۷ برداشت از یک ضیافت تماشایی
نبردی که با تم شور و شبنم شروع شد پس از نود و پنج دقیقه با تم شادی و شیدایی به پایان رسید تا بار دیگر انتقام سختی از فراتنشینان بگیریم و غمهای کوچک و بزرگ یک ملت را پس از نود دقیقهای شورانگیز استتار کنیم.
روزنامه اعتماد: ۱. نبردی که با تم شور و شبنم شروع شد پس از نود و پنج دقیقه با تم شادی و شیدایی به پایان رسید تا بار دیگر انتقام سختی از فراتنشینان بگیریم و غمهای کوچک و بزرگ یک ملت را پس از نود دقیقهای شورانگیز استتار کنیم. قصه رستگاری در دوحه آن هم با سه گل قصه عشقی بارور شده در مسیر خوابهای تعبیر شده بود. ما عراق را میخکوب کردیم تا صدای حزین یک سکاندار هلندی ورزشگاه خاموش خلیفه را پر کند. ما آن شب ایران بودیم. توفانی و بیقرار. تیمی که در ایستگاه دوم باز هم چراغها را روشن کرد تا از حالا برای حریفان خود در جام جهانی خط و نشان بکشد... حالا تو پرچم سه رنگ را در باد برقصان برادر. این پرچم بیش ازخون به خوشبختی نیاز دارد.
۲. وقتی پرید کمتر کسی فکر میکرد آنگونه قفس توری سفیدها را شعلهور کند و هنوز میرغضب چینی به خود نیامده، قلعه حریف به تصرف پسران ایران درآید. اما این اتفاق افتاد و بازهم کاپیتان جهانبخش پیامآور سرخوشی شد و چنان سیلی محکمی بر صورت بغدادنشینان نواخت که کبودی آن تا پایان پیکار پابرجا ماند. حالا ماییم و پسر خوب جیرنده که یک تنه صدای شکستن استخوانهای رقیبان را به گوشمان میرساند. مردی بلند به ابعاد شانههای کوه و به قطر آرامش. برای او اسپند دود کنید لطفا!
۳. ۹بازی و ۹ پیروزی بیچون و چرا رکورد دلچسبی است که موسیو اسکوچیچ از خود برجای گذاشته. کروات بیادعایی که شب اندوهگین ما را از هبوط احساسات پژمرده پاک کرد تا پای جعبه رنگی به پلنها و نقشهها و تعویضهایش ایمان بیاوریم و باور کنیم با سکاندار سادهدلی، چون دراگان هم میتوانیم خود را در کمترین زمان ممکن به جام جهانی برسانیم و بیخوابی و کسالت را برای آسیا رقم بزنیم. بله ایشان هستند؛ عالیجناب اسکوچیچ. ما بی آنکه اسیر نامها شویم با یک مربی آرام، اما جاهطلب راهی دوحه خواهیم شد. مردی که در شطرنج مرموز با دیک ادووکات بزرگ حریف را به سادگی مات میکند تا پیرمرد به لباسهای روی بند آویزان شود. پس به افتخارش که کاری کرد کارستان تا قطار عراق در شب شرجی نای سوت کشیدن هم نداشته باشد.
۴. دو تعویض طلایی در واپسین دقایق بازهم حلقه شادی ایران را در قاب چشمها قرارداد تا دیک و شاگردانش بیصدا مخمل سبز را ترک کنند. وقتی کریم و علی قلیزاده به مهلکه قدم گذاشتند تصور کردیم فقط قرار است بر سرعت عقربهها بیفزاییم. اما فرار دلربای پسر اردبیل و سانتر مواج او با ضربه تماشایی قلیزاده همراه شد تا به دانش اسکوچیچ بیشتر ایمان بیاوریم. گلی که توپچیهای ما در وقت اضافه به ثمر رساندند سبب شد تا عراقیها نادم و دلخسته فاصله دوحه تا بغداد را کورمال کورمال گز کنند. وقتی لبخند کریم و علی پناهگاه امنی پیدا کرد و هشتاد میلیون نفر به عشق تفنگچیهای تازهنفس هورا کشیدند جهان لختی طعم بوسه و عسل گرفت و زندگی روی خوش خود را برای لحظاتی لااقل نشانمان داد تا فوتبال کیمیایی بیبدیل شود و مرهمی بر زخم هایمان بگذارد. بی هیچ منتی!
۵. او درون چهارچوب روشن همان قفسبان همیشگی بود؛ آکنده از روحیه و اعتماد به نفس. گرچه «بیرو» شب صعبی را سپری نکرد، اما چندین بار با پروازهای بلندش بالگشایی یک عقاب تیزچنگ را به رخ شکارچیان عراقی کشید. حالا با وجود او و البته امیر عابدزاده روی نیمکت خیالمان از سنگر تیم ملی راحتتر از گذشته است. لُر محجوب میتواند با سرانگشتان چسبناک خویش، پردههای ابری را کنار بزند و آفتاب را در آغوش بگیرد. دو بازی و دو کلین شیت از علی بیرانوند. آیا او میخواهد تا اطلاع ثانوی آشیانهبان تسخیرناپذیر قاره کهن لقب بگیرد؟ دلمان روشن است از بس تو در برزخیترین روزها به داد یوزها رسیدی. سنگینی سایهات آسیا را حیران کرده پسر. خوب نگاه کن!
۶. او بهترین توپچی میدان لقب گرفت تا درختچههای کوچک خوشبختی برایش دست تکان دهند و زیر فلاش دوربینها، پرندگان مات و مبهوت ساقهایش شوند. ماشین گلزنی ایران با فرار از چنگ سیم خاردارهای عراقی و ضربهای حساب شده کار را یکسره کرد تا دراگان کنار نیمکت خودش را در آغوش بگیرد و نابترین شعرهای سرزمینش را زمزمه کند. او مهدی طارمی است. بمبافکن غیرقابل مهاری که میتواند در کسری از ثانیه حریفان را نقره داغ کند. آن شب درکشمکش نگاهها وقتی مهدی پاگشایی کرد گرچه خبری از رنگینکمان نشد، اما گونههای مرطوب مردان ما خبر از باران شادی در هرم گرمای دوحه داد. آتشباری که خاموش نمیشود و در طرفهالعینی سنگربانان را به میان شمشادها میفرستد شایسته تکریم و ستایش است. قبول دارید حتما.
۷. یک نیمکت پروزن و پرطمطراق هم موسیقی آرامش را زیر گوشمان تقویت کرد و هم به اسکوچیچ چند بغل دلگرمی هدیه داد. نیمکت ایران آن شب زیبا و زیباتر شد وقتی وحید هاشمیان، کریم باقری و ابراهیم میرزاپور در قامت سه مربی وطنی به بازوان دراگان بدل شدند. انگار در روزگار نامرد باید آن نیمکت اینگونه باصلابت باشد تا گوشی دست حریفان بیاید و مرد کروات قافیهها را نبازد و احساس تنهایی نکند. ما با این سرمربی و این مربیان میتوانیم خوابهای عصرگاهی را ببلعیم و زیر نور ماه به بزرگترین جشنواره قرن سلام دهیم... سرد و گرم چشیدهها هرگز مجوز نخواهند داد سقف آرزوهایمان ترک بخورد. این خط و این نشان!
نظر کاربران
اینقدر دیگه یه پیروزی درمیدان فوتبال که می تواند میدان دوستی ومحبت باشد را به عقده گشایی ونفرت پراکنی از هسایه هم کیشمان تبدیل نکن برادر