۱۱۲۶۶۵۰
۴ نظر
۵۰۰۵
۴ نظر
۵۰۰۵
پ

قوچان‌نژاد؛ حس مدفون‌شده یک کهنه‌سرباز!

انتشار خبری از سوی رسانه‌های سعودی سبب شد تا بسیاری زیر چادر شایعات حضور او را در اردوگاه آبی محتمل بدانند.

روزنامه اعتماد: انتشار خبری از سوی رسانه‌های سعودی سبب شد تا بسیاری زیر چادر شایعات حضور او را در اردوگاه آبی محتمل بدانند. خاصه آنکه گفته می‌شد پیش از این فرهاد مجیدی در آن سوی آب و در منطقه جُمیرا با گوچی ملاقات کرده و نظر او را برای حضور در تیمش جلب کرده است. حالا به نظر می‌رسد اگر معادلات مالی حل گردد و وعده‌های سر خرمن، تفنگچی ۳۴ ساله را در برزخ نگذارد او هرم گرمای تموز سرزمینش را به چشم خواهد دید و به بمب ساعتی آبی‌ها در نبرد با الهلال بدل خواهد شد.

آنجا از درد نسیان جگرش را می‌گزید و برای رها شدن از محبس روز‌ها را شماره می‌کرد. زووله ایستگاهی برای رنج کشیدن و خون دل خوردن بود. شکارچی تیزچنگی که یک‌بار با پوکر دلربای خود سر از ویترین روزنامه‌ها درآورد و بار دیگر با هت‌تریک خود یک ورزشگاه را در سکوتی بهت‌آور فرو برد، هرگز از سوی نیمکت زووله جدی گرفته نشد. فرماندهانی که امواج سرگردان رویاهایش را به ساحل کوبیدند تا زنجیر شده به نیمکت لعنتی، به دوردست نگاه کند و منتظر لحظه جدایی بماند. این‌گونه بود که وقتی آخرین دوئل زووله به پایان رسید گوچی در رختکن با صدای بلند از بسته شدن کوله‌بارش سخن گفت و با سگرمه‌های درهم رفته از کنار نیمکت‌نشینان سنگدل گذشت.

همه روز‌های رضا قوچان‌نژاد البته ابری و بارانی نبودند. پسر ترکه‌ای بالای شهر مشهد که در اوان کودکی به همراه خانواده‌اش به سرزمین آسیاب‌های بادی هجرت کرده بود از همان روز که جامه هیرنفین را پوشید و بی‌آنکه خش‌خش برگ‌ها را بشنود به سیم آخر زد، معلوم بود که قادر است با پرواز‌ها و دریبل‌ها و شوت‌ها و شلیک‌هایش بهار را نوید دهد. همو که خیلی زود از پلکان پیشرفت بالا رفت و در استاندارد لیژ و سپس چارلتون بدون نت آهنگ‌های نیکبختی را نواخت و پیش از خورشید در جزیره طلوع کرد. توپچی قهاری که هلندی‌ها راه رسیدنش به جمع لاله‌های وحشی را بار‌ها هموار کردند، اما او درنهایت ترجیح داد آواز شورانگیز خوشبختی را با جامه سفید وطن بخواند و برای غرش یوز نجیب آستین بالا بزند. تعصب به بیرق سه رنگ او را از ناف اروپا بدین حوالی کشاند. چه سعادتی!

غروب سرد ۲۲ اکتبر ۲۰۱۱ یک تماس چند دقیقه‌ای گوچی را در چند قدمی خانه قرار داد. آن سوی خط کارلوس کی‌روش، سرمربی تیم ملی ایران بود که پسر تیزچنگ را رسما به اردوی تیم ملی دعوت کرد و او بدون معطلی پاسخ مثبت داد و در پلک به‌هم زدنی به گردباد بومی بدل شد تا فوتبال ایران از ماشین گلزنی قدرتمندی برخوردار شود که قادر بود در کسری از ثانیه آشیانه‌بانان را به میان تبریزی‌ها بفرستد و سکو‌ها را از باد و باران جدا کند. او با سوپرگل خود در مصاف پرالتهاب با کره‌جنوبی زیر برگه صعود تیم ملی به جام جهانی ۲۰۱۴ را امضا کرد و به حماسه‌ساز اولسان بدل شد؛ حماسه‌سازی که پس از قند فریمان مسیر سفر به اعماق تاریخ را برگزید و نامه‌ای رمانتیک با سطر‌هایی از عشق و مودت را به نشانی یکایک هموطنانش فرستاد. چند ماه بعد در اثنای جام جهان‌نما گوچی تک گل ایران را درون سنگر بوسنی جای داد تا نامش در کنار کاشفان فروتن آشیانه‌ها ثبت گردد.

از گل به یادماندنی‌اش به تایلند تا تیر خلاص ویرانگرش به عراق در محشر کانبرا زمان زیادی نگذشت و او آن‌قدر هنر داشت که خیلی زود در رگ‌های اعداد و ارقام جاری شود و نغمه‌های شورانگیز مشهدی را همچون چشمه‌های کوهستان بنوشد. هفت سال حضور او در پیشانی حمله تیم ملی آکنده از خاطرات شیرینی بود که سبب شد هرگز به سمت غار تنهایی حرکت نکند و هرگز از قاب چشم دوآتشه‌هایی که نامش را فریاد می‌زدند دور نشود. گوچی پس از جام جهانی روسیه در پیامی خطاب به اهالی فوتبال رسما از تیم ملی خداحافظی کرد تا آفتاب بی‌دریغ مردی که در نود دقیقه‌های جنون‌آور به عصای دست ایران بدل می‌شد دیگر نتابد و تنها خاطرات شیرین سال‌ها شیدایی در غروب‌های سرخ سرنوشت ذهن‌ها را به خود مشغول کند. وقتی واژه غریب بدرود را بر زبان راندی به کدامین حس مدفون شده‌ات زل زدی کهنه سرباز!

مردی که چهار زبان زنده دنیا را به خوبی از بر است و در عصر‌های دور از فوتبال با ویولن روح‌نوازش زندگی را لب طاقچه عادت به یاد‌ها می‌آورد آن‌قدر احساساتی هست که با اشک‌های پسرکش «دوران» به هق‌هق بیفتد و با لبخند دردانه‌اش به سرخوش‌ترین پدر جهان بدل گردد. دنیا برای رضا تکرار مکرر نیست وقتی عطر غذای ایرانی در خانه‌اش می‌پیچد و همسایه‌های هلندی‌اش را مست می‌کند. مردی که به شدت به خانواده وابسته است احساسات پدرانه‌اش به هیچ یک از زبان‌های دنیا قابل ترجمه نیست.

اگر نامعادلات مالی حل شود و فرهاد بتواند یک‌تنه مین‌ها را خنثی کند آن وقت شاهد حضور توپچی آریایی در سرزمین مادری‌اش خواهیم بود و از کولاکش در این گرمای کشنده حظ خواهیم برد. وقتی لباسش این روز‌ها رنگ آبی پس می‌دهد و وقتی آواز پرواز در آسمان ایران در جانش نشسته لابد می‌توان امیدوار بود سوار بر هواپیمای آمستردام-تهران به آرزو‌های لاجوردی‌اش بیندیشد و با هر جست و خیز هواپیما در آسمان به جست و خیز خودش در چمنزار فکر کند. چراغ‌های رابطه روشن شده و دیر و دور نیست که رضا قوچان‌نژاد به تیراندازی ماهر در میدان تیر آبی‌ها بدل گردد. پیشاپیش خوش آمدی گوچی عزیز...

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    چ نوشتی تو

  • بدون نام

    عجب رمان عاشقانه ای

  • بدون نام

    ابو سعید ابوالخیر پيش این نویسنده کم میاره فقط باید گفت ونوشت وفریادی از بن جان برآورد که بابا تو دیگه کی هستی

    پاسخ ها

    • امید

      متن اش خیلی رندانه بود خیلی کنایه و رتدی داشت من همون دو خط اول راه رو گم کردم نفهمیدم

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج