در پستوی آسمان که هوای بازیگوشی و باریدن آن هم در داغ ترین روز مرداد بسرشان میزند. او تیک تاک ثانیه های ساعت عشق است که اگر بخوابد نمی دانیم در چه زمان از عاشقی بسر می بریم.
ارسال نظر