بهترین فیلمهای آلفرد هیچکاک؛ رازورمزهای تعلیق در سینما
آلفرد هیچکاک استاد معما در سینماست. مردی که فیلمهایش به سینمای تعلیق سمت و سوی دیگری دادند. کارگردانی که در کنار اورسن ولز در همهی نظرسنجیها در صدر انتخابهای منتقدان قرار دارد.
مجله دیجیکالا -صوفیا نصرالهی: آلفرد هیچکاک استاد معما در سینماست. مردی که فیلمهایش به سینمای تعلیق سمت و سوی دیگری دادند. کارگردانی که در کنار اورسن ولز در همهی نظرسنجیها در صدر انتخابهای منتقدان قرار دارد. کارنامهی پرباری هم داشته و تعداد فیلمهای آلفرد هیچکاک آنقدر زیاد است که حتی نوشتن نام همهشان هم در یک مطلب مقدور نیست.
حتی انتخاب بهترین فیلمهای آلفرد هیچکاک هم کار سادهای نیست. با مراجعه به لیستهای منتقدان و فهرستهای بهترینها در نهایت از میان نزدیک به هفتاد فیلمی که آلفرد هیچکاک کارگردانی کرده است بیست تا از آنها را به عنوان بهترین فیلمهای آلفرد هیچکاک که معرف کارنامه و سبک بصری او هستند انتخاب کردیم.
۱. بدنام
عنوان اصلی: Notorious
محصول: ۱۹۴۶
- بازیگران: اینگرید برگمن، کری گرانت
- امتیاز متاکریتیک: ۱۰۰ از ۱۰۰
همهی فیلمهای هیچکاک از لحاظ روانی آثار پیچیدهای هستند و گاهی شوخطبعی نیشداری هم دارند. اما کمتر پیش میآید که آثار عمیقا رمانتیکی باشند. «بدنام» فیلمی است که هر سه ویژگی را در اوج دارد.
این تریلر جاسوسی مربوط به بعد از جنگ جهانی دوم را بن هکت نوشته است. داستان فیلم مربوط به یک مامور امنیتی است به نام دولین که مامور تعقیب زنی به نام آلیشیا هوبرمن شده است. آلیشیا زن سبکسری به نظر میرسد. او دختر آمریکایی یک جاسوس محکوم شدهی نازی است. دولین میخواهد از طریق آلیشیا به سازمان نازیهایی که بعد از جنگ جهانی دوم به برزیل رفتهاند نفوذ کند.
آلیشیا و دولین عاشق یکدیگر میشوند، اما احساسات دولین به خاطر گذشتهی بی قید و بند آلیشیا دائم در حال تغییر است. وقتی دولین دستور میگیرد که آلیشیا را قانع کند تا الکس سباستین یکی از دوستان پدرش را اغوا کند، دولین اول سعی میکند روسایش را قانع کند که آلیشیا به درد این کار نمیخورد. دولین میداند که سباستین زمانی عاشق آلیشیا بوده است. دولین موقع ابلاغ ماموریت به آلیشیا قیافهی بیخیالی میگیرد جوری که آلیشیا خیال میکند تا به حال هم از روی نقشه خودش را عاشق او نشان میداده است.
آلیشیا موفق میشود به داخل گروه سباستین نفوذ کند، اما از این جا به بعد کار سختتر هم میشود. گرانت و برگمن این جا در اوج هستند و هیچکاک هم همینطور. به طرز عجیبی نه گرانت نامزد اسکار شد و نه برگمن و فقط کلود رینز نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر مرد نقش مکمل شد و بن هکت هم نامزد بهترین فیلمنامه که هیچکدام هم اسکار را به خانه نبردند.
۲. سرگیجه
عنوان اصلی: Vertigo
محصول: ۱۹۵۸
- بازیگران: کری گرانت، کیم نواک
- امتیاز متاکریتیک: ۱۰۰ از ۱۰۰
خورههای سینما یک قانون برای خودشان وضع کردند: اگر شما فیلم «سرگیجه» را دوست ندارید، پس به سینما علاقهای ندارید. در درام اسرارآمیز مسحورکنندهی هیچکاک، که هنوز هم مقتدرانه در صدر نظرسنجی سایت اند ساوند از پنجاه فیلم تاریخ سینما قرار دارد و فیلم «همشهری کین» را از صدر به ذیل کشاند، کیم نواک در دو نقش ظاهر میشود.
جریان از جایی شروع میشود که اسکاتی، کارآگاه پلیس وسط یک عملیات متوجه ترساش از ارتفاع میشود و همین باعث میشود که همکارش به تنهایی بالای پشت بام برود و کشته شود. بعد از آن جریان اسکاتی تلاش میکند به ترساش از ارتفاع غلبه کند، اما دوست و نامزد سابقش، میج به او میگوید که فقط یک شوک احساسی دیگر ممکن است باعث شود فوبیای او خوب شود.
در همین اثنا یکی از دوستان قدیمی اسکاتی از او میخواهد که زنش را تعقیب کند، چون به نظر میرسد زنش در خطر است. اسکاتی با بیمیلی قبول میکند و با مادلین روبهرو میشود. او که اول جریان مادلین را جدی نمیگرفته متوجه میشود که او در خطر است. آنها عاشق یکدیگر میشوند، اما بار دیگر ترس از ارتفاع اسکاتی باعث میشود که مادلین کشته شود.
اسکاتی به صورت اتفاقی بعد از این ماجرا با زن دیگری به نام جودی روبهرو میشود که دقیقا ظاهرش شبیه مادلین است. با اصرار به او نزدیک میشود و کمکم میفهمد که جودی و مادلین یک نفر هستند.
۳. روانی
عنوان اصلی: Psycho
محصول: ۱۹۶۰
- بازیگران: جنت لی، آنتونی پرکینز
- امتیاز متاکریتیک: ۹۷ از ۱۰۰
فیلمی که در بین ۲۵۰ فیلم برتر imdb رتبهی چهلم را دارد. این فیلم وحشت روانشناسانه اقتباسی از رمانی به همین نام بود. هیچکاک بعد از فیلم «شمال از شمال غربی» تصمیم گرفت یک فیلم متفاوت با بودجهی کم بسازد. فیلم سیاه و سفید بود و از بازیگران تلویزیون در آن استفاده شده بود. زمان پخش نقدهای متفاوت مثبت و منفی دریافت کرد، اما در نهایت گیشهی سینماهای جهان را منفجر کرد. در حال حاضر به عنوان یکی از مهمترین فیلمهای ژانر وحشت که سکانس حمام آن به ژانر اسلشر هم نزدیک میشود، شناخته شده است.
فیلم با ماجرای سرقت یک زن از محل کارش شروع میشود، اما در ادامهی ماجرا سرقت اهمیت چندانی ندارد. زن در مسیر فرارش به یک متل میرود که توسط پسر جوانی اداره میشود که تحت سلطهی مادرش قرار دارد. زن صدای جر و بحث پسر با مادرش را گاهی میشنود. زن جوان به قتل میرسد و خواهرش به جستوجوی او به متل میآید.
«روانی» به عنوان یکی از بهترین و کاملترین فیلمهای هیچکاک این روزها شناخته میشود. فیلم در رویکردش نسبت به خشونت گام تازهای در سینما برداشت. این فیلم حالا چنان در فرهنگ عامه جا افتاده که ممکن است فراموش کنیم پنجاه و چند سال پیش تا چه حد فیلم رادیکال و تند و پیشرویی محسوب میشد.
۴. پنجرهی عقبی
عنوان اصلی: Rear Window
محصول: ۱۹۵۴
- بازیگران: گریس کلی، جیمز استوارت
- امتیاز متاکریتیک: ۱۰۰ از ۱۰۰
این فیلم هم در میان ۲۵۰ فیلم برتر imdb قرار گرفته و رتبهی چهل و نهم را دارد. یکی از بهترین فیلمهای کارنامهی گریس کلی، بازیگر محبوب هیچکاک که بعدها همسر پادشاه موناکو شد.
فیلم داستان جف، یک عکاس حرفهای است که پایش شکسته و مجبور است در خانه روی ویلچر استراحت کند. پنجرهی عقبی خانهی او رو به حیاط یک آپارتمان دیگر است. هوا که گرم شده او پنجرهاش را باز میکند و از آن جایی که پنجرهی همسایههایش هم باز است متوجه آنها میشود. جف دو ملاقاتکنندهی همیشگی دارد. دوست دخترش لیزا که زنی از طبقهی اجتماعی بالاست و استلا خدمتکارش هر روز به او سر میزنند.
یک شب جف صدای فریاد یک زن و بعد صدای شکستن شیشه میشنود. کمی بعد جف با صدای رعد و برق بیدار میشود و میبیند آن همسایهای که تاجر جواهر است طبق معمول با کیف سادهاش نیمهشب میخواهد به سفر برود.
صبح روز بعد جف متوجه غیبت همسر تاجر میشود و به این نتیجه میرسد که مرد، همسرش را به قتل رسانده است. او از رفیقش که در نیروی پلیس است خواهش میکند که در این زمینه تحقیقاتی انجام بدهد.
هیچکاک موفق میشود تمام پتانسیلهای تعلیق را در این فیلم بیرون بکشد. فیلم در فضایی بسته موفق میشود تنش فوقالعادهای ایجاد کند. در کتاب «آلفرد هیچکاک» تحلیل «چشمچرانی» در فیلم «پنجرهی عقبی» مورد توجه قرار گرفته است و منتقدان میگویند هیچکاک سیاهترین و تلخترین جنبهی این ماجرا را به تصویر کشیده است.
۵. پرندگان
عنوان اصلی: The Birds
محصول: ۱۹۶۳
- بازیگران: تیپی هدرن، راد تیلور
- امتیاز متاکریتیک: ۸۷ از ۱۰۰
هیچکس هرگز نخواهد فهمید که هیچکاک تا چه حد نسبت به تیپی هدرن، بازیگر نقش اول «پرندگان» ظالم بوده است. هیچکاک این مدلی را که تبدیل به بازیگر شده بود مجبور کرد که سکانس حملهی پرندگان را به صورت کاملا زنده بازی کند و اتفاقی که افتاد این بود که تا یک هفته بعد از آن هدرن تحت مراقبت پزشک قرار گرفت! بگذریم که هدرن بعدها هیچکاک را به سوءاستفاده جنسی هم متهم کرد و گفت که او کارنامهی کاریاش را بعد از این که درخواستش پذیرفته نشده خراب کرده است. به هر حال همین یک بازی کارنامهی تیپی هدرن کافی بود تا نامش در تاریخ سینما ثبت شود.
اقتباس هیچکاک از «داستان دافنه دوموریه» که پیش از این «ربهکا» را از روی دست او اقتباس کرده بود، با اقتباس رومانتیک قبلیاش کاملا متفاوت بود.
ملانی دختری از طبقهی بالای جامعه است که در یک مغازه پرندهفروشی با وکیل مدافع جوانی آشنا میشود. ملانی میخواهد برای خواهرش یک جفت مرغ عشق بخرد. او از وکیل جوان خوشش میآید و تصمیم میگیرد یک قایق موتوری اجاره کند و به بهانهی دادن هدیهی خواهرش به جزیرهای برود که وکیل در آنجا ساکن است. ملانی سر راه مورد حملهی یک پرنده قرار میگیرد و به خانهی معلم جزیره میرود که او هم عاشق وکیل جوان است. فردای آن روز پرندگان به طرز وحشیانهای به جزیره و ساکنانش حمله میکنند.
فیلم نامزد جایزهی اسکار بهترین جلوههای ویژه شد، چون هر چند اکثر پرندگان واقعی بودند، اما بیش از ۲۰۰ هزار دلار هزینهی تولید پرندههای مکانیکی شد.
۶. غریبهها در قطار
عنوان اصلی: Strangers on a Train
محصول: ۱۹۵۱
- بازیگران: فرلی گرنگر، روث رومن
- امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
پاتریشیاهای اسمیت سال ۱۹۵۰ یک تریلر روانشناسانه به نام «بیگانگان در قطار» نوشت که هیچکاک سال بعد تصمیم به اقتباس از روی آن گرفت.
گای هینس یک بازیکن آماتور تنیس است که میخواهد از همسرش جدا شود و با آن مورتون دختر یکی از سناتورهای آمریکا ازدواج کند. هینس در قطار به یک روانی به نام برونو برمیخورد که برایش از نقشهی قتلی که در ذهن دارد تعریف میکند. دو بیگانه در قطار تصمیم میگیرند که هر کدام برای دیگری یک قتل انجام بدهد. برونو، میریام همسر هینس را بکشد و هینس پدر برونو را که از او نفرت دارد. اینطوری هیچ انگیزهای برای هیچکدام وجود ندارد و پلیس نمیتواند ردشان را بگیرد.
یکی از سریعترین فیلمهای هیچکاک از لحاظ ریتم و پر از اتفاقات گوناگون که تبدیل به یکی از موفقترین فیلمهای او شد. به خصوص با در نظر گرفتن این نکته که او حقوق رمان پاتریشیاهای اسمیت را فقط به قیمت ۷۵۰۰ دلار خریده بود، چون این رمان اول نویسنده به شمار میرفت.
از لحاظ بصری فیلم پر از استعاره است. موتیفهای بصری دارد که دائما تکرار میشوند. هیچکاک در گفتگو با تروفو گفته بود که این یکی از فیلمهایش است که از طراحیاش بسیار راضی است. هیچکاک نمیخواست در این فیلم قطب خیر و شر داستان خیلی مشخص باشند در نتیجه به جای قرار دادن نور و سایه برای دو شخصیت از یک طیف خاکستری برای هر دویشان استفاده کرد.
۷. سایهی یک شک
عنوان اصلی: Shadow of a Doubt
محصول: ۱۹۴۳
- بازیگران: ترزا رایت، جوزف کاتن
- امتیاز متاکریتیک: ۹۴ از ۱۰۰
چارلی نیوتن دختری است که از زندگی یکنواختش خسته شده است. یک روز خبر فوقالعادهای دریافت میکند که دایی جوانش قرار است به ملاقات آنها بیاید. همه از آمدن چارلز اوکلی خوشحالند. پدر چارلی در بانک کار میکند و چارلز میگوید که میخواهد حسابی در بانک او باز کند و ۴۰ هزار دلارش را در حساب بانکی بگذارد. دو مرد که پیشتر هم دیدهایم در تعقیب چارلز هستند به شهر میآیند و شروع به پرسیدن سوالاتی میکنند. چارلز از خواهرش میخواهد که در را روی غریبهها باز نکند.
دو نفر که در حقیقت کارآگاه هستند به چارلی میگویند که داییاش مظنون به قتل چند زن بیوه در سرتاسر کشور است. چارلی کمکم به ماهیت واقعی داییاش پی میبرد، اما به دلیل کمبود مدرک در همین حین پروندهی قتل بسته میشود، اما چارلز که متوجه شده خواهرزادهاش از جریان خبر دارد میخواهد او را به قتل برساند.
همهی منتقدان بعد از اکران فیلم چیرهدستی هیچکاک را ستایش کردند و همهی نقدهای نوشته شده روی فیلم مثبت بود. «سایهی یک شک» جزو آثار مورد علاقهی خود هیچکاک هم بود. منتقدان آن حس محصور بودن در شهر کوچک را که هیچکاک در فیلم توانسته به نمایش بگذارد دوست داشتند.
۸. ربکا
عنوان اصلی: Rebecca
محصول: ۱۹۴۰
- بازیگران: جوآن فونتین، لارنس الیویه
- امتیاز متاکریتیک: ۱۰۰ از ۱۰۰
یکی از شاهکارهای تاریخ ادبیات کلاسیک «ربکا» اثر دافنه دوموریه است. داستانی رومانتیک با مایههای یک تریلر پرتعلیق و جذاب که احتمالا این قسمت دومش برای هیچکاک اهمیت داشته که سراغ اقتباس از آن رفته است.
البته این که فیلم اولین پروژهی آمریکایی هیچکاک هم محسوب میشد در انتخاب داستان قطعا بیتاثیر نبوده است. به هر حال تماشاگر هالیوود به تم عاشقانه علاقه دارد. اولین فیلم هیچکاک به تهیهکنندگی دیوید او. سلزنیک که تهیهکنندهی فیلمهایی، چون «بربادرفته» بود و رگ خواب مخاطب را در دست داشت.
«ربکا» داستان زن جوان و فقیری است که در تعطیلات با مرد ثروتمندی به نام ماکسیم آشنا میشود. ماکسیم صاحب عمارت ماندرلی است. عمارتی که شهرتش در همهی انگلستان فراگیر است. زن که در کتاب و فیلم نام خودش ذکر نمیشود با ماکسیم ازدواج میکند و به عمارت ماندرلی میرود. آنجا خانم دانورس تقریبا همه کارهی عمارت است. زنی که ندیمهی مخصوص ربکا، همسر قبلی ماکسیم بوده. خانم دووینتر جدید همچنان سایهی حضور ربکا را در ماندرلی حس میکند.
انگار شبحی مزاحم زندگی آنها باشد سایهی ربکا دائم سنگینتر میشود و رازهایی از ماکسیم، ربکا و عمارت ماندرلی برای خانم دووینتر جدید آشکار میشود.
فیلم موفقیت زیادی در آمریکا به همراه داشت. برندهی اسکار بهترین فیلم و بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید شد. بازیگران اصلی و مکمل فیلم و خود آلفرد هیچکاک هم نامزد دریافت اسکار شدند.
منتقدان هم عاشق فیلم شدند. منتقد نیویورک تایمز نوشت: «این فیلمی درخشان، مسحورکننده و پر از تعلیق و در عین حال از لحاظ بصری شیک است که بازیگرانش هم بازی هنرمندانهای دارند.» ورایتی هم فیلم را یک اثر هنری خواند، اما هشدار داد که بسیار تراژیک است.»
۹. ۳۹ پله
عنوان اصلی: The ۳۹ Steps
محصول: ۱۹۳۵
- بازیگران: رابرت دونات، مادلین کارول
- امتیاز متاکریتیک: ۹۶ از ۱۰۰
فیلم اقتباسی آزاد از رمانی به همین نام نوشتهی جان بوکان بود. فیلم نوآر هیچکاک جزو آثار برجستهای است که او پیش از عزیمت به هالیوود در انگلستان ساخته بود.
داستان مردی در لندن که تلاش میکند به یک جاسوس کمک کند، اما وقتی جاسوس کشته میشود، مرد را به کشتن او متهم میکنند. او مجبور است فرار کند تا زندگی خودش را نجات بدهد و از طرف دیگر از اطلاعات مهمی محافظت کند.
«۳۹ پله» در زمان خودش جزو فیلمهای جریان اصلی انگلستان محسوب میشد. این دومین فیلم هیچکاک بعد از «مستاجر» بود که تمش بر مبنای مرد بیگناهی بود که مجبور به فرار میشد تا زمانی که بیگناهیاش را اثبات کند. تمی که بعدها در فیلمهای دیگر هیچکاک از جمله «شمال از شمال غربی» تکرار شد. این جا نقشهی مربوط به هواپیما مکگافین قصهی هیچکاک محسوب میشد.
فیلم در زمان خودش هم نقدهای مثبتی دریافت کرد. آنها طرفدار تعلیق فیلم، وحشت سرد آن و حرکت دوربینش شدند.
۱۰. شمال از شمال غربی
عنوان اصلی: North by Northwest
محصول: ۱۹۵۹
- بازیگران: کری گرانت، اوا ماری سنت
- امتیاز متاکریتیک: ۹۸ از ۱۰۰
تریلر هیچکاک که فیلمنامهاش را ارنست لیمان نوشته بود. فیلمنامهنویسی که میخواست تا آخرین فیلمنامهی هیچکاک را خودش بنویسد.
«شمال از شمال غربی» داستان مردی است که اشتباهی به جای شخص دیگری گرفته میشود. این جزو آن دسته از فیلمهای هیچکاک است که حتی اسمش هم میان سینمادوستان مناقشهبرانگیز شد. بعضیها میگویند اشاره به نقطهی جغرافیایی دارد که نقطه عطف فیلم در آن رخ میدهد و برخی دیگر معتقدند به بخشی از نمایشنامهی «هملت» ویلیام شکسپیر اشاره دارد که میگوید: «به هنگام وزش باد جنوبی، خوب و بد را از هم بازمیشناسم، جنون من تنها در هنگامی است که باد از شمال-شمال غربی میوزد.» به همهی اینها نکتهی دیگری را هم اضافه کنید که «شمال غربی» نام یک شرکت هواپیمایی مشهور آمریکایی هم بود که در صحنهی فرودگاه شخصیت کری گرانت با آن به شمال آمریکا سفر میکند.
فیلم داستان چند نفر است که از ابتدا دنبال مردی به نام جورج کاپلان میگردند. یک خدمتکار جورج کاپلان را صدا میزند. همزمان راجر تورنیل یک مدیر تبلیغاتی است که توسط همان خدمتکار صدا زده میشود و گویا همین اشتباه کوچک باعث میشود که مردان خطرناکی که دنبال کاپلان هستند به اشتباه تورنیل را به جای او بگیرند. تورنیل را به جای کاپلان میدزدند و در حین تلاش او برای فرار مردی به قتل میرسد. حالا تورنیل هم باید از دست آدمهایی فرار کند که او را به جای کاپلان گرفتهاند و هم به پلیس ثابت کند که قاتل نیست.
فیلم در گیشه فروش فوقالعادهای داشت و منتقدان هم آن را اثری نفسگیر توصیف کردند.
۱۱. مارنی
عنوان اصلی: Marnie
محصول: ۱۹۶۴
- بازیگران: تیپی هدرن، شان کانری
- امتیاز متاکریتیک: -
یک تریلر روانشناسانه از آلفرد هیچکاک که اقتباسی از رمانی به همین نام نوشتهی وینستون گراهام بود که سال ۱۹۶۱ منتشر شد. این فیلم از لحاظ موسیقی هم اهمیت زیادی دارد، چون آخرین همکاری بین برنارد هرمان و آلفرد هیچکاک بود. آنها در هفت فیلم تحسینشدهی هیچکاک همکاری کرده بودند.
فیلم داستان زنی به نام مارنی است که نزدیک به ده هزار دلار از گاو صندوق شرکتی که در آن کار میکند میدزدد و بعد هم فرار میکند. مارنی هویت و ظاهرش را تغییر میدهد و به ویرجینیا میرود. مارنی برای استخدام به شرکت دیگری میرود و در آنجا با مارک روبهرو میشود. مرد ثروتمندی که میداند دزدی کار مارنی است و با این وجود به او کمک میکند که در محل کار جدید استخدام شود.
مارنی دوباره از گاو صندوق پول میدزدد، اما اینبار مارک او را زیر نظر داشته است. او متوجه اتفاقاتی در زندگی شخصی مارنی میشود که به نظر میرسد هنوز تاثیرشان روی او باقی است.
فیلم در زمان خودش نقدهای مثبت و منفی دریافت کرد. منتقد نیویورکتایمز نوشته بود که این فیلم مطالعهای مجذوبکننده روی رابطهی میان زن و مرد است، اما در طی سالهای اخیر ناامیدکنندهترین فیلم استاد بزرگ به شمار میرود.
۱۲. گرفتن یک دزد
عنوان اصلی: To Catch a Thief
محصول: ۱۹۵۵
- بازیگران: گریس کلی، کری گرانت
- امتیاز متاکریتیک: -
هیچکاک در آمریکا تریلرهایی با مایههای رومانتیک ساخت که یکی از مشهورترینهایشان «گرفتن یک دزد» است. فیلم اقتباسی از رمانی به همین نام بود که سال ۱۹۵۲ منتشر شد. الگوی یک سری دزدی جواهرات در ریویرا باعث میشود که پلیس به جان رابی، دزد سابق جواهرات که خودش را بازنشسته کرده بود مشکوک شود که احتمالا از بازنشستگیاش دست کشیده است!
رابی به رستورانی میرود که اعضایش از سارقان سابقی هستند که با او همکاری میکنند. پلیس دنبالش میآید، اما او موفق میشود به مکانی امن برود. رابی میخواهد به پلیس ثابت کند که دزدیهای اخیر کار او نیست و این وسط با زنی آشنا میشود که به همراه پدرش به سفر تفریحی آمدهاند و احتمالا او به همراه جواهراتش در صدر فهرست دزدان قرار دارد.
فیلم نقدهای متفاوتی از سوی منتقدان دریافت کرد. البته اکثرشان از بازی گرانت و کلی لذت برده بودند. گریس کلی با هیچکاک همکاریهای درخشانی داشت و شیمی گرانت و کلی پیش از این در «پنجرهی عقبی» هم خودش را نشان داده بود.
۱۳. خبرنگار خارجی
عنوان اصلی: Foreign Correspondent
محصول: ۱۹۴۰
- بازیگران: جوئل مککرا، لارن دی، هربرت مارشال
- امتیاز متاکریتیک: ۹۴ از ۱۰۰
هیچکاک بعد از ورود به آمریکا چند تریلر جاسوسی هم ساخت که یکی از بهترینهایشان «خبرنگار خارجی» است. فیلم داستان یک گزارشگر آمریکایی است که تلاش میکند جاسوسان دشمن را که در انگلستان در آستانهی جنگ جهانی دوم مشغول دسیسهچینی برای یک توطئه و خیانت بزرگ هستند، افشا کند.
این دومین فیلمی بود که هیچکاک در آمریکا ساخت و نکتهی جالبش تعداد زیاد فیلمنامهنویسانش بود: رابرت بنچلی، چارلز بنت، هارولد کلرمن، جوآن هریسون، بن هکت، جیمز هیلتون، جان هاوارد لاوسون، جان لی ماهین، ریچارد میبام و باد شولبرگ. فیلم براساس خاطرات سیاسی ویسنت شیان ساخته شده بود که خودش روزنامهنگار و رماننویس بود.
فیلم درست یک هفته قبل از بمباران لندن توسط آلمان اکران شد. فیلم در گیشهی سینماها خوب فروخت، اما واقعیت این است که هزینهی تولیدش آنقدر بالا بود که تهیهکنندگانش ضرر کردند. فیلم توسط منتقدان تحسین شد، اما برخی از آنها هم گفتند که این یک بیمووی است.
نکتهی جالب دربارهی فیلم این که جوزف گوبلر، مسئول پروپاگاندای نازیها فیلم را دید و آن را «شاهکار پروپاگاندا» نامید. گوبلز پروداکشن فیلم را تحسین کرد و معتقد بود روی مردم در کشورهای دشمن آلمان تاثیر زیادی خواهد گذاشت.
فیلم نامزد شش جایزهی اسکار از جمله اسکار بهترین فیلم شد، اما همان سال فیلم دیگری از هیچکاک یعنی «ربکا» هم نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم بود که «ربکا» اسکار را به خانه برد و «خبرنگار خارجی» کلا دست خالی از اسکار رفت.
۱۴. ام را به نشانهی مرگ بگیر
عنوان اصلی: Dial M For Murder
محصول: ۱۹۵۴
- بازیگران: ری میلاند، گریس کلی، رابرت کامینگز
- امتیاز متاکریتیک: ۷۵ از ۱۰۰
به نظرم بهترین و جذابترین گریس کلی تاریخ سینما را میتوانید در فیلم «ام را به نشانهی مرگ بگیر» ببینید. یک درام جنایی درجه یک که شبیه داستانهای پلیسی انگلیسی است. فیلم بر اساس نمایشنامهای بود که یک نمایشنامهنویس انگلیسی به نام فردریک نات آن را نوشته بود. این نمایش اولینبار سال ۱۹۵۲ در تلویزیون بی. بی. سی اجرا شد و همان سال روی صحنهی تئاتر هم رفت و با موفقیت روبهرو شد. در نتیجه موفقیت آن برای سینما تقریبا قطعی بود.
فیلم داستان مردی به نام تونی است که تنیسور حرفهای است و با زنی ثروتمند به نام مارگو ازدواج میکند. مارگو عاشق نویسندهی داستانهای جنایی مارک هالیدی است. وقتی تونی خودش را بازنشسته میکند متوجه رابطهی عاشقانهی مارگو میشود و تصمیم میگیرد با کشتن او هم انتقام بگیرد و هم ثروتش را تصاحب کند. نقشهی تونی البته با پیچیدگیهای روبهرو میشود.
بازلی کراوتر از نیویورک تایمز نوشت که هیچکاک در این فیلم به یک دستاورد تکنیکی رسیده است.
منتقدان گفتند که هیچکاک از بازیگرانش بهترین استفاده را کرده است.
۱۵. مردی که زیاد میدانست
عنوان اصلی: The Man Who Knew Too Much
محصول: ۱۹۵۶
- بازیگران: دوریس دی، جیمز استوارت
- امتیاز متاکریتیک: ۷۸ از ۱۰۰
یک تریلر پر از تعلیق و سوءظن و فیلمنامهای پیچیده که دومین فیلمی بود که هیچکاک به این نام ساخت. سال ۱۹۳۴ وقتی در انگلستان بود فیلم دیگری ساخت که نامش «مردی که زیاد میدانست بود» و آن فیلم کاملا از لحاظ طرح داستانی با این یکی متفاوت بود. هیچکاک در گفتگو با تروفو گفته بود: «اجازه بدهید اینطور بگویم که فرض کنید فیلم اول نسخهای بود که یک آماتور بااستعداد ساخته بود و دومی را یک حرفهای ساخته بود.»
فیلم داستان یک پزشک آمریکایی و همسرش است که همراه با پسرشان برای تعطیلات به مراکش رفتهاند. آنها با مردی به نام برنارد آشنا میشوند که یک شب با چاقو به قتل میرسد، اما پیش از مردن اطلاعاتی به آنها میدهد مبنی بر این که قرار است کسی را در لندن ترور کنند. این وسط پسر خانواده برای تهدید آنها ربوده میشود و همه چیز شکل پیچیدهای پیدا میکند.
بیشتر منتقدان این یکی فیلم را به آن فیلم محصول ۱۹۳۴ ترجیح دادند و نقدهای مثبتی روی آن نوشتند. به خصوص جیمز استوارت را ستایش کردند که بعد از فیلم «پنجرهی عقبی» در این فیلم هم همچنان نقش مردی را بازی میکند که زیاد میداند. فیلم به نسبت بقیهی آثار هیچکاک کمی طولانیتر بود (نزدیک به دو ساعت)، اما کارگردان چنان ماهرانه حس تعلیق را تا پایان فیلم حفظ کرد که تماشاگر نمیتوانست از آن لذت نبرد.
۱۶. خرابکاری
عنوان اصلی: Sabotage
محصول: ۱۹۳۶
- بازیگران: سیلویا سیدنی، اسکار هومولکا
- امتیاز متاکریتیک: -
یک تریلر جاسوسی که اقتباسی آزاد از کتابی به نام «مامور مخفی» نوشتهی جوزف کنراد بود. زنی کشف میکند همسرش، که صاحب یک سینما در لندن است، آدمکش است. داستان فیلم با یک لحظهی مهیج شروع میشود. لندن در تاریکی فرو رفته و برق قطع شده است. مردم در سینما خواستار برگرداندن پولشان هستند که صاحب سینما داخل میشود. مردی که در بقیهی جریانات فیلم نقش اصلی دارد.
فیلم در سایت راتن تومیتوز امتیاز نادر ۱۰۰ از ۱۰۰ را کسب کرده است. منتقد نیویورک تایمز فیلم را ستایش میکند و آن را یک «تمرین استادانه در زمینهی تعلیق» مینامد. البته در نقدش یادآور میشود که انگیزهی تروریستها در فیلم چندان مشخص نیست.
از آن جایی که بخش زیادی از قصهی فیلم در سینما اتفاق افتاد هیچکاک قادر بود به فیلمهای معاصر هم ارجاع دهد.
رمان کنراد به نسبت فیلم هیچکاک سیاسیتر بود و در روسیهی تزاری میگذشت و محل کار ضد قهرمان داستان هم یک مغازه بود و نه سالن سینما.
۱۷. بانو ناپدید میشود
عنوان اصلی: The Lady Vanishes
محصول: ۱۹۳۸
- بازیگران: مارگارت لاکوود، مایکل ردگریو
- امتیاز متاکریتیک: -
تریلر اسرارآمیزی که اقتباس از رمان «چرخها میچرخند» نوشتهی اتل لینا وایت منتشر شده در سال ۱۹۳۶ اقتباس شده بود. فیلم دربارهی یک توریست زیبای انگلیسی است که با قطار قارهی اروپا را میگردد. زن متوجه میشود که به طرز عجیبی زن مسنی که در قطار همسفر او بوده ناپدید شده است. نکتهی عجیب این جاست که بقیهی مسافران منکر دیدن زن هستند. یک موزیسین جوان به زن جوان کمک میکند تا راز این جریان را کشف کند.
هیچکاک با این فیلم بود که نظر استودیوهای هالیوودی را به خودش جلب کرد و خیلی زود بعد از آن به آمریکا رفت؛ و اگر چه سه فیلم قبلی هیچکاک در گیشه موفق نبود، اما «بانو ناپدید میشود» در گیشهی سینماها موفق ظاهر شد و باعث شد سلزنیک در عقیدهاش مصرتر شود که هیچکاک میتواند آیندهی هالیوود باشد.
انستیتو فیلم بریتانیا «بانو ناپدید میشود» را به عنوان سی و پنجمین فیلم انگلیسی قرن بیستم انتخاب کرد و در نظرسنجی سال ۲۰۱۷ تایم اوت از ۱۵۰ کارگردان و فیلمنامهنویس و بازیگر رتبهی سی و یکم را در میان بهترین فیلمهای انگلیسی تاریخ سینما پیدا کرد.
۱۸. طناب
عنوان اصلی: Rope
محصول: ۱۹۴۸
- بازیگران: جیمز استوارت، جان دال
- امتیاز متاکریتیک: ۷۳ از ۱۰۰
یک تریلر روانشناسانهی دیگر از هیچکاک که در آمریکا ساخته شد. براساس نمایشنامهای که سال ۱۹۲۹ به همین نام پاتریک همیلتون نوشته بود. تهیهکنندهی فیلم خود هیچکاک و سیدنی برنستاین بودند که این اولین تولید کمپانیشان محسوب میشد. این اولین فیلم تکنی کالر هیچکاک بود. فیلم به خصوص از این بابت شهرت دارد که در زمان واقعی (Real Time) اتفاق میافتاد.
میگفتند که اصل نمایشنامه از روی زندگی واقعی قاتل پسر ۱۴ سالهای در آزمایشگاه دانشگاه شیکاگو اقتباس شده بود.
فیلم داستان دو جوان است که دوست و همکلاسی سابق خودشان را با طناب به قتل میرسانند و خفه میکنند. آنها میخواهند با قتل و برنامهریزی برای دستگیرنشدن نشان بدهند که از هوش خوبی برخوردارند.
این فیلم یکی از تجربیترین آثار هیچکاک است. منتقدان گفتند این یکی از جالبترین تجربیات است که توسط یکی از کارگردانان جریان اصلی صورت میگیرد که با بازیگران بزرگ و مشهور و محبوب گیشه کار کرده است. هیچکاک بسیاری از تکنیکهای استاندارد فیلم را برای گرفتن برداشتهای بلند بدون کات کنار گذاشت. برخی از برداشتهای این فیلم تا ده دقیقه هم طولشان بود.
۱۹. طلسم
عنوان اصلی: Spellbound
محصول: ۱۹۴۵
- بازیگران: اینگرید برگمن، گریگوری پک
- امتیاز متاکریتیک: -
یک تریلر فیلم نوآر روانشناسانه که داستان دکتر مرچیسون، رییس یک آسایشگاه روانی را روایت میکند که بعد از بازنشستگیاش دکتری به نام ادواردز جانشین او میشود که جوانتر از آن است که فکرش را میکردند. زنی به نام دکتر پترسون هم در آسایشگاه کار میکند که بقیهی همکاران معتقدند بیش از اندازه احساساتی است و به بیماران نزدیک میشود. دکتر پترسون متوجه فوبیای ادواردز از خطوط موازی در پسزمینهی سفید میشود. خیلی زود میفهمد که دستخط این ادواردز با دکتر ادواردز واقعی متفاوت است و این مرد اصلا کسی که ادعا میکند نیست.
سلزنیک و هیچکاک سر این فیلم به اختلاف برخوردند. جزو قرارداد هیچکاک بود که سه فیلم برای سلزنیک بسازد که یکی از آنها «طلسم» بود. منتها سلزنیک تجربهی مثبتی با روانشناسان داشت و حتی تراپیست خودش را هم سر صحنه آورد که در تیتراژ نامش به عنوان مشاور آمده است. بین هیچکاک و این دکتر تراپیست درگیریهای زیادی پیش آمد.
منتقدان معتقد بودند که داستان این فیلم تکراری است، اما شیوهای که هیچکاک برای گفتن آن انتخاب کرده خارقالعاده است. جریان توالی حوادث و دیالوگها و بافت روایی فیلم خیلی خوب چیده شده است.
۲۰. من اعتراف میکنم
عنوان اصلی: I Confess
محصول: ۱۹۵۳
- بازیگران: مونتگمری کلیفت، آن بکستر
- امتیاز متاکریتیک: -
پدر مایکل لوگان اعتراف مردی را میشنود که مرتکب قتل شده است. شرایط به گونهای پیش میرود که خود پدر لوگان متهم به قتل میشود. او حالا بر سر دوراهی است که برای نجات خودش واقعیت را بگوید یا طبق سوگند کشیشیاش اعتراف را نزد خودش نگهدارد.
«من اعتراف میکنم» یکی از مفصلترین پیشتولیدها را در میان فیلمهای هیچکاک داشت. چیزی حدود ۱۲ فیلمنامهنویس روی این پروژه برای مدت هشت سال کار کردند. مونتگمری کلیفت به روش متد اکتینگ بازی میکرد که با شیوهی کارگردانی هیچکاک جور درنمیآمد و خیلی زود با هم به اختلاف خوردند. هیچکاک میگفت که این فیلم برای غیر کاتولیکها خیلی قابل درک نیست. پروتستانها یا بیدینها نمیتوانند متوجه بشوند که چهطور کشیش میتواند در این شرایط ساکت بماند.
فیلم به اندازهی بقیهی فیلمهای هیچکاک نظر مثبت منتقدان را جلب نکرد. هر چند تعلیق فیلم درونی است و تماشای آن را به تجربهی جذابی بدل میکند، اما با نقطههای اوج کارنامهی هیچکاک فاصله دارد. بیشتر از همه مشکل با کنش و واکنشهای قهرمان فیلم است که برای مدت طولانی باید آن را تماشا کنیم.
دربارهی آلفرد هیچکاک
حالا که بهترین فیلمهای آلفرد هیچکاک را مرور کردیم خوب است دربارهی خود این کارگردان بزرگ سینما که استاد تعلیق و راز و رمز است هم بیشتر بدانیم.
آلفرد هیچکاک متولد آگوست ۱۸۹۹ در اسکس انگلستان بود. این کارگردان و تهیهکنندهی انگلیسی در حدود شش دهه فعالیت دهها فیلم بلند ساخت و شاید یکی از معدود کارگردانانی باشد که به لطف گفتوگوهایش و آن حضورهای افتخاریاش جلوی دوربین به اندازهی ستارههای فیلمهایش مشهور بود. او حتی مجری و تهیهکنندهی یک برنامهی تلویزیونی هم بود با عنوان: «هیچکاک تقدیم میکند».
هیچکاک رابطهی عجیب و غریبی با بازیگران فیلمهایش داشت و بدرفتاریهای هیچکاک با آنها مشهور است. برای فیلمهایش همیشه استوری بوردهای با جزییات میکشید. در جزییات فیلمنامه با فیلمنامهنویسانش حرف میزد و روی هر نسخه از فیلمنامه که آنها مینوشتند نظارت داشت.
هیچکاک در خاطراتش میگوید که پسربچهای خوش رفتار بوده است. یکی از خاطراتی که خیلی دوست داشت تعریف کند ماجرایی بود که به شش سالگیاش برمیگشت. پدرش او را با یک یادداشت به مرکز پلیس میفرستد و پلیس او را در یکی از آن سلولهایشان میاندازد و میگوید: این کاری است که ما با پسربچههای شیطان میکنیم.
به گفتهی هیچکاک خاطرهی آن روز باعث شده که همیشه از پلیس وحشت داشته باشد. هیچکاک به مدرسهی ژزوییتها (انجمن عیسویون) رفت و در گفتوگویی با پیتر باگدانوویچ گفت که: «آنها به من برنامهریزی، کنترل و تا حدی تحلیل را یاد دادند». از بین درسهای مدرسه عاشق جغرافی بود. عشقش مطالعهی نقشهها و راهآهن و جدول زمانی حرکت اتوبوسها بود. المانهایی که بعدتر در فیلمهایش هم به چشم میخورد.
هیچکاک برای شرکت در جنگ جهانی اول زیادی جوان بود. بعد از جنگ هم به کلاسهای نویسندگی خلاق رفت. بعد شروع به نوشتن داستانهای کوتاه کرد. انتشارات او را به بخش تبلیغات معرفی کرد و آنجا هیچکاک برای تبلیغات کابلهای برق طراحی میکرد. از کارش لذت میبرد و بعدها در گفتگو با فرانسوا تروفو گفت که این اولین قدمش به سوی سینما بوده است.
هیچکاک عاشق فیلم دیدن بود. از تماشای فیلمهای آمریکایی و کارهای چارلی چاپلین، دی. دبلیو گریفیث و باستر کیتون لذت میبرد و فیلم محبوبش هم «سرنوشت» اثر صامت فریتز لانگ بود.
روزی خبرش آمد که یکی از بازوهای اجرایی کمپانی پارامونت استودیویی در لندن افتتاح کرده است. در نتیجه هیچکاک برای کارتهایی که وسط فیلم میآمدند طرحهایی زد و آنها را به استودیو فرستاد. آنها هم استخدامش کردند. هیچکاک در آنجا این فرصت را پیدا کرد که به عنوان همکار فیلمنامهنویس فعالیت کند.
بعدتر به عنوان دستیار کارگردان استخدام شد. اولین فیلمی که به طور مستقیم در فیلمنامه و تولیدش دخالت داشت «زن به زن» فیلم گراهام کاتس بود. سال ۱۹۲۵ بالاخره اولین فیلم بلندش را به نام «باغ لذت» (The Pleasure Garden) ساخت. «رشوه» (blackmail) اولین فیلم ناطق انگلیسی و دهمین فیلم هیچکاک بود. از این فیلم بود که مولفههای سینمای هیچکاک خودشان را نشان دادند و صحنههایی پر از تعلیق در این فیلم وجود داشت.
سال ۱۹۳۹ دیوید او. سلزنیک تهیهکنندهی مشهور هالیوود قرارداد هفت سالهای با هیچکاک امضا کرد و او به آمریکا رفت. از اواسط دههی پنجاه تا اواسط دههی شصت دوران اوج کار هیچکاک بود. بهترین فیلمهایش را در این بازهی زمانی ساخت.
در دو دههی آخر زندگیاش سلامتیاش رو به افول گذاشت. یونیورسال ساخت دو فیلم «توپاز» و «پردهی پاره» را عملا به او تحمیل کرد. هر دوی آنها تریلرهای جاسوسی دربارهی جنگ سرد بودند و هیچکدام از فیلمهای شاخص هیچکاک به شمار نمیرفتند. «پردهی پاره» با بازی پل نیومن و جولی اندروز پایان تلخی برای همکاری ۱۲ سالهی هیچکاک و برنارد هرمان، آهنگساز محبوبش بود.
هیچکاک به انگلستان برگشت تا فیلم یکی مانده آخرش «جنون» (Frenzy) را در سال ۱۹۷۲ بسازد که اقتباس از یک رمان بود و بعد از دو فیلم جاسوسی بازگشت هیچکاک به حوزهی قدرتش یعنی ژانر تریلرهای جنایی محسوب میشد. آخرین فیلم هیچکاک «توطئهی خانوادگی» بود که سال ۱۹۷۶ ساخت.
هیچکاک روی یک فیلم کار میکرد که مرگ به سراغش آمد. سال ۱۹۸۰ او از طرف دربار انگلستان نشان شوالیه را دریافت کرد. هیچکاک سال ۱۹۸۰ در سن ۸۰ سالگی بر اثر بیماری کلیه درگذشت.
او رابطهی عجیب و غریبی با بازیگران فیلمهایش داشت و بدرفتاریهای هیچکاک با آنها مشهور است. برای فیلمهایش همیشه استوری بوردهای با جزییات میکشید. در جزییات فیلمنامه با فیلمنامهنویسانش حرف میزد و روی هر نسخه از فیلمنامه که آنها مینوشتند نظارت داشت. از آنها میخواست که قصهشان را بصری تعریف کنند.
یکبار به راجر ایبرت گفته بود: «وقتی فیلمنامه تمام میشود من دیگر اشتیاقم را برای ساختن فیلم از دست میدهم. همهی مزهی فیلم تمام میشود، چون من ذهنی به شدت تصویری دارم. میتوانم فیلم را تا نسخهی نهایی مجسم کنم و همهی اینها را با دقت در فیلمنامه میآورم. من فیلم را حفظم درست شبیه یک آهنگساز که نیازی ندارد به نتهایش نگاه کند. وقتی شما فیلمنامه را تمام میکنید، فیلم بینقص و کامل آماده است.»
هیچکاک برندهی دو جایزهی گلدن گلوب شد و دهها جایزهی دیگر کسب کرد، اما این که هیچوقت در زندگیاش اسکاری به خانه نبرد باعث ننگ جایزهی اسکار است.
در کتاب ۵۰۱ کارگردان آمده است: «او استاد بی، چون و چرای تعلیق است. فراتر از تجربههای فنی، مهارت واقعی هیچکاک در بازتابهای فلسفی رو تمهای جهانیاش است که از مشاهدهگری دقیق اجتماع میآید.»
تریلر و تریلرهای روانشناسانه و درامهای جنایی ژانرهای کلیدی هیچکاک هستند. از میان همکاران تاثیرگذارش باید به برنارد هرمان آهنگساز، چارلز بنت فیلمنامهنویس و جک ای. کاکس مدیر فیلمبرداری اشاره کرد.
حرکت دوربین او نگاه خیرهی پرسوناژهایش را دنبال میکرد. در حقیقت حرکت دوربین باعث میشد که تماشاگران فیلم تبدیل به شاهدان ماجرا شوند و بیشترین حد هیجان و اضطراب به تماشاگر منتقل شود. رابین وود گفته بود: «معنای فیلمهای هیچکاک در روش آنهاست. این که چطور از یک نما به نمای دیگر میروند. فیلم هیچکاکی به معنای یک ساختار و ارگانیزم است؛ که هر کل در آن وابسته به جزییات است و هر جزییاتی به کلیت فیلم مرتبط میشود.»
در نظرسنجی سال ۲۰۱۲ سایت اند ساوند بعد از سالها فیلم «سرگیجه» آلفرد هیچکاک جای «همشهری کین» را در صدر جدول گرفت.
هیچکاک یکی از مواهب سینما بود که قدرت تکنیکی و سبک فیلمهایش با امضای منحصر به فردش ترکیب میشد و همینها او را تبدیل به یکی از بزرگترین هنرمندان سینما کرد.
نظر کاربران
سانسور لباس گريس كلي در پنجره ي عقبي جالب بود
وقتی عمو مسعود طرفدارشه پس خوبه خخخخخخخخ