کتابهایی که باید در قرنطینه بخوانیم
سراغ کتابهایی رفتهایم که بعضی از آنها در ماه اخیر منتشر شدهاند و بعضی دیگر هم در ماههای پیشین در مجموعه کتابهای انتخابی این صفحه همگی همین امسال منتشر شدهاند و بهنوعی با نیاز روز مخاطبان همخوانی دارند.
روزنامه هفت صبح: در ایام خانهنشینی ناخواسته که برای اکثر مردم در این روزها پیش آمده، همزمان فرصتی مطالعاتی هم فراهم شده. برای همین عموم مردم به دنبال منابعی برای مطالعه میگردند. روزنامه "هفت صبح" در صفحههای ادبیات و کتاب، همیشه تلاش داشته با معرفی آثار روز در حوزههای مختلف، این نیاز را پوشش دهد. حالا هم سراغ کتابهایی رفتهایم که بعضی از آنها در ماه اخیر منتشر شدهاند و بعضی دیگر هم در ماههای پیشین در مجموعه کتابهای انتخابی این صفحه همگی همین امسال منتشر شدهاند و بهنوعی با نیاز روز مخاطبان همخوانی دارند.
بعضی از کتابهای پیشنهادی ما در حوزه تاریخ و خاطرات و سرگذشتنامهها هستند که خواندنشان را به همه توصیه میکنیم؛ بهخصوص کتابهایی نظیر "زنان دیکتاتورها" و "جسارت رانندگی". بعضی کتابهای معرفی شده هم مخاطبان خاص خود را دارد؛ مثل کتاب "فیلسوف و گرگ" که شرح زندگی یک متفکر آمریکایی با یک گرگ خانگی است. در این میان داستان و رمان را هم از یاد نبردهایم؛ از جمله این رمانها میشود به "ساندویچدزد" اشاره کرد که یکی از رمانهای محبوب میلان کوندرا نیز بوده است. از کتابهای علمی هم "ماده تاریک و انرژی تاریک" را انتخاب کردهایم؛ برای کسانی که به حوزه دانش و پیشرفتهای مختلف در این عرصه علاقه دارند.
۱. زنان دیکتاتورها
نویسنده: دایان داکرت
ترجمه: محمدعلی عسگری
انتشارات: پیدایش
۵۴۹ صفحه
۹۴ هزار تومان
کتاب "زنان دیکتاتورها" نوشته دایان داکرت بهتازگی از سوی انتشارات "پیدایش" چاپ شده است. جلد اول این کتاب به زندگی خصوصی دیکتاتورهایی سرک میکشد که تقریباً همگی آنها را میشناسیم؛ هیتلر، استالین، مائو، لنین، موسیلینی، صدام و بن لادن. جلد دوم البته مشخص نیست چه زمانی چاپ میشود، اما همین تکجلد اول، آنقدر جزئیات و مطالب خواندنی و باورنکردنی دارد که میتوان آن را ظرف مدتی کوتاه خواند و زمین نگذاشت. بهعنوان مثال هیچ میدانستید بیشترین نامههای عاشقانه در سراسر جهان تا به حال به چه کسی نوشته شده است؟
شاید باور نکنید، اما بیشترین جملههای قرن بیستم نثار جنایتکار بزرگ جنگی، هیتلر شده است! البته هیتلر چندان به معشوقههای مختلف مشغول نبود. مثل استالین؛ او هم از همان کودکی چندان به زنان تمایل نداشت. همسرش نادیا در دمت اقامت در کرملین چنان از استالین دور شده بود که در نهایت هم تن به خودکشی داد. هر چند کتاب جزئیاتی درباره دلایل این خودکشی ارائه میکند، اما باز هم زندگی استالین بیشتر غرق در ترفند و خون است تا عیش و عشرت کار معشوقهها. درست برعکس مائو که چهار زن رسمی گرفت و با معشوقههای فراوانی هم سر کرد.
نویسنده درباره اولین همسرش چیز چندانی نمیگوید، چون تقریباً نوجوان بود که با او ازدواج کرد، اما به همسر دومش هم چندان وفا نکرد. زن و بچه را رها کرده بود و غرق در مبارزات، کنار زنی دیگر بود؛ زنی به نام هوتزوچن که بعدها با او ازدواج کرد. در حالی که حکومت وقت همسر دومش را گرفته بود و به خاطر وفاداری به مائو اعدام کرده بود. مائو البته هوتزوچن را هم در مسیر نبردهای خود جا گذاشت و این زن تا به خود بیاید، زنی دیگر را در کنار مائو دید؛ زن چهارم!
درباره همسر چهارم و جنایاتش هم آنقدر حرف هست که بهتر است به کتاب رجوع کنید و بخوانید، جیانگ چه بلاهایی که بر سر مردم نیاورد. در این میان معشوقههای صدام کمخطرتر بودند؛ درست برخلاف خودش. او با دخترداییاش ساجده ازدواج کرده بود، اما در مسیر قدرت، بارها خلاف عرف و حتی شرع قدم گذاشت. وقیحترینشان ارتباط با زن یک افسر خلبان بود؛ زنی به نام سمیرا که بعدها هم شوهرش را وادار کرد از او طلاق بگیرد تا خودش با او ازدواج کند!
در این میان، اما نامههای معشوقهها به هیتلر همچنان خواندنی است. این همه انسان در طول زندگی واقعاً تا این حد بیمشغله یا حتی متوهم بودهاند که برای هیتلر نامههایی گاه حتی احمقانه بنویسند و توقع پاسخ داشته باشند؟ هیتلر پاسخ نمیداد؛ درست برعکس موسیلینی. موسیلینی شخصاً نامهها را میخواند و حتی از بین آنها گلچین هم میکرد! کتاب "زنان دیکتاتورها" در مجموع آنقدر نکات عجیب و خواندنی دارد که میتواند ساعتها شما را به فکر فرو ببرد. بهترین پیشنهاد برای این روزهای ماندن در خانه شاید همین کتاب است.
۲. ماهنورد
نویسنده: مایکل جکسون
ترجمه: پریسا شیریان
انتشارات: نوای مکتوب
۲۸۳ صفحه
۴۰ هزار تومان
زندگی مایکل جکسون با ملغمهای مشکوک از رسوایی درگذشت. دقیقاً سالهایی که ادعا میشد این ستاره عرصه موسیقی، به کودکآزاری مبتلا بوده؛ دوست دیرینش، دایان راس، از او دفاع کرد و از همه خواست این ادعا را فراموش کنند. با این حال حرف و حدیثها تمامی نداشت. کتاب "ماهنورد"، اما قصه این ادعا نیست؛ سرگذشت مایکل جکسون است، از زبان خود او.
او کتاب زندگینامهاش را از خانوادهای پرجمعیت شروع میکند و میرسد به ماجرای "پنج جکسون"؛ گروهی شام لاو و چها ربرادرش که تلاش میکردند در مسابقات محلی به پیروزی برسند، اسمی و رسمی به هم بزنند و از آن طریق، به مسابقات بالاتر در سطح ایالتها برسند.
زندگینامه مایکل جکسون نکات جالبی دارد؛ یکی اینکه تمام زندگی این چهره مشهور پر از تلاش است؛ لحظههایی که حتی ناچار بوده تفریح را هم از دوران کودکیاش حذف کند. خودش این لحظهها را غمناک توصیف میکند چرا که بهدرستی اشاره میکند هر کودکی باید از دوران زندگی کودکانه خود حجمی از خاطرات بازی و سرگرمی و شیطنت داشته باشد، اما مایکل هیچکدام از این تجربهها را نداشت.
او از سنین بسیار پایین، جلوی میکروفن بههمراه چهار برادرش قرار گرفت تا بعدها به شهرت و محبوبیت برسد. قد و قامتش آنقدر نحیف و کوچک بوده که به او میگفتند جکسون کوچیکه. چون بین گروه "پنج جکسون" از همه کوتاهتر بوده. در بخشهای متعددی از زندگینامه، فداکاریهای مادرش را به یاد میآورد و اینکه همیشه به پدر خانواده میگفته بهتر است تا این حد به یک کودک پنج شش ساله سخت نگیرد. چون مایکل فراموش نمیکند، گاهی پدرش برای اینکه گروه خانوادگی به تمرینات حرفهای برسند، حتی کمربند روی آنها میکشیده و کتکشان میزده!
مایکل هیچوقت پدرش را به تمامی درک نکرد و این نکته را در کتابش تحلیل میکند، اما همچنان به یاد میآورد که اگر پدرش به عنوان مدیریت گروه "پنج جکسون" نبود، شاید هرگز مایکل جکسونی هم رشد نمیکرد و به عرصه موسیقی معرفی نمیشد. کتاب گاهی مسیر سرنوشت این چهره مشهور را هم نشان میدهد؛ اینکه چطور بعد از تمرینات سخت به موفقیتهای پی در پی میرسد و در نهایت در همان کودکی با بزرگان عرصه موسیقی حشر و نشر میکند.
او بخشی از شهرتش را مدیون نگاه تیزبینانهاش میداند. اشاراتی دارد مبنی بر اینکه مردم شاید چهرههای موسیقی را به شکلی عامیانه نگاه میکردند، اما او از همان کودکی تمام حرکاتشان را به دقت زیر نظر داشت. برای همین خودش را مدیون ستارههای پیش از خودش میداند؛ به خصوص مدیون دایان راس که مدتی را نزد او گذراند.
کتاب زندگینامه "ماهنورد" به یکی از معروفترین حرکتهای مایکل جکسون هم میرسد؛ همان حرکتی که او را رو به جلو قدم میگذارد، اما در جهتی خلاف، به عقب میرود. جالب است بدانید مایکل در کتابش اقرار میکند که این حرکت، خلاقیت خودش نبوده و آن را از کودکی سیاهپوست برداشته. "ماهنورد" پر از این جزئیات خواندنی است.
۳. فیلسوف و گرگ
نویسنده: مارک رولندز
ترجمه: شهابالدین عباسی
انتشارات: خزه
۱۳۱ صفحه
۲۰ هزار تومان
"فیلسوف و گرگ" کتابی تأثیرگذار درباره ارتباط متفکری به نام مارک رولندز با گرگی به نام برنین است. ماجرا از این قرار است که مارک رولندز، بچهگرگی به خانه میآورد، اما خیلی زود میفهمد که نمیتواند این جانور را در خانه تنها بگذارد. گرگ تا زمانی که استاد به خانه برگردد، همه چیز را زیر و زبر میکند و دمار از وسائل خانه درمیآورد. رولندز برای همین تصمیم میگیرد که برنین را با خودش همه جا ببرد؛ حتی سر کلاسهای دانشگاه! شما در حال خواندن یک قصه نیستید بلکه این زندگی واقعی استاد فلسفه، مارک رولندز است که شرح زندگی خودش با این گرگ را نوشته.
رولندز، استاد فلسفه دانشگاه میامی است و زندگی با گرگی در خانه او را به سمت تأملاتی سوق میدهد که در این کتاب نوشته است. به تعبیر رولند کتاب "فیلسوف و گرگ" درباره معنی "انسان بودن" هم هست؛ انسان بهعنوان موجودی زیستی، بلکه آفریدهای که میتواند کارهایی بکند که موجودات دیگر نمیتوانند. او میگوید در هر انسانی جانورانی نهفتهاند؛ موجوداتی مثل "میمون" یا "گرگ". میمون دائم در حال حسابگری و در پی نفع شخصی خودش است و گرگ بُعد دیگری از انسان را نشان میدهد.
رولندز مینویسد میمون تمایل به داشتن متحد دارد نه یک دوست. میمون تمام مدت منتظر فرصتی برای حداکثر استفاده است. این جانور در واقع خوشبختی خود را چیزی میپندارد که میتوان آن را اندازهگیری و وزن کرد، کمیّتش را سنجید و آن را محاسبه کرد. او راجع به عشق هم اینطور فکر میکند. اما گرگ به ما میگوید که مهمترین چیز در زندگی، هرگز موضوع حسابگری نیست. چیزی نیست که بشود آن را حساب کرد. گرگ به یادمان میآورد، آنچه را ارزش واقعی دارد نمیتوان به کمیّت درآورد و معامله کرد؛ به یادمان میآورد کاری را که درست است، باید انجام بدهیم حتی اگر از آسمان سنگ ببارد.
فیلسوف و گرگ بیش از یک دهه با هم بودند. در این سالها برای نویسنده فضایی فراهم شد تا در روندی طولانی، اندیشههای خود را در برخی از مهمترین موضوعات انسانی پرورش دهد. نویسنده در کنار این موضوعات به مسائل مربوط وبه نگهداری گرگها و مسائل زیستی آنها و حیوانات دیگر نیز پرداخته و جزئیاتی آورده است. خودش در مقدمه میآورد: "این کتاب بدون موضوع اصلی آن پا به عرصه وجود نمیگذاشت. پس برنین، برادر گرگ من، از تو سپاسگزاریم که مرد در زندگی خودت شریک کردی. نمیتوانم بگویم این کتاب را برای تو نوشتم، چون قبل از اینکه حتی برقی در چشمان مردی باشی، آن را شروع کردم. اما آن را تمام میکنم، چون میخواهم تو اسم خودت را بفهمی. "
۴. زنان سرسخت
نویسنده: ریچل سویبی
ترجمه: هادی همامی
انتشارات: اختران
۲۵۵ صفحه
۳۲ هزار تومان
این کتاب درباره دانشمندان است، اما از بیف استروگانف آغاز میشود؛ خوراکی که به گزارش نیویورک تایمز، ایون بریل در پختن آن رودست نداشت. در مقاله یادبودی که در سال ۲۰۱۳ در این روزنامه منتشر شد، به بریل لقب "بهترین مامان دنیا" داده شد، چون به دنبال همسرش رفته بود و هشت سال شغل خودش را کنار گذاشته بود تا سه بچهاش را بزرگ کند. پس از اعتراضات فراوان، نیویورک تایمز تازه حاضر شد این نوشته را اصلاح کند و در همان ابتدای مقاله به چیزی اشاره کند که بریل در اصل به اعتبار آن شهرت یافته بود: "او یکی از دانشمندان برجسته در حوزه هوافضا بود. " این تصور نادرست، یعنی مقدم دیدن بیف استروگانف بر علم و خانهداری بر دستاوردهای شخصی، بسیار شایع و در نتیجه سخت حقارتبار است. در سال ۱۹۶۴ وقتی دورونی کروفوت هاجکین، معتبرترین جایزه جهان در شیمی را گرفت، روزنامهای نوشت: "جایزه نوبل برای یک زوجه انگلیسی"؛ انگار او حین جفت و جورکردن جورابهای شوهرش، تصادفاً ساختار پیچیده عناصر بیوشیمیایی را پیدا کرده بود.
اما از دانشمندان مذکر هرگز به این صورت یاد نمیشود. زندگی زناشوییشان لزوماً زمینه نوآوری مثلاً در رشته بیوشیمی محسوب نمیشود. اشتغال در مقام مهندس برجسته هوافضا آنچنان شگفتی بزرگی نیست که پشت بشقاب نودل داغ مخفی شود! این اتفاق بارها و بارها تکرار شده است. در سال ۱۸۹۹، هرتا ائرتون، مخترع و فیزیکدان، نمایشی ترتیب داد در مورد نوآوریاش برای پایین آوردن حرارت لامپهای الکترودی که تا آن زمان به دو عیب عمده شهرت داشتند؛ نوسان نور و سروصدا.
روزنامهای در یک گزارش، این نمایش ائرتون را همچون یک سیرک توصیف کرده بود: "چیزی که خانمهای تماشاگر را متحیر کرد، این بود که میدیدند یکی از همجنسان آنها اجرای یکی از خطرناکترین نمایشها را برعهده دارد. اما خانم ائرتون کمترین ترسی نداشت. " بعدها ائرتون که از چنین برداشتهایی به ستوه آمده بود، به مشکلی همیشگی در نحوه برخورد با او و معاصرانش مانند ماری کوری اشاره کرد: "این تصورات مربوط به "زن و علم" بهکلی بیربط است. یک زن یا دانشمند خوبی است یا نیست. در هر حال باید به او فرصت داد و کارش را از نظر علمی بررسی کرد نه از دیدگاه جنسیتی. "
تمام اینها نشان میدهد چه نوع برداشتهای جنسیتی در دنیا نسبت به زنان موفق در حوزههای مختلف وجود دارد. کتاب "زنان سرسخت" نیز دقیقاً علیه چنین نگاهی منتشر شده است. در این کتاب ۵۲ شرح حال آمده است. نویسنده در اینباره مینویسد: "اگر هر هفته یکی از آنها را بخوانید، ظرف یک سال خواهید دانست که تحقیقات چه کسی منجر به شکلگیری سازمان حفاظت از محیط زیست آمریکا شد، چه کسی پارچه ضدچروک را کشف کرد و نوآوریهای چه کسی به مشکلات حیاتی چندین نسل از نوزادان پایان داد. در حال خواندن این شرح حالها امیدوارم احساس کنید آگاهیتان وسعت یافته است. "
۵. ساندویچدزد
نویسنده: گودیر گربرگسون
ترجمه: انیسا دهقانی
انتشارات: نقش جهان
۱۹۴ صفحه
۳۰ هزار تومان
گودبرگر برگسون متولد ۱۹۳۲ در گرینداویک، یکی از بزرگترین نویسندگان امروز ایسلند است. او با رمان "ساندویچدزد" نام خود را به عنوان یکی از نویسندگان برجسته شمال اروپا تثبیت کرد. جالب است بدانید، ایسلند بالاترین درصد نویسندگان را نسبت به جمعیتش در جهان دارد. آنطور که خودشان میگویند: "ما ملتی قصهگو هستیم. به یمن منظومههای شاعرانه و افسانههای اسکاندیناوی (وایکینگها)، همواره با داستانهای مختلف احاطه شدهایم. ادبیات کمک کرد هویتمان را تعریف کنیم. " از قرن دهم میلادی تا به امروز این کشور محل تولد نویسندگان و هنرمندان برجستهای بوده: از هالدورلاکسنس، شاعر و نویسنده توبلیست تا بالدورراگناسون و اسنوری برتارسون که از محبوبترین نویسندگان و شاعران ایسلندی هستند. برگسون هم در کنار این نامهای بزرگ، حالا شناختهشدهترین نویسنده ایسلندی است که تاکنون دو بار برنده جایزه ادبی ایسلند برای بهترین رمان سال شده که یکی از آنها برای رمان "ساندویچدزد" در سال ۱۹۹۱ بوده.
برگسون در سال ۱۹۹۳ جایزه انجمن ادبی شمال اروپا و در سال ۲۰۰۴، جایزه نوریک آکادمی سوئد را که به نام "نوبل کوچک" شناخته میشود، برای این رمان از آن خود کرد. موفقیت این رمان بهعنوان "یک کلاسیک ایسلندی" تا جایی بود که میلان کوندرا، نویسنده معروف چک، آن را ستود و مجله ادبی شمال اروپا هم در ستایش آن نوشت: "ترسیم طبیعت در این رمان به نحوی است که به سختی میتوان رقیبی برایش در ادبیات ایسلند یافت. "، اما مضمون رمان "ساندویچدزد"، به دختر نوجوانی برمیگردد که عاشق دزدی است؛ کاری که وجدی توصیفناپذیر به او میدهد؛ وجدی که فانتزیهای آشفته و آغشته به خشونت او را سیراب میکند، اما وقتی مچش را میگیرند، به خاطر مجازاتی که قرار است بر او وارد شود، شوکه میشود.
مجازات او این است که چند ماه در مزرعهای دوردست در یکی از روستاهای ایسلند کار کند.
برگسون در این رمان که شخصیتهایش همه بینام هستند، روانِ دختری را واکاوی میکند که در مهِ آلودگیِ هراسِ شهرنشینی به بلوغ نزدیک میشود، و از یکسو در رابطهای که با کشاورز دارد از سوی دیگر در کشمکش با روابطی که مردم روستا با هم دارند، سعی میکند تا با تقلا میان زندگی شهری و روستایی، بین پیشرفت تکنولوژی و میل شدید به وفاداری با گذشته روبهرو شود.
میلان کوندرا درباره این رمان مینویسد: "ساندویچدزد، رمانی دلانگیز درباره دوره کودکی است و چشمانداز ایسلند در تکتک سطرهایش پراکنده است. اما خواهش میکنم این رمان را به عنوان یک رمان ایسلندی عجیب و غریب و شگفتانگیز نخوانید. گودبرگر برگسون یکی از رماننویسان بزرگ اروپاست. هنر او عمدتاً ملهم از شوق جستوجویی جامعهشناختی یا تاریخی یا از آن کمتر، جغرافیایی نیست، بلکه جستوجویی اگزیستانسیالیستی است، و همین تأکید وجودگرایانه واقعی است که کتاب او را درست در مرکز آن چیزی قرار میدهد که به نظر من "مدرنیته رمان" نامیده میشود. کانون این جستوجو همین قهرمان جوان است که نویسنده "دختر کوچولو" مینامدش. "
۶. اتاق کار
نویسنده: منتخب نویسندگان
ترجمه: کیوان سررشته
انتشارات: اطراف
۱۷۳ صفحه
۳۰ هزار تومان
نکتهای که خیلیها درباره آدمهای غارنشین به آن توجه ندارند، این است که تعداد زیادی از غارنشینها کار دفتری داشتهاند؛ البته نه همهشان، بعضیهایشان حقالزحمهای، شکارچی گراز یا توتجمعکن بودند، یا مثلاً چماق میتراشیدند، ولی بقیه مردم غار، صبحها که بیدار میشدند، راه میافتادند میرفتند بخش دیگری از غار و مشغول کاری میشدند که انتظار داشتند بابتش مزد و مواجب بگیرند. متأسفانه تاریخ به این آدمها بیتوجهی کرده است.
تا حالا با خودتان فکر کردهاید که چه کسی نیزهها را مرتب میکرده و دندان حیوانها را به ترتیب میچیده؟ فکر کردهاید چه کسی چشمش به یورتمه گوزنهای شمالی در جنوب فرانسه افتاده و به جای اینکه با خودش بگوید "آخ جون، غذا"، گفته "آخ جون، ابزارهای کمکآموزشی تصویری"؟ جوابش این است: اولین کارمندهای دفتری این سیاره، نیاز انسان به تولید مداوم و پیوسته تبرای پیشی گرفتن و سودمند بودن، خیلی قدیمیتر از چیزی است که معمولاً فکرش را میکنیم. این یعنی شغل شما، هر چیزی که هست، احتمالاً خیلی بیشتر شبیه قدیمیترین شغلهای جهان است تا آن چیزی که مدتها فکر میکردید "قدیمیترین شغل جهان" باشد.
در دنیای مدرن هزاران سال بعد شاید دستیابی به موفقیت، کار سختتری باشد ولی ما انسانها هنوز هم کموبیش همان چیزی را میخواهیم که همیشه میخواستیم؛ پیدا کردن نقش خودمان در غار زندگی. آن چیزی که متحول شده خودِ محل کار است. خود محل کار است که همیشه در حال دگرگونی است. کانون توجه ۱۱ متن کتاب "اتاق کار" هم خود محل کار است.
گروهی از مستعدترین نویسندهها و دو ترانهسرا و خواننده در این کتاب، در نوعی دفتر کار مجازی دور هم جمع شدهاند تا از خودشان یک سؤال مشترک بپرسند: الان معنی رفتن سرکار چیست؟ بعضیهاشان خودزندگینامه و بعضیهای دیگر شعر. ولی مضمون هر متن همسایه دیوار به دیوار متن بعدی است.
این کتاب به شکل خوشههایی متصل به هم ترتیب یافته، به مسائل معاصری، چون آموزش، خلق، رقابت و حتی ملال میپردازد. این حکایتها گوشه خیابانها و داخل کلاسها، در پارکینگهای بزرگ و در بخش خدمات و پشتیبانی فروشگاههای اپل میگذرند؛ از آنجایی هم که در این دفتر مجازی، نویسندهها نشستهاند، یعنی کسانی که بعید است دچار کمکاری در یک موضوع بشوند، این دفتر پر از نوستالژی است؛ پر از حسرت روزهای فتوکپیهای گرم و موکتهای زبر.
البته این موضوع فقط مختص نویسندهها نیست. در ایموجیهای تلفن همراهتان بخش مربوط به وسایل دفتری را که باز کنید، فلاپی دیسک، قلم خودنویس، تلفنهایی با دکمههای فشاری و جاکارتی چرخان میبینید که بخشی از همانهاست. دلیلش این است که وقتی حواسمان نبود، مزه قهوه سوخته و صدای گیر کردن کاغذ در ماشین فکس با طرحواره ما از جهان یکی شد. زمان، دور چیزهای پیش پا افتاده پیچید و معنادارشان کرد. این نقوش و معانی را میتوانید در کتاب "اتاق کار" ببینید و بخوانید.
۷. ماده تاریک و انرژی تاریک
نویسنده: برایان کلگ
ترجمه: علیرضا هاشمی
انتشارات: چترنگ
۱۶۲ صفحه
۲۶ هزار تومان
ماده تاریک و انرژی تاریک پدیدههایی رازآلود هستند که در صورت رمزگشایی میتوانند از رازهای عالم پرده بردارند. در توضیح باید گفت، ماده و نوری که در عالم مشاهده میکنیم، تنها پنج درصد از تمام کیهان بوده و ۹۵ درصد دیگر از دید ما پنهان است. این مسئله بزرگترین معمایی است که علم تاکنون با آن مواجه شده. از دهه ۱۹۷۰، اخترشناسان میدانند مقدار مادهای که در کهکشانها وجود دارد، اصلاً با الگوی چرخش آنها همخوانی ندارد.
در واقع اگر ماده موجود در کهکشانها به همان مقداری باشد که ما میبینیم، پس کهکشانها باید همگام چرخش به این سو و آن سو پرتاب شوند؛ در حالی که چیزی پنهان آنها را مستحکم نگه میدارد. آن چیز مرموز، ماده تاریک است. مادهای نامرئی که مقدار آن پنج برابر جرمی است که ستارهها و سیارات دارند. تا دهه ۱۹۹۰ میدانستیم که روند انبساط عالم سرعت گرفته است. چیزی که انرژی تاریک نام گرفت، روند انبساط را سریع و سریعتر میکند. انرژی لازم برای چنین انبساطی باید به قدری باشد که تمام ماده قابل مشاهده در هستی و جرمی معادل ۱۴ برابر این مقدار را نیز پوشش بدهد.
برایان کلگ در کتاب "ماده تاریک و انرژی تاریک" به این معمای بغرنج علم در عصر مدرن میپردازد و در بخشهایی از کتاب خود جزئیاتی حیرتانگیز دارد: "با مشخص کردن سن عالم میتوان درباره ابعاد آن یا حداکثر ابعاد قابل مشاهده آن سخن گفت. در صورتی که عالم ۱۳.۸ میلیارد سال پیش شکل گرفته باشد، بیشترین زمانی که نور میتوانسته به سمت ما حرکت کند، ۱۳.۸ میلیارد سال است. پیش از آغاز عالم، نور میتوانست منتشر شود.
ممکن است تصور کنید این بدین معنی است که قطر عالم میبایست ۲۷.۶ میلیارد سال نوری باشد (چرا که نور از تمام جهات به مدت ۱۳.۸ میلیارد سال به سمت ما حرکت کرده است)، اما انبساطی که میدانیم در عالم در حال رخ دادن است با این برآورد امکانپذیر نمیشود. اگر نوری برای رسیدن به ما ۱۳.۸ میلیارد سال سفر کرده باشد، میبایست ۱۳.۸ میلیارد سال قبل منتشر شده باشد. اما حین حرکت این نور، عالم منبسط شده است. در واقع میزان انبساط به قدری زیاد است که دورترین اجسام قابل مشاهده ۴۵.۵ میلیارد سال نوری با ما فاصله دارند. از این رو میتوان با اطمینان گفت که عالم قطری حداقل برابر ۹۱ میلیارد سال نوری دارد. ممکن است بزرگتر یا حتی بیکران باشد؛ این تازه محدود به بخشی است که برای ما قابل رؤیت است. "
از جدیدترین آثار برایان کلگ میتوان به کتابهای "شیطان دوروی پرفسور ماکسول" (۲۰۱۹) و "قاب حقیقت" (۲۰۱۷) اشاره کرد. دو عنوان از کتابهای علمی او با نامهای "دنیای تاسگونه" و "مروری بر تاریخ ابدیت" در فهرست منتخب کتابهای علمی "رویال سوسایتی" برای اهدای جایزه قرار گرفتهاند. کلگ تا به حال با نشریههای معروفی همکاری داشته است که از بین آنها میتوان به "وال استریت ژورنال"، "دنیای فیزیک" و "تایمز" اشاره کرد.
۸. جسارت رانندگی
نویسنده: منال شریف
ترجمه: مریم سعادتمندی بحری
انتشارات: مروارید
۳۴۱ صفحه
۴۹ هزار تومان
منال شریف، اهل عربستان سعودی و زنی فعال در عرصه حقوق زنان است. او سال ۱۹۷۹ در خانوادهای متوسط و معمولی از مادری لیبیایی و پدری سعودی در مکه به دنیا آمد و دختر دوم خانواده است. خانم شریف در سالهای نوجوانی، به جهت سلطه فرهنگ خاص و آموزشهای خاصتر در خانواده و جامعه، تبدیل به دختری افراطی در باورهای مذهبی شد. بدون روبنده و پوششهای افراطی و اجازه پدر از خانه بیرون نمیرفت. موسیقی گوش نمیداد و کاستهای موسیقی برادرش را در آتش اجاق میسوزاند، چرا که فکر میکرد شنیدن هیچ نوع موسیقی، حتی موسیقی مذهبی، مجاز نیست.
او کودکی و نوجوانی را در محیطی بسته و پرتنش گذراند. بعد از دریافت دیپلم، برای ادامه تحصیل به جده رفت و در دانشگاه ملک عبدالعزیز، کامپیوتر خواند. در شرکت نفتی آرامکو، با عنوان مهندس امنیت اطلاعات کار کرد. شخصیت و دیدگاه منال، با حضور در جامعهای بازتر، رفته رفته تغییر کرد. طوری که نامنتظره، رهبر جنبش بزرگی در عربستان شد. تلاش خستگیناپذیری را برای برخورداری زنان وطنش از حقوق اجتماعی و حق رانندگی آغاز کرد که در سال ۲۰۱۸ به بار نشست؛ سالی که رانندگی زنان در عربستان سعودی قانونی شد.
او در جریان کمپینی به نام "رانندگی زنان"، فیلمی از رانندگیاش تهیه کرد و این ویدئو را در یوتیوب و فیسبوک به اشتراک گذاشت. در سال ۲۰۱۱ بازداشت و آزاد شد و روز بعد دوباره دستگیر شد. نیویورک تایمز آسوشیتدپرس، کمپین "رانندگی زنان" را با اتفاقات بهار عربی مرتبط دانستند و مدت بازداشت طولانی منال را نشانه ترس مقامات سعودی عنوان کردند.
منال، راهی دراز، پرفراز و نشیب، سخت و طاقتفرسا را گذراند.
او را بارها و بارها با تهمتهای ناروا و تهدید به مرگ و فحاشی، ترور شخصیتی کردند. با این همه همچنان پیش تاخت و مهمتر آنکه قویتر از همیشه به راهش ادامه داد. کتاب "جسارت رانندگی" سرگذشت منال است و از ظلمهایی که بر زنان عربستان سعودی رفته میگوید. محرومیت از حق رانندگی یکی از مسائل غریب زنان سعودی بود. جدای از آن، یک زن سعودی بدون قیّم، قادر به انجام کوچکترین کارهایش نیست؛ حتی نمیتواند برای انجام امور پزشکی به تنهایی به بیمارستان برود.
منال شریف صاحب جایزههای بسیاری شده است. کتاب "جسارت رانندگی" در سال ۲۰۱۷ چاپ شد. در بخشی از این کتاب میخوانیم: "صداهایی که از دوران کودکیام به یاد دارم، خلاصه میشوند در صدای دعواهای لفظی والدین و خواهر و برادرم که از الفاظ رکیک استفاده میکردند و صدای خرخر گربهها و جیکجیک پرندگان. چند گربه ملوس در محله ما بودند که اطراف آپارتمان ما میخوابیدند. من اسم همه بازیکنان فوتبال ایتالیا را برای گربههایم گذاشته بودم: کاناوارو، دیمتیو، ابجو و ... چند قناری هم داشتیم که در قفس نگهداری میکردیم. پدرم هر روز پرندگان را از قفس بیرون میآورد و پرهایشان را با آب میشست و اجازه میداد در فضای خانه پرواز کنند. "
۹. آواز اجساد بیگور
نویسنده: جزمین وارد
ترجمه: سعید کلاتی
انتشارات: کتاب کوچه
۳۱۱ صفحه
۳۶ هزار تومان
پاملا میلر، شاعر و منتقد سرشناس آمریکایی میگوید: "تا زمانی که آمریکا رماننویسانی، چون جزمین وارد دارد، روحش را از دست نخواهد داد. " رمان "آواز اجساد بیگور" برنده جایزه ملی کتاب آمریکا در سال ۲۰۱۷ و دومین اثر از این نویسنده است که موفق به کسب چنین جایزه ادبی شده است. قهرمان این رمان، زنی سیاهپوست است که با دو فرزندش به جاده میزند تا همسر سفیدپوست خود را پس از آزادی از زندان، به خانه برگرداند.
آنچه بر او و فرزندانش در این سفر میگذرد، جهان تازهای را پیش روی خواننده این داستان باز میکند. جزمین وارد که خود عضوی از جامعه سیاهپوستان آمریکاست، در این رمان با ورود به جهان پیچیده همزیستی میان سفیدپوستان و سیاهپوستان آمریکایی، هنرمندانه، هممسیری و تقابل عشق و نفرت بین نژادها را در دنیای امروزی به نمایش میگذارد. رمان، سه روایت مختلف دارد با روایت جوجو، لنونی و ریچی. بیشترین حجم روایت را البته جوجو به خود اختصاص داده.
بعد از لئونی و سر آخر هم ریچی که اتفاقات زندان را روایت میکند. جوجو، اما روایت خود را اینطور شروع میکند: "دوست دارم فکر کنم که میدانم مرگ چیست. دوست دارم فکر کنم مرگ آن چیزی است که میتوانم مستقیم نگاهش کنم. وقتی بابا بهم میگوید که به کمکم احتیاج دارد و آن چاقوی سیاه را میبینم که زیر کمربند شلوارش سر میخورد، پشت سرش از خانه بیرون میروم، سعی میکنم کمرم را صاف و شانههایم را مثل چوبلباسی شق و رق نگه دارم، درست همانطوری که بابا راه میرود. وانمود میکنم که این طرز راه رفتن را در طول سیزده سال به دست آوردهام تا بابا بداند آمادهام؛ آنچه را باید بیرون بکشم، میکشم. بداند که میتوانم امحا و احشا را از عضلات و اندامها را از حفرات بدن حیوان جدا کنم. میخواهم بابا بداند که میتوانم سرسخت باشم. امروز روز تولدم است. "
شروعی فوقالعاده که نمایی از زندگی، تفکرات و محیط زیستی راوی را بهخوبی نشان میدهد. روایت لئونی عینیتر است، اما در مقاطعی حتی دردناکتر هم میشود: "وقتی مایکل به زندان افتاد، به مامانش زنگ زدم. خدا را شکر خودش گوشی را برداشت و نه جوزف گندهبک. اگر جوزف برمیداشت، به جای اینکه با من حرف بزند، گوشی را به رویم (همان کاکاسیاهی که پسرش از او بچهدار شده بود) قطع میکرد. به مادر مایکل گفتم که شغلی میخواهم. این چهارمین باری بود که ما با هم حرف میزدیم. اولین بار، زمانی با هم حرف زدیم که من و مایکل تازه آشنا شده بودیم؛ بار دوم، وقتی بود که جوجو به دنیا آمد و سومین بار هم، زمان تولد مایکل بود. بهم گفت که باید به ییلاق آبا و اجدادی مایکل و والدینش بروم و خودم را به گلوریا معرفی کنم. گلوریا برای یک دوره آزمایشی سه ماهه استخدامم میکرد. وقتی بهم گفت تصمیم گرفته نگهم دارد، خندید و گفت: تو زن سختکوشی هستی. "
۱۰. به تاریکی خواهم رفت
نویسنده: میشل مکنامارا
ترجمه: میترا دانشور
انتشارات: میلکان
۳۵۵ صفحه
۵۰ هزار تومان
ماجرا به قتلهای سریالی واقعی برمیگردد. قاتلی طی مدتی بیش از ۱۰ سال، مرتکب ۵۰ مورد تجاوز در کالیفرنیای شمالی میشود. بعد روانه جنوب شده و ۱۰ نفر را به طرز فجیعی به قتل میرساند. او در سال ۱۹۸۶ ناپدید میشود. ۳۰ سال بعد، میشل مکنامارا، روزنامهنگار بخش حوادث مصمم میشود قاتل را پیدا کند. میشل به کَندوکاو گزارشهای پلیس میپردازد، با قربانیان مصاحبه میکند و به جوامع آنلاینی راه مییابد که به اندازه خود او فکر و ذکرشان حل این پرونده است.
در زمان جنایات، قاتل گلدن استیت، بین ۱۸ تا ۳۰ سال سن داشت؛ سفیدپوست و ورزشکار بود، میتوانست از روی نردههای بلند بپرد و همیشه ماسکی به صورت داشت. او بعد از انتخاب قربانیان خود (بیشتر زوجهای ۸ حومه شهر) معمولاً وقتی کسی خانه نبود وارد آنجا میشد، عکسهای خانوادگی را نگاه میکرد و با چیدمان و فضای خانه آشنا میشد. بعد وقتی قربانیان خواب بودند به آنها حمله کرده و از چراغ قوه برای بیدار کردن و کور کردنشان استفاده میکرد.
گرچه قربانیان نمیتوانستند او را شناسایی کنند، اما صدایش را به خاطر میآوردند؛ زمزمه مبهمی که از میان دندانهای به هم چسبیده بیرون میآمد و زننده و تهدیدآمیز بود: "سرسختی میشل در دنبال کردن این پرونده حیرتآور بود. فقط در یک نمونه، میشل رد یک جفت دکمه سردست را تا وبگاهت مغازه عتیقهفروشی در اورگان گرفت. دکمه سردستها از صحنه جرمی در استوکنون در سال ۱۹۷۷ دزدیده شده بودند. اما فقط همین کار را نکرد. میشل حتی میتوانست به شما بگوید اسامی پسرهایی که با حرف نون شروع شدهاند، نسبتاً کمیاب بود و در ۱۰۰ اسم برتر دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ فقط یک بار ظاهر شده بود؛ یعنی زمانی که مالک اصلی دکمه سردستها احتمالاً به دنیا آمده بود. این نکته تحتی سرنخی نیست که به قاتل برسد؛ بلکه سرنخی است به دکمه سردستهایی که قاتل دزدیده است. این دقت به نکات در ذات میشل بود. "
میشل مینویسد: "یک بار بعدازظهری را صرف دنبال کردن همه جزئیاتی کردم که میتوانستم درباره عضوی از تیم واترپلوی دبیرستان ریوآمریکنو در سال ۱۹۷۲ به دست بیاورم؛ چون در عکس سالنامه مدرسه، ظاهرش لاغر بود و ساق پای بزرگی داشت. " ظاهر لاغر و ساق پای بزرگ، یک ویژگی فیزیکی احتمالی قاتل گلدن اسمیت بود.
البته میشل قبل از اینکه بتواند کتابش را به پایان برساند، در سن ۴۶ سالگی و در خواب درگذشت. به همین جهت مابقی کار را گیلین فلین انجام داد. او در مقدمه کتاب "به تاریکی خواهم رفت"، مینویسد: "یک روز تابستانی، دیدم که دارم در مسیری ۲۰ دقیقهای از خانهام در شیکاگو تا اوک پارک رانندگی میکنم، تا کوچهای که "دختر" در آن پیدا شده بود؛ جایی که "میشلش نویسنده" رسالتش را کشف کرده بود. تا وقتی به آنجا رسیدم، نفهمیدم چرا آنجا بودم؛ چون در جستوجوی شخصی خودم بود، در جستوجوی این شکارچی استثنایی تاریکی. "
نظر کاربران
سلام. سپاس فراوان. متنوع، جدید و جالب بودند.
چقدر پورسانت از ناشران گرفتید که این کتابهای بعضا بیخود را تبلیغ کنید؟؟؟
فیلسوف و گرگ خیلی قشنگ بود
من طاعون رو شروع کردم خیلی میچسبه الان
قبلش هم ۱۹۸۴ رو تموم کردم که اون هم واقعا چسبید
قرآن .
دعا.
تاریخ.
زبان.
آشپزی.
زندگی نامه
چند تا پيشنهاد آخرتون افتضاح بود! قاتل سريالي؟
سلام کتاب های در مورد کسب درآمد معرفی کنید
فیدیبو تخفیف 90درصد داده
طاقچه هم گردونه داره
نمیشد وسطش حداقل دو سه تا از شاهکار های ادبی از نویسندگان بزرگ و حتی فیلسوف جهان و ایران بزارین؟
تا کی موضوعات تکراری ای مثل قاتل سریالی و شجاعت زنان و شجاعت مردان و ..
مگر استرس اجازه میده ، برای هیچ چیزی تمرکز ندارم.
ممنون ولی صادقانه از معرفی کتابتون انتظار بیشتری داشتم یکم ادبی تر کتابهای که ذهن اشوب خواننده رو ارامش بده نه مغشوش تر کنه مخصوصا اواز اجساد بی گور که اصلا گزینه مناسبی نیست باز هم ممنون
کتاب خوب کمه؟!!؟