۶ فاکتور موفقیت سرالکس فرگوسن
الکس فرگوسن قسمت بزرگی از تاریخ باشگاه منچستریونایتد را رقم زده است اما همیشه این سوال وجود دارد که او با استفاده از چه فاکتورهایی توانسته به این موفقیت دست پیدا کند.
ایلنا: الکس فرگوسن را با دیگر مربیانی که کارنامهای مشابه او (حضور بلند مدت در یک باشگاه) داشتند مقایسه خواهیم کرد؛ سرمربی که به همراه تیم منچستریونایتد۱۳ عنوان قهرمانی در لیگ برتر انگلیس را بالای سر برد و همواره جزو تاریخ فراموش نشدنی شیاطین سرخ است:
۱- فرصت:
پیش از هر چیز، این مدیران منچستریونایتد بودند که با فرصت دادن به او، راه این سفر دور و دراز را برای مرد اسکاتلندی باز کردند. هر سرمربی برای مسلط شدن به اوضاع، شناخت و تطبیق با وضعیت باشگاه و جا انداختن فلسفهاش به زمان نیاز دارد. فرگوسن این فرصت را داشت که با صبر و حوصله این کار را انجام دهد و مدیران به خاطر نتایج ضعیف ابتدایی او را اخراج نکردند.
۲- مدیریت:
طبیعتا تنها فرصت دادن به سرمربی برای تداوم بیش از دو دهه همکاری کافی نیست و دلایل دیگری هم دخیل بودند. یکی از مهمترین آنها توجهی است که فرگوسن به سن بازیکنانش داشت، تا جایی که معتقد بود وقتی بازیکن بیست و پنج سالگی را رد میکند، باید برای داشتن جانشین مناسب در پستش برنامهریزی کرد. علاوه بر آن تغییر نسل مشهور و اضافه کردن بازیکنانی مانند اسکولز و گیگز به تیم اصلی، مثالهای دیگری هم برای این مورد وجود دارند. روی کین یکی از بازیکنان افسانهای و محبوب بین هواداران منچستر یونایتد بود. آن قدر خوب بود که کسی به انتخاب جانشین برایش فکر هم نمیکرد. ولی در نهایت، به خاطر اختلاف با سرمربی از تیم جدا شد و در کمال تعجب فرگوسن برای پر کردن جای او در پست هافبک دفاعی به مشکل بر نخورد. چرا که از قبل برای آن برنامه داشت.
خودش میگوید «وقتی با تیمی بازی میکردیم، به این مورد هم توجه میکردم که کدام یک از بازیکنان حریف روزی میتوانند برای منچستر یونایتد بازی کنند». احتمالا مایکل کریک یکی از آنها است. بعد از خروج کین، فرگوسن یکی از بهترین خریدهای دوره کاریاش را انجام داد و مایکل کریک را از تاتنهام به منچستر برد. کریک نه تنها به عنوان یک هافبک دفاعی در موفقیتهای فرگی با منچستر نقش مهمی داشت، بلکه حتی بعد از خداحافظی فرگوسن و در قهرمانی لیگ اروپای ۲۰۱۶ هم یکی از مهمترین مهرهها در تیم مورینیو بود.
برای سرمربیانی که افق دید بهتری دارند، مهم نیست که یک بازیکن در پست خودش چه قدر خوب است. در هر حال همه روزی به دلیل سن بالا خداحافظی میکنند یا به تیم دیگری میروند و در آن زمان تیمی که از قبل برای این روز برنامه داشته، کمتر به مشکل میخورد. این تفکر در بین دیگر مربیانی که توانستند مدت زمان نسبتا طولانی در یک باشگاه بمانند هم وجود دارد. همکاری دیگو سیمئونه و اتلتیکو نزدیک به یک دهه ادامه پیدا کرده است. در این یک دهه ستارههای زیادی از تیم جدا شدند، اما اگر نگوییم اتلتیکو قدرتمندانهتر از قبل کار را ادامه داده، ضعیفتر هم نشده و افت محسوسی در نتایجشان دیده نمیشود. در فصل جاری، اتلتیکویی متفاوتتر از آن تیمی که به فینال لیگ قهرمانان رسید داریم. اما آنها همچنان به بردن بازیهای بزرگ ادامه میدهند.
مثل همین بازی آخر که لیورپول بیرقیب در لیگ انگلیس قهرمان دوره قبل اروپا را حذف کردند. اگر تیم فعلی را با تیمی که دو بار به فینال لیگ قهرمانان رسید مقایسه کنیم، میبینیم بازیکنان کلیدی زیادی از جمله گابی، گودین، فیلیپه لوییس، خوانفران و گریژمان دیگر در تیم حضور ندارند؛ حالا یا به دلیل بالا رفتن سن و یا به دلیل انتقال به تیمهای دیگر. اما نکتهٔ حائز اهمیت اینجاست که بدون برنامهریزی قبلی، هرگز نمیتوانستند این تغییر نسل گسترده را به خوبی پشت سر بگذارند. حتی کارلوس کیروش که مدتی دستیار فرگوسن بود هم اهمیت این کار را درک کرده است. او هم توانست هشت سال در تیم ملی ایران کار کند که به نسبت همکاری طولانی مدتی به شمار میرود.
۳- قرارداد:
نقل قولی از فرگوسن وجود دارد که تاکید میکند نباید قرارداد بازیکنان طوری بسته شود که تعداد زیادی از آنها همزمان تمام شوند. علت این مورد را هم سوء استفاده بازیکنان از این مورد میداند. علاوه بر این، خروج همزمان تعداد زیادی بازیکن، میتواند کار را برای باشگاه بسیار سخت کند. بسیار مهم است که چنین شرایطی را تحت کنترل داشته باشید. بسیاری تیمها در یک نقطه به دلیل خروج همزمان تعداد زیادی بازیکن کلیدی ناگهان دچار افت فاحشی شدند. فرگوسن هرگز اجازه نداد چنین اتفاقی برای یونایتد در دوران حضور او بیفتد. توجه به این جزییات است که باعث شد فرگوسن بتواند اوضاع را تحت کنترل خود داشته باشد و مدت زمان زیادی شغلش را حفظ کند.
۴- ارتباط
اگر چه بسیاری علت حضور بلند مدت او را، سختگیریاش نسبت به رفتار بازیکنان و کنترل کردن آنها میدانند اما باید توجه داشت که پس از فرگوسن مربی دیگری به خاطر رفتاری مشابه، در همین باشگاه و با همین مدیران، جایگاهش را متزلزل شده دید. ژوزه مورینیو به شدت با رفتارهای پوگبا مخالفت میکرد. حتی فیلم بحث و جدل آنها در تمرینات هم به دست رسانهها رسید و چند بازی در اواخر دوران مورینیو، پل پوگبا نیمکت نشین شد. مشابه این قصه برای فرگوسن و بکام و در مقطعی دیگر میان فرگوسن و روی کین هم رخ داد.
اما واکنش مدیران باشگاه به این رفتار مشابه از سوی دو مربی متفاوت بود. در پایان آن فصل و بعد از درگیری مشهور بکام و فرگوسن، بکام فروخته شد. روی کین هم پس از اختلاف با فرگی، از تیم جدا شد. اما در رابطه با ماجرای پوگبا و مورینیو، واکنشی کاملا عکس این از سوی مدیران تیم رخ داد. نه تنها پوگبا در تیم ماندنی شد، بلکه حمایتی از سوی مدیران برای حفظ اقتدار سرمربی هم وجود نداشت. تنش میان مورینیو و پوگبا چنان بالا گرفت که علنی شد و به رسانهها راه پیدا کرد. در نهایت مورینیو اخراج شد و پوگبا در منچستر ماند.
اما آرسن ونگر، دیگر فردی که میتواند از نظر تداوم کار در یک تیم با فرگوسن مقایسه شود، پا را فراتر از این گذاشت و نه تنها اعتراضی به کمبود بودجه یا جذب نکردن بازیکنی خاص نداشت، که اکثرا با پیدا کردن بازیکنان مستعد ارزان قیمت و به فروش رساندشان پس از معرفی به تیمهای بزرگ مبلغی هم به خزانه باشگاه اضافه میکرد. چه دوست داشته باشیم چه نه، باید قبول کنیم که همیشه جای پای سرمربیانی که اهداف مدیران و مالکان باشگاه را اولویت قرار میدهند، محکمتر است. یکی از این اهداف هم سود اقتصادی است که سرمربیانی مثل ونگر و فرگوسن برای تحقق آن تلاش میکردند.
۵- آپدیت:
بسیاری از سرمربیان بعد از بالا رفتن سن خود، به خاطر شیوههای سنتی مورد انتقاد قرار میگیرند. طبعا این روی نتایج هم اثر میگذارد چرا که رقبا با شیوههای تمرینی به روزتر، آمادهتر خواهند بود و تاکتیکهای سنتی هم برای آنها شناخته شده و قابل پیشبینی میشوند. اما فرگی نه تنها از دیگران عقب نمیافتاد که بعضا روشهای جدیدی را به لیگ انگلیس یا فوتبال دنیا معرفی میکرد. عدهای او و کادر فنیاش را باعث جا افتادن چینشهای تک مهاجمه در لیگ جزیره میدانند.
فرگوسن مدتی بعد گذشتن از دوران اوج اندی کول و دوایت یورک، چینش تیم را از ۲-۴-۴ به ۱-۱-۴-۴ تغییر داد. این چینش علاوه بر این که به برتری مقابل خط هافبک حریف با اضافه شدن یک بازیکن از خط حمله به هافبکها کمک میکرد، کار را برای مدافعان حریف هم سخت و غیر قابل پیشبینی میکرد. یارگیری مهاجمی که همواره نزدیک دروازه حرکت میکند نسبت به یارگیری بازیکنی که ناگهان از عقب به خط حمله اضافه میشود ساده تر است.
بعدا این مهاجم عقبتر در چینش ۱-۱-۴-۴ تبدیل به یکی از هافبکها شد و ۱-۳-۲-۴ به وجود آمد. دیگر مثالی که پیشتازی او برای استفاده از روشهای مختلف و افراد با دانشهای مختلف در تیمش را اثبات میکند، همکاری او با بیل بسویک است. یکی از اولین روانشناسانی که رسما عضو یک باشگاه فوتبال شد.
۶- احترام:
احترام گذاشتن به سرمربی، باز هم با رفتارهای سخت گیرانه فرگی یا نحوه برخورد محکمش با بازیکنی که اشتباه کرده و چیزهایی مثل آن روش معروف به «سشوار» او تفاوت دارد. یک مربی برای کار در یک باشگاه و توانایی اثرگذاری بر بازیکنان به جلب اعتماد آنها نیاز دارد و این اعتماد به سختی به دست میآید. بیشک نبوغ او و سوابق و افتخاراتش، اعتماد زیادی را برایش به همراه داشته اما بی احترامی به مربی در نهایت موجب از بین رفتن این اندوخته و بی اعتمادی بازیکنان نسبت به او خواهد شد.
فرگوسن همیشه زودتر از آن که این بی احترامی به بی اعتمادی تبدیل شود، جلوی آن را میگرفت. اگر بازیکنی با رفتارش یا صحبتهایش کارهای سرمربی را بی اهمیت جلوه دهد، در نهایت این به ذهن دیگر بازیکنان هم نفوذ خواهد کرد و نگرش آنها نسبت به سرمربی را به شکلی منفی تغییر خواهد داد که در چنین شرایطی، هدایت این گروه برای آن سرمربی غیرممکن خواهد بود. درست مثل اتفاقی که در نهایت برای آرسن ونگر رخ داد و با اتفاقاتی که روی سکوها افتاد، دیگر آن احترام و اعتماد لازم برای ادامه همکاریاش با تیم را نمیدید.
ارسال نظر