۱۲۲۰۰۳
۵۰۰۳
۵۰۰۳
پ

جواد خیابانی، کسی مثل هیچ کس!

«آورده»های جواد خیابانی موقع گزارش اما از این جنس نیست. از جایی دیگر، منطقی دیگر، جهانی دیگر، می‌آید که اغلب با اتفاقات توی زمین، در «اختلاف»، «تضاد» و گاهی «تناقض» است. اتفاقی که فقط نظیرش را در فیلم‌های پست‌مدرن می‌توان دید.

آی اسپرت: هیچ فایده‌ای نداشته است این سیل پایان‌ناپذیر انتقادها، اعتراض‌ها و فحش و فضیحت‌ها به جواد خیابانی. عاقبت تمام یادداشت‌های محترمانه، گلایه‌آمیز، خشمگین یا پر از طعن و تمسخر در روزنامه‌ها و مجلات و خبرگزاری‌ها و شبکه‌های اجتماعی، مبنی بر این‌که «ما دوست نداریم جام جهانی را با گزارش جواد خیابانی ببینیم»، بی‌ثمر روی زمین ماند و آقا جواد هنوز سرفراز و سربلند، به قدر مساوی با سایر گزارش‌گران از بازی‌های جام بیستم سهم می‌برد (فوقش این است که بازی‌های چندان مهمی برای گزارش به او سپرده نمی‌شود). منتقدان حالا خشم و اعتراض‌شان را جور دیگری بروز می‌دهند. مذبوحانه و دردمندانه، اعتراف می‌کنند که هر واژه جواد سوهان به روح‌شان می‌کشد و روان‌شان را می‌خراشد. بعضی‌ها مدعی شده‌اند که بازی‌هایی که او گزارش می‌کند را با صدای بسته تلویزیون به تماشا می‌نشینند و عده‌ای دیگر از پناه بردن به «کانال همساده» حرف می‌زنند. من اما جزء هیچ‌کدام این گروه‌ها نیستم. اتفاقا (غیر از موارد خیلی استثنایی و بازی‌های خیلی مهم)، از شنیدن گزارش‌های او لذت هم می‌برم. حتی علاقه دارم مسابقه‌هایی مثل کلمبیا- یونان، هندوراس- اکوادور (که «خود خط استواست») یا الجزایر- کره جنوبی را فقط با گزارش او ببینم. جواد خیابانی رفیقم است؟ نمک‌گیرش شده‌ام؟ مازوخیست دارم؟ می‌خواهم متفاوت به نظر برسم؟ فکر نمی‌کنم. علت جای دیگری است.

این را قبلا هم جایی نوشتم؛ که احمدرضا احمدی، در مستندی که ناصر صفاریان از زندگی‌اش ساخته، موقع خوردن چای می‌گوید: «قند برا چایی مث زیرنویس واسه فیلمه. بدون اونم می‌شه دیدش.» گزارش فوتبال در پخش تلویزیونی هم تقریبا چنین وضعیتی دارد. بدون آن هم می‌توان بازی را تماشا کرد و از دیدنش لذت برد. صدای گزارش‌گر و واژه‌ها و عبارت‌هایش برای توصیف آنچه جلوی چشم‌مان می‌گذرد وقتی اهمیت پیدا می‌کند که «آورده»ای برای مسابقه داشته باشد. وگرنه «یک پاس قطری» و «در تله آفساید اسیر می‌شه» و «داره وقت‌کُشی می‌کنه» را که همه‌مان می‌بینیم، و با همان خرده هوشی که داریم می‌فهمیم.

این «آورده» گزارش‌گر در بازی، معمولا مثل وظیفه دستگاه‌های رله در مخابرات است. اتفاقات داخل زمین، با جمله‌های گزارش‌گر «تقویت» می‌شوند و او هم‌راستا و موازی با پیش‌آمدها، آن را از زاویه‌ای بدیع و تازه برایمان روایت می‌کند. بهترین مثال برای این روش، عادل فردوسی‌پور است. نگاه تیزبین و نکته‌سنج او، به همراه طبع طنز ظریفش و حضور ذهن و سرعت حیرت‌انگیز کلامش، ناگهان ما را با تعبیر و نگاهی غیرمنتظره مواجه می‌کند که از شنیدنش لذت می‌بریم و به وجد می‌آییم. مثل وقتی که دوربین یک نمای بسته از کله ماریو بالوتلی را نشان داد و ذهن همه مخاطبان، بلااستثنا به سمت آرایش موی غریب سوپر ماریو رفت و بلافاصله، عادل رندانه گفت: «آدمو یاد سرندی‌پیتی می‌ندازه.» یا همین بازی درخشان‌مان با آرژانتین، که وسط آن همه استرس و آدرنالین و فشار و هیجان، یک‌دفعه‌ای انداخت که: «چقدر خوبیم ما!»

با وجود این همه خلاقیت و نوآوری، تک‌مضراب‌های عادل هیچ‌وقت از چارچوب اصل مسابقه خارج نمی‌شوند. او مثل کسی است که هرچند خانه‌اش را به شکلی متفاوت و غیرکلیشه‌ای «دیزاین» کرده، اما هنوز مبل و تلویزیون را توی هال گذاشته و تخت را داخل اتاق خواب. «آورده»های جواد خیابانی موقع گزارش اما از این جنس نیست. از جایی دیگر، منطقی دیگر، جهانی دیگر، می‌آید که اغلب با اتفاقات توی زمین، در «اختلاف»، «تضاد» و گاهی «تناقض» است. اتفاقی که فقط نظیرش را در فیلم‌های پست‌مدرن می‌توان دید. جواد به جای این‌‌که مبل و تلویزیون را جای متفاوتی از هال بگذارد یا آویز حوله دست‌شویی را با طراحی تازه‌ای انتخاب کند، می‌تواند یک باغ وحش را به نشیمن خانه‌اش بیاورد یا ایستگاه فضایی «میر» را پشت آینه توالت نصب کند. او به شکلی تکرارناشدنی و منحصر به فرد «بد» است، و این اصلا آورده کمی نیست. گزارش‌های او، من را یاد شعر گفتن‌های آقای کاظم دلخوش در مجلس، فیلم ساختن‌های اخیر مسعود کیمیایی یا برخی تصمیمات دولت قبلی می‌اندازد که شما اگر قصد و اراده‌ای هم برای بد بودن، اشتباه بودن، بی‌منطق و بی‌قاعده و اصول بودن ‌داشته باشید، باز هم نمی‌توانید چنان شاه‌کارهایی خلق کنید.

رئال- اتلتیکوی فینال جام قهرمانان را که با چندتا از رفقا می‌دیدیم، چند دقیقه‌ای جواد مطلقا ساکت بود. بعد یکی از بچه‌ها پرسید: «به نظرتون برا خیابانی چقدر مهم بوده بازی به این مهمی رو گزارش کنه؟» گفتیم لابد خیلی. گفت: «پس چرا بازیو ول کرده؟ چرا داره اس‌ام‌اس چک می‌کنه، یا چرت می‌زنه، یا چایی می‌خوره؟ چرا به کاری که آرزوش رو داشته دل نمی‌ده؟» سوال خوبی بود. آن موقع برایش جوابی نداشتم. اما الان فکر می‌کنم ماجرا به همان «جایی دیگر، منطقی دیگر، جهانی دیگر» برمی‌گردد. آورده او برای بازی‌هایی که گزارش‌شان می‌کند، از جنسی است که «متن» ماجرا، یعنی اصل مسابقه را به کناری می‌گذارد، و حاشیه‌های خودساخته‌اش را از آن مهم‌تر می‌کند. همین باعث می‌شود که چند دقیقه سکوت وسط گزارش برایش بی‌اهمیت به نظر برسد. او برای هدف مهم‌تری پشت میکروفن قرار گرفته است. هدفی که از دلش ترمینولوژی واژه «اکوادور» در حین بازی فرانسه- سوئیس به دنیا می‌آید، یا او را به یاد فارست گامپ و رابرت‌ زمه‌کیس و تام هنکس می‌اندازد (وقتی این آخری را موقع گزارش بازی گفت، توی ذهنم توییت کردم «Run Javad, Run!»). خیابانی دقیقا عین جولز و وینسنت «پالپ فیکشن» (ساموئل ال. جکسون و جان تراوالتا) است که قبل از یک ماموریت بزرگ و حساس، به جای اضطراب و استرس یا چک کردن مراحل عملیات با یکدیگر، درباره «ساندویچ کوارتر پاندر با پنیر» و «سیستم متریک در هلند» حرف می‌زنند، و برای من که عاشق سینمای پست‌مدرن تارانتینو هستم، این لذتِ موقع شنیدن گزارش‌هایش با هیچ چیز عوض شدنی نیست؛ بی‌اغراق! او می‌تواند وقتی بنزما پشت محوطه جریمه سوئیس، شلنگ تخته می‌اندازد و توی یک دستمال کاغذی، چهار نفر را دریبل می‌زند، خون‌سرد و بی‌تفاوت از «حسین‌علی خان سردار» بگوید که در ۱۹۲۰ دروازه‌بان سوئیسی‌ها بوده، و کسی هم نداند این دریای بی‌منتهای اطلاعات بی‌ربط کی قرار است به ساحل برسد. خیابانی یاد گرفته چطور جمله‌ای بسازد که با وجود نادرست بودن از لحاظ دستور زبان فارسی (انگار که یک خارجی دارد به زبان مادری ما حرف می‌زند)، مفهوم را به شنونده منتقل کند و به این ترتیب اهمیت «کلیدواژه» در زبان را به همه‌مان یادآور شود، یا با تاکید بر بدیهیاتی مثل «یونان یا Greece» حماسه‌ها و طنزهای بی‌نظیری بسازد. این کارها را البته غریزی و ناخودآگاه انجام می‌دهد، و هیچ هم برایش مهم نیست که صبح فردا، صفحه «سوتی‌های جواد خیاباتی» کامل‌تر و پر و پیمان‌تر می‌شود (هرچند گاهی فکر می‌کنم شاید بعضی از عبارت‌هایش را عمدا می‌گوید. نمی‌توانم باور کنم این همه بد بودن، ناخواسته باشد).

تیم برتون از زندگی «اِد وود» (یکی از بدترین کارگردان‌های تاریخ سینمای هالیوود، که از اعتماد به نفس خاصی رنج می‌بُرد و علی‌رغم تمام طعنه‌ها و تمسخرها و فحش‌های منتقدان، تا جایی که می‌توانست کار کرد) یک فیلم عالی ساخته به همین اسم. آخرهای فیلم، اِد (با بازی جانی دپ) تصادفی در یک کافه «اورسن ولز» بزرگ را می‌بیند؛ کمی برای ولز درددل می‌کند، از مشکلاتش با تهیه‌کننده‌ها می‌گوید و این‌که پدرش را با خرده ‌فرمایش‌هایشان درآورده‌اند. بعد صحبت‌های او، ولز با اعتماد به نفس و قاطعیت خاص خودش درمی‌آید که: «چرا باید زندگی تو صرف رویاهای یکی دیگه بکنی؟» به نظرم جواد خیابانی هم همین‌طور است؛ او خیلی خوب فهمیده که در زندگی‌اش، نباید دنبال رویای کس دیگری باشد، و همین هم بهش «اصالت» می‌دهد.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج