چرا محرومیت آلکثیر و کاوانی مناقشهبرانگیز شد؟
بعید است کسی در ایران باشد و حتی به میزان اندک فوتبال را دنبال کند، اما داستان آلکثیر و محرومیتش را نشنیده باشد.
روزنامه اعتماد: بعيد است كسي در ايران باشد و حتي به ميزان اندك فوتبال را دنبال كند، اما داستان آلكثير و محروميتش را نشنيده باشد. مهاجم پرسپوليس در بازي تيمش مقابل پاختاكور ازبكستان بعد از گلزني با دو دست چشمانش را كشيد و بابت همين كار ۶ ماه توسط كميته انضباطي كنفدراسيون فوتبال آسيا محروم شد. عيسي بعد از محروميت هر چه گفت كه قصدي براي ترويج نژادپرستي نداشته و تنها ميخواسته دل برادرزادهاش را شاد كند، فايدهاي نداشت.
مهاجم سرخها از همان زمان در حال گذراندن دوران محروميتش است. چند هزار كيلومتر آن طرفتر و در شهر منچستر اتفاق مشابهي براي ادينسون كاواني رخ داد. مهاجم اروگوئهاي بعد از درخشش در يكي از بازيهاي تيمش در استوري اينستاگرام خطاب به يكي از دوستان هموطنش كه عكس كاواني را به اشتراك گذاشته بود، نوشت: «گراسياس نگريتو» يعني مرسي «كاكا سياه». همين استوري كاواني هر چند بلافاصله پاك شد، موجبات محروميت ۳ جلسهاي و ۱۰۰ هزار پوندي كاواني را رقم زد. كاواني بعد از اين اتفاق در مورد استفاده از كلمه «نگريتو» گفت كه او به هيچوجه قصد بياحترامي نداشته و اين كلمه يك اصطلاح رايج در زبان اسپانيولي به حساب ميآيد و مصداق نژادپرستي نيست. كاواني توضيح داد «نگريتو» در كشورش براي نشان دادن علاقه و محبت به كار ميرود اما دفاعيات او هم مثل آلكثير افاقه نكرد.
انتقادها؛ از هنرمندان ايران تا آكادمي ادبيات اروگوئه
بعد از اعلام حكم آلكثير عده زيادي از هواداران پرسپوليس در فضاي مجازي به اين حكم اعتراض كردند. خيلي از سلبريتيها با بازسازي شادي گل عيسي به حمايت از او پرداختند. خيلي از ورزشيها، افراد علمي و حقوقدان در ايران تاكيد كردند كه شادي گل آلكثير نميتوانسته مصداق نژادپرستي باشد چراكه او حتي زماني كه در تيم نفت آبادان بازي ميكرده بعد از گلزني مقابل ساير تيمهاي ليگ داخلي به همين شكل شادي گل انجام ميداده. در همين رابطه خيلي از هواداران فوتبال AFC را ايافسيرك خطاب و اين نهاد را به سياسيكاري و حقخوري متهم كردند. همين وضعيت براي كاواني هم رخ داد. در كشور اروگوئه طرفداران فوتبال حكم اتحاديه فوتبال انگلستان را مردود و آن را ناشي از عدم درك فرهنگهاي مختلف دانستند.
تقابل راديكال
ماجراي آلكثير و كاواني پرسشهاي زيادي در مورد ماهيت مبارزه با نژادپرستي به وجود آورده است. برخي منتقدان ميگويند اينگونه واكنشهاي نهادها باعث شده تنها پوستهاي از نژادپرستي باقي بماند. آنها معتقدند برخورد با كسي كه مشخصا قصدي براي توهين نژادي نداشته به نوعي تقليل دادن اين مفهوم مهم به حساب ميآيد. برخي ديگر نيز كنفدراسيون فوتبال آسيا و اتحاديه فوتبال انگلستان را به استفاده ابزاري از مفهوم مبارزه با نژادپرستي متهم كردند. ولي ميخواهم اين را با شما در ميان بگذارم تنبيه انضباطياي كه عليه من اعلام شده را ميپذيرم، چراكه ميدانم من با عرف زبان انگليسي ناآشنا هستم اما ديدگاهي كه براي صدور اين حكم به آن استناد شده را قبول ندارم. اگر به خاطر احساس محبت نسبت به يك دوست به كسي توهين كردهام، عذرخواهي ميكنم. من هيچ قصد و نيتي جز احساس محبت به يك دوست نداشتم. كساني كه من را ميشناسند ميدانند هميشه براي شادي و دوستي تلاش ميكنم و به دنبال اينها هستم. از پيامهاي متعدد حمايت و محبت شما سپاسگزارم. دل من قرص و محكم است و آرامش دارم، چراكه ميدانم در متن فرهنگ و سبك زندگيام هميشه خودم را به عنوان يك انسان بامحبت شناساندهام. همه شما را صميمانه در آغوش ميگيرم.».
AFC و اتحاديه فوتبال انگليس وظيفهگرا هستند
اگر بخواهيم به رويهاي كه اتحاديه فوتبال انگلستان و كنفدراسيون فوتبال آسيا در محروميت كاواني و آلكثير پيش گرفته بپردازيم، ابتدا بايد مشخص كنيم كه اين نهادها از كدام مكتب اخلاقي پيروي ميكنند. به زبان ساده ميتوان گفت ۳ مكتب اخلاقي وجود دارد. اول مكتبي كه اصالت را به نيت فاعل عمل اختصاص ميدهد(فضيلتگرايي). دوم مكتبي كه اصالت را به خود عمل ميدهد(وظيفهگرايي) و سوم مكتبي كه اصالت را به نتيجه عمل ميدهد(پيامدگرايي). به نظر ميرسد نهادهاي قضايي ورزشي از مكتب دوم پيروي ميكنند. دليلش هم ساده است، چون آنها كساني هستند كه نميتوانند نيت افراد را حدس بزنند يا شناسايي كنند.
اگر خود فرد هم ادعا كند كه نيتش از انجام يك عمل خير بوده، قابل باور نيست، چراكه ممكن است به خاطر ترس از جريمههاي احتمالي نيت اصلياش را پنهان كند. همچنين اين نهادها نميتوانند منتظر تاثيرات بلند يا كوتاهمدت يك عمل بمانند. به زبان سادهتر اتحاديه فوتبال انگلستان نميتواند در ماجراي كاواني وقتش را سر نيتخواني بازيكن اروگوئهاي و بعد تاثيرات آن استوري روي جامعه تلف بكند. اين نهادها براي مقابله با نژادپرستي يا هر حركت مذموم ديگري نياز به يك چيز عيني، مشخص و قابل استناد دارند و به خاطر همين سراغ خود عمل ميروند.
نژادپرستي و فرهنگ غالب
در اين ميان بايد به يك مفهوم مهم نيز اشاره شود و آن هم فرهنگ غالب است. فارغ از تئوريهاي توطئه و نظرياتي كه ميگويد، غرب در حال حل كردن فرهنگ ساير كشورها در خودش است بايد پذيرفت كه بيشتر قوانين و نظامهاي اخلاقي از غرب آمدهاند. كشورهايي نظير انگلستان و فرانسه و چند كشور ديگر به دليل قدرت اقتصادي، نظامي و سياسي به نوعي خودشان را مركز در نظر گرفتهاند و اعمال مردم ساير نقاط جهان را از فيلتر ذهن خودشان عبور ميدهند. بخشي از محروميت كاواني به همين مساله برميگردد. براي انگليسيها مهم نيست كه ميليونها نفر در يك نقطه از دنيا واژه نگريتو را به كار ميبرند و هيچ كس هم احساس نميكند به او توهين نژادپرستانه شده است. بنابراين حركت كاواني در كشوري كه ريشههاي تاريخي و فرهنگي قدرتمندي در مورد نژادپرستي دارد، تفاوت ميكند با زماني كه او در كشور خودش چنين كلمهاي را به كار ميبرد.
مثل كاواني كثرتگرا باشيم
به هر حال با تمام اين تفاسير هنوز نميتوان به طور قاطع در مورد درست يا غلط بودن محروميت كاواني و عيسي آلكثير اظهارنظر كرد. كما اينكه بحث در مورد مكاتب اخلاقي هرگز به نتيجه نرسيده و هنوز بسياري از متفكران در اين زمينه مشغول مباحثهاند. در مورد كانتكس نيز به همين شكل است. هنوز اين سوال به درستي پاسخ داده نشده كه پسنديده بودن يا نبودن يك عمل چقدر به كانتكس وابسته است؟ و چه مقدار به جمعيتي كه آن عمل را درست يا غلط ميدانند؟ اگر تمام مردم اروگوئه يا امريكاي جنوبي يا حتي دنيا بگويند كه عمل كاواني نژادپرستانه نبوده آيا اين تاثيري در اصل ماجرا دارد؟ و در سمت مقابل اگر همه بگويند نژادپرستانه بوده چطور؟ اگر چين با بيش از يك ميليارد و ۳۰۰ ميليون نفر جمعيت عملي را اخلاقي يا غيراخلاقي تشخيص داد بايد به خاطر كثرت جمعيتش ملاك قرار گيرد؟
همه اين سوالات و سوالات بسيار زياد ديگري كه بزرگتر از ذهن نگارنده اين متن است در ماجراي محروميت عيسي آلكثير و ادينسون كاواني دخيل هستند. پرواضح است كه اگر قرار باشد براي هر حكم صادره همه اين مسائل در نظر گرفته شود شايد هر ۱۰ سال فقط يكي از پروندههاي ارجاع داده شده به كميتههاي انضباطي بررسي شود. تازه آن هم نه با نتيجه قطعي. بنابراين براي اينكه اصطلاحا سنگ روي سنگ بند شود و بالاخره همه سر يك چيز به توافق برسند تا شرايط براي همه برابر باشد فعلا بايد بپذيريم كه شرايط به اين شكل است. البته اين بدان معنا نيست كه تفكر انتقادي را كنار بگذاريم و با اين استدلال كه قانون بد بهتر از بيقانوني است همه چيز را دربست بپذيريم. البته منظور اين نيست كه قوانين فعلي فوتبال قوانين «بد» هستند ولي به هر حال كساني كه وظيفه تفسير قوانين و صدور آرا را برعهده دارند، آدم هستند و ممكن است مرتكب خطا شوند.
در اين شرايط است كه ميتوان مانند مهاجم منچستر رفتار كرد. يعني به قوانين احترام گذاشت و در عين حال تاكيد كرد كه نظرات در اين زمينه متفاوت است. شايد اين همان چيزي باشد كه آيزايا برلين از آن به عنوان تفكر كثرتگرايي نام برده است.
نظر کاربران
عیسی عشقه
عشقه عشقه