امیر حاجرضایی: مرد بزرگی رفت
نوشته بود: «نمیدانم کی و کجا میتوانم دوباره امیر حاجرضایی را ببینم. دلم برای او تنگ شده.» دیداری که هرگز میسر نشد و نخواهد شد. یک بند عاطفی ما را به همدیگر متصل میکرد و او برای من یک رفیق و همراه بود ... اگر بخواهم در یک جمله در خصوص درگذشت حمیدرضا صدر صحبت کنم باید بگویم که مرد بزرگی رفت و خیلی هم تلخ رفت.»
امیر حاجرضایی، کارشناس فوتبال، در یادداشتی در روزنامه ایران نوشت: «حدود ۱۶ - ۱۵ سال پیش ماهنامه «فیلم» را میخواندم و آشنایی من با دکتر حمیدرضا صدر از طریق قلم ایشان در صفحه «سایه خیال» بود. تا حدی دایره واژگان ایشان گسترده و اطلاعاتشان زیاد بود که من حتی علاقهمند به دیدن حضوری و حتی تصویر ایشان شدم. «سایه خیال» مخاطب را به جاهایی میبرد که دکتر صدر آن را تصویرسازی کرده بود. حمیدرضا صدر دارای قلم بسیار شیوا و آموزنده بود که من حتی پیش خودم میگفتم که ایشان در طول شبانهروز چقدر فرصت برای مطالعه، تحقیق و جستوجو و نوشتن دارد که چنین مطالب پربار و مطلوبی مینویسند؟
زمانه گذشت و اولین کتابش به نام «روزی روزگاری فوتبال» که تلفیقی از علاقه دکتر صدر به سینما و فوتبال بود، منتشر شد؛ کتابی که نامش الهامگرفته از کتاب «روزی روزگاری در آمریکا» اثر سرجیو لئونه بود. این کتاب بهسرعت نایاب شد و در نهایت یکی از دوستانم این کتاب را برای بنده فرستاد. کتابی که دکتر صدر برای نگارش آن زحمات زیادی کشید و همچنان برای من مرجع محسوب میشود. ایشان با توجه به تسلطی که به زبان انگلیسی داشتند، از منابع مختلف اطلاعات جمعآوری و در این کتاب از این منابع استفاده کردند.
چرخ روزگار چرخید و من با ایشان در تلویزیون آشنا شدم. روز اولی که او را در تلویزیون دیدیم به او گفتم: «حضورت اتفاق خجستهای است و خوشحالم که آمدی.» چرا که معتقد بودم پشت آن قلم مرد بزرگی حضور دارد. من و آقای صدر مشترکات زیادی داشتیم که این مشترکاتمان علاقه به سینما و فوتبال بود البته در سینما به دلیل تسلط بیشتر حمیدرضا به حوزه سینما فاصلهای بین ما وجود داشت و من تنها در حوزه سینما یک علاقهمند بودم اما در واقع دکتر صدر شخصیت چندوجهی داشت. تسلط خوب او در حوزههای سینما، ادبیات، جامعهشناسی و فوتبال باعث شد تا بدعتی نو در تلویزیون ایجاد شود و در واقع او فصل جدیدی در این رسانه باز کرد که در آن زمان نظیرش کم بود. آقای صدر لذت فوتبال را بیشتر میکرد و همواره با دانش زیاد خود و با نوع بیان ادبیاتش به شعور مردم احترام زیادی میگذاشت.
میراث آقای صدر میراثی فرهنگی است. جذابیت تصاویر در رویدادهای بزرگ ورزشی با تفاسیر ایشان و نوع بیان کلماتش بیشتر میشد. در حالی که الان بعضیها جذابیت تصاویر را با کلامشان خدشهدار میکنند. ما به جز در تلویزیون در نشستها، سخنرانیها، جلسات و گفتوگوهای زیادی در کنار هم بودیم. ایشان دارای یک خانواده کاملاً فرهنگی و دوستداشتنی بود و تعداد دفعات با هم بودمان باعث شد که من با خانواده عزیز ایشان آشنا شوم. در دیداری که چند سال پیش داشتیم ایشان جملهای به من گفت که باعث حیرتم شد. جملهای که در آن زمان درک زیادی از آن نداشتم و از ماجرای هشداری که پزشکان بابت بیماری (سرطان) به ایشان داده بودند کاملاً بیاطلاع بودم. ایشان به من گفت: «من عمر زیادی نمیکنم.» دکتر صدر بسیار مرگاندیش بود و در عین حال بسیار زندگی را دوست داشت و در کنار آن هم فوتبال برای زندگیکردن به او انرژی میداد. با تمام این موارد آقای صدر فردی خویشتندار بود و هیچگاه علاقه نداشت که مردم از بیماری او آگاه شوند. برای همین من جملهای را که مدتها پیش خودش به من گفته بود به ایشان گفتم: «تا فوتبال هست، میشه ادامه داد...»
دکتر صدر شور و شیفتگی خاصی به زندگی داشت و شاید این اواخر شور کم او به این دلیل بود که خودش میدانست که چه چیزی در کمین زندگیاش نشسته است. ایشان به دلیل دانش گسترده همیشه میتوانست از مثالهای بجا در حوزه اجتماعی و سینما در فوتبال استفاده کند. به نظر من بخشی از این شور و شیفتگی ایشان ذاتی بود و شاید بخشی از آن هم به دلیل تقابل مرگ و زندگی بود. به این دلیل که خودش خیلی زیاد به این موضوع میپرداخت. ایشان چندی پیش مطلبی تحت عنوان «مرد آرام» در اینستاگرامش منتشر کرد که نسبت به من لطف داشتند. در یک پاراگراف از این مطلب چیزی نوشته بود که من را به سالهای پیش برد. او در این مطلب به صورت غیر مستقیم به من گفت که زیاد عمر نمیکنم. ایشان نوشته بود: «نمیدانم کی و کجا میتوانم دوباره امیر حاجرضایی را ببینم. دلم برای او تنگ شده.» دیداری که هرگز میسر نشد و نخواهد شد. یک بند عاطفی ما را به همدیگر متصل میکرد و او برای من یک رفیق و همراه بود. معتقدم دکتر صدر فرهنگ فوتبال در ایران را ارتقا داد. اگر بخواهم در یک جمله در خصوص درگذشت حمیدرضا صدر صحبت کنم باید بگویم که مرد بزرگی رفت و خیلی هم تلخ رفت. برای من امروز به معنای واقعی جمعه سیاه است.»
ارسال نظر