صابر ابر: پوست سرم کنده شد!
صابر ابر می گوید: خاطرم هست یک روز بعد از کار وقتی به خانه رفتم و دوش آب سرد گرفتم متوجه شدم پوست سرم می خارد و در کمال تعجب دیدم یک لایه از پوست سرم کنده شده.من سر این کار پوست انداختم.
«همه چیز برای فروش»تجربه متفاوتی درکارنامه کاری شما است،جدا از شرایط سختی که در زمان فیلمبرداری با آن روبرو بودید،شخصیت«اکبر»که شما آن را ایفا کردید،هم ویژگی های بسیار زیادی داشت،پروسه رسیدن به این شخصیت چطوراتفاق افتاد؟
رسیدن به یک نقش هایی برای اینکه مخاطب آن را باور کند نیازمند مسیری خاص است.نقش «اکبر»برای من چیزی جدا از کاراکترهایی بود که تا به امروز بازی کردم.اولین دلیلش هم این بود که من در زندگی دعوا را به معنی زد و خوردی که در فیلم می بینید تجربه نکردم،شاید برخی اوقات دفاع وایسادن درهمه انسانها به نوعی بروز می کند ،برخی اوقات انقدرحال ادم بد است که رفتارهایش خیلی حساب و کتاب ندارد،یعنی گاهی تبدیل به چیزی می شوی که خودت انتظارش را نداری.معمولاهرنقشی که بازی می کنم از خود صابرچیزی را برمی دارم،«اکبر»تنها شخصیتی بود که چیزی که از خودم سعی می کردم داشته باشد و یا برای رسیدن به نقش تربیتش کنم این بود که کمی نگاه با تاملی دارد،خودم همیشه اینطور رفتار می کنم وهمیشه قبل از کارهایم کمی صبر می کنم.
وقتی فیلمنامه را خواندم با امیرو علی اکبر ثقفی آشنایی نداشتم،حتی از اینکه برای این نقش من را در نظر گرفتند تعجب کردم و برایم عجیب وهیجان انگیز بود،برای اینکه من همیشه منتظر نقش هایی هستم که خودم را درآن محک بزنم،اما به این دلیل که فیلمنامه خوب زیاد در سینما نداریم خیلی به ندرت با چنین نقش هایی روبرو می شوم. درمورد نبود فیلمنامه خوب در سینما خیلی راحت و بدون تعارف می توانم بگویم که به ندرت فیلمنامه ای می خوانم که بابت آن هیجان زده شوم و شب به عشقش بخوابم و صبح بیدار شوم.
برای من«همه چیز برای فروش»پرازهیجان بود، وقتی فیلمبرداری شروع شد من طاقت این را نداشتم که منتظر بمانم،دوست داشتم مدام درگیر نقش باشم،پیش تولید تقریبا طولانی داشتیم و با تمرکز کار کردیم،از طراحی صحنه ولباس گرفته تا گریم و هر آن چیزی که موثر است برای اینکه برای بازی آماده باشی و خیالت راحت باشد که حالا وقتش است که تمرکزت را روی کارت بگذاری انجام شد و به یقین برسی بستری فراهم شده که تو به عنوان بازیگر از حضورت در فیلم لذت ببری وچون خیلی نقش را دوست داشتم برایش تلاش کردم.
«اکبر»آدم دعوایی نیست اکبر مردم داراست،این اشتباه است که فکر کنیم این آدم سرش برای دعوا درد می کند،«اکبر»حالش خوب نیست.او حرف هایش را زده است،اشک هایش را ریخته و غم هایش را کشیده است.چون چیزی برای از دست دادن ندارد،چیزی براش وجود دارد که ذره ذره از بین می رود و چه چیزی می تواند ما به ازای آن بوجود بیاد که نگهش دارد؟هیچی نیست.برای من «اکبر»برادرش است در یک شمایل دیگر، انگار آن آدم برای خودش می جنگد،دیگری وجود ندارد اکبر خود زنی می کند،به نظرم زمانه این کاراکتر را تحت تاثیر قرار می دهد،البته در فیلم ما جامعه خاصی تعریف نشده است ،فیلم ما جایی است که هر جایی می تواند باشد ومن فکر می کنم یکی از ویژگی هایی این فیلم این است که از منطقه یا جامعه خاصی حرف نمی زند وجغرافیای خودش را دارد که ما می توانیم ما به ازای آن را پیدا کنیم.
صابر ابر در فیلم سینمایی همه چیز برای فروش
امیر ثقفی در کار پیشین خود هم نشان داد که خیلی مایل به تبعیت از کلیشه های رایج سینما نیست و ترجیح می دهد نگاه خودش را به آدم های اطرافش داشته باشد وشخصیت هایی هم که در فیلم«همه چیز برای فروش»می بینیم از جنس آدم های اطرافمان هستند با این تفاوت که جهان بینی خاصی دارند،تعامل با امیر ثقفی در زمان فیلمبرداری برای پرداخت بهتر نقش چطور پیش رفت؟
واقعیتش این بود که از روز اول به امیر گفتم اگر ترسی از جانب من وجود دارد تو کنترلش کن.من همیشه برای ایفای هر نقشی مظطربم،چه برای یک پلان در یک فیلم وچه برای«اکبر»فیلم«همه چیز برای فروش»واین اظطراب به این برمی گردد که با خودم فکر می کنم مبادا آنطور که می خواهم نشود یا برای نقش کم بگذارم،ولی اینقدراین حمایت امیر به عنوان کارگردان وجود داشت که خیالم راحت بود.چون من اصلا تجربه بودن در موقعیت آدمی که در فیلم می بینید را نداشتم،این به این معنی نیست که یک آدم با این ویژگی ها را ندیده بودم، من در کودکی از این جنس آدم ها زیاد دیده بودم،آدم هایی که به هر حال با خودم فرق می کنند و می دیدمشان و همیشه هم برایم عجیب بود و فکر نمی کردم روزی بودن در حال و هوای آنها را تجربه کنم.ولی چیزی که وجود داشت این بود که وقتی کار کلید خورد ما کم کم شروع کردیم لحظه به لحظه این آدم را ساختن ومن فهمیدم یکی از بیرون من را نگاه می کند که خیلی خوب«اکبر»را می شناسد، نه فقط اکبر را از نظر جسمی می شناسد بلکه اکبررا بخاطر کاری که انجام می دهد وتفکری که دارد می شناسد.
این پروژه از معدود کارهایی بود که وقتی کارمی کردم خیالم راحت بود.معتقدم برای بازیگر چند شاخصه مهم وجود دارد جدا از فیلمنامه که مربوط به پیش تولید کار است در زمان فیلمبرداری کارگردان حرف اول را می زند به این معنی که جدا از اینکه کار خودش را می کند،بیننده خوبی باشد وحواسش به بازیگرش باشد،چون کارگردان کارش در فیلم ساده نیست مجموعه ای به اوسپرده شده است،همه چیز باید از زیر نگاه او رد شود ،اما چیزی که در نهایت ثبت می شود یک لحظه است که یک نفر آن را انتقال می دهد و آن بازیگراست و اگر بازیگر بیننده خوبی از بیرون نداشته باشد نتیجه کارش درخشان نمی شود.
من از روز اول به امیر گفتم نسبت به من بی رحم باش و گفت:«تو خیالت راحت باشه»قراره ما از اول همین بود،این بود که چیزی را از هم دریغ نکنیم.ما در تمام لحظات فیلمبرداری دچار یک اتفاق بودیم و آن معاشرت و گفتمان من با تهیه کننده،کارگردان،طراح لباس، طراح گریم و...بود وهیچ چیزی مطلق نبود وهمه چیز برای سلامت و صلابت کارپیش می رفت.پیش می آمد که ساعت ها در مورد موضوعی بحث می کردیم وحرف می زدیم.فیلم ما اصلا فیلم ساده ای نبود ومن فکر می کنم سالها است فیلمی به این سختی ساخته نشده است.هم برای عوامل و هم برای چیزی که داشت بوجود می آمد.شاید سکانس های درگیری اگر وسط میدان تجریش فیلمبرداری می شد همان قدر برای خودمان سخت بود.ولی این سختی ده چندان می شد وقتی وسط جاده قم فیلمبرداری می کردیم و با ۴۰ درجه گرما کار می کردیم.
خاطرم هست یک روز بعد از کار وقتی به خانه رفتم و دوش آب سرد گرفتم متوجه شدم پوست سرم می خارد و در کمال تعجب دیدم یک لایه از پوست سرم کنده شده.من سر این کار پوست انداختم.و حالم بایت این اتفاق خوب بود.
حتما هر لذتی سختی هایی دارد و چیزی که دراین فیلم کمک زیادی به من کرد پارنترهایم بودند،برای بازیگر چیزی که خیلی مهم است این است که کنارچه کسانی بازی می کند،هر کسی این مصاحبه را می خواند حتما این را شنیده یا اگر اهل سینما باشد تجربه کرده که پاتنربد فراون است اما پارنتر خوب خیلی کم است وقتی پارنترخوب داری،خیالت راحت است که اول برای تو بازی می کند وبعد برای خودش.
همه بازیگران در این کار فوق العاده بودند،سکانسی داشتیم که مریلا زارعی باید من را می زد و نمی توانست این کار را بکند و بارها این صحنه ر ا تکرار کردیم تا یک بار من را زد.چیزی که در این کار اتفاق افتاد تحمل شرایط سخت نبود و به نظرم فراتر ازاین بود.تحمل کردن یعنی اینکه یک چیزی را به دوش کشیدن برای اینکه از آن بگذری اما لذت این است که با وجود سختی نمی خواهی که ساعت ها تمام شود. من هم نمی خواستم این فیلم تمام شود و هر روز شوق بازی در این فیلم را داشتم
این فیلم یک حرفی برایم داشت که مدت ها دنبالش بودم،هر کسی در این دنیا سهمی دارد که باید آن را ادا کند.من سهمم را در این فیلم ادا کردم،چیزی که در این فیلم نیاز است تا آدم هایی که فیلم را می بیند لمسش کنند این است که اتفاقی افتاده و با خودت می گویی این چه درسی است؟
بارها با خودم گفتم این چه سهمی است که باید بدهم؟با خودم می گویم بی دلیل نیست که من باید«اکبر»فیلم«همه چیز برای فروش»باشم، من باید یک کاری بکنم،مثل همیشه وقتی فیلم را می بینم با آن مثل یک مخاطب معمولی رفتار می کنم و فراموش می کنم در آن بازی کردم.بعد از دیدن«همه چیز برای فروش»اولین چیزی که به ذهنم آمد این بود که این چه خوشبختی است که حواسم به آن نیست ؟این بخت چیست؟چه می شود که تو وارد داستانی به این شکل می شوی؟ مگر نه این است که در فیلم قصه به سمتی می رود که همه چیز در حال بهبودی است اما یکباره اوضاع به هم می ریزد وهر کاری می کنی و به هر چیزی چنگ می زنی درست نمی شود.من نمی گویم با فیلم باید به مردم درس داد وکاری به این چیزها ندارم.هرکس ازهرفیلم برداشت خودش را دارد.
در مورد دنیایی که «اکبر»در این فیلم با آن سر و کار دارد می توان ساعت ها حرف زد اما مهمترین نکته این شخصیت این است که اکبر را نمی توان صرفا شخصیتی تک بعدی تصویر کرد.
من خیلی در بسیاری از لحظه های فیلم از اتفاقاتی که در حال رخ دادن بود حالم بد می شد مثل اتفاقی که برای برادر اکبر در ورزشگاه می افتد اتفاقا در همین صحنه ای که گفتم من بازی کمتری داشتم اما به لحاظ روحی در فشار بودم و نمی توانستم از آن اتفاق کنده شوم.زمانی که این سکانس را می گرفتیم من به اندازه یکسال گریه کردم و نمی توانستم بازی کنم.اما«اکبر»فیلم گریه هایش را کرده است حتی سیاه هم پوشیده و برای او همه چیز تمام شده.
دقیقا«اکبر»آدم تک بعدی نیست ،غم او شبیه بقیه نیست حتی خنده هایش هم شبیه دیگران نیست ،انگار سالی یک بار می خندد حتی درگیری های او و زدو خوردهایی که از او می بینیم هم فرق می کند.درگیری او با آدم های اطرافش جنگ هم قبیله ها است.تمام آدم هایی که با آنها برخورد می کند به نوعی بدبخت هستند و همه از یک طایفه هستند .اتفاقا این فیلم از نگاهی دیگر فیلم شاعرانه ای هم هست.اتفاقا وقتی لحظات تنهایی«اکبر»را می بینیم لحظات عجیبی هستند.پلانی داریم که من رو به پنجره نشستم و مقابل من هیچ منظره ای نیست و من انگار جای دیگری هستم .خلوت کردن آدم ها در زندگی لحظات مهم تری است ،وقتی با کسی صمیمی می شوند آنقدر مهم نیست که وقتی تنها هستند.
فکر می کنم بازی در این فیلم در لحظه خوبی از مسیر حرفه ای شما اتفاق افتاد،این در حالی است که مدتی برخی از منتقدان این نقد را به بازی شما دارند که کمی دچار کلیشه شده اید وشما با این فیلم نوع دیگری ازحضورتان را در سینما ارائه دادید.
وقتی می گویم فیلمنامه خوب وجود ندارد برای حرفم دلیل دارم.دلیلش این حرفم این است که توبه عنوان بازیگر باید چه کار کنی که بتوانی نقش متفاوتی ایفا کنی.من در سن ۲۸ سالگی بهترین زمان بازیگریم را پشت سر می گذارم ومدتی است که برخی منتقدان با احترام این موضوع را متذکر شده اند که من در چند تجربه اخیرم شبیه هم بازی کرده ام و خودم را تکرار کرده ام.در مورد این موضوع می توان ساعت ها بحث کرد.اما تفاوت کاراکتر با کارکتر در چیست؟ما چند آدم هستیم که در این اتاق نشستیم چه تفاوتی با هم داریم ؟
در بسیاری از صفات با هم مشترک هستیم مهم مسیری است که در آن هستیم و آن نشان دهنده تغییر و تفاوت آدم ها است .با خودمان فکر کنیم چرا لحظاتی از یک بازیگر درچند فیلم شبیه به هم است؟ این به نظر من ایراد نیست چون بازیگر کارش را انجام می دهد.من آدم تیپ سازی نیستم اگردر فیلم «همه چیز برای فروش»اکبرهستم دیگر تا آخر«اکبر»باقی می مانم شاید ویژگی من یا نقطه ضعف بازی من این است که با نقش همراه می شوم .می خواهم بگویم قطعا جنس بازیگریم را تغییر نمی دهم من همینم،باید نوع نگاهمان به دنیای اطراف و به طبع آن تفاوت را در فیلمنامه ها و شخصیت هایی که تعریف می کنیم را تغییر بدهیم.«همه چیز برای فروش»به این دلیل فیلم متفاوتی است که تفاوت آن از فیلمنامه و نگاهش به آدم ها آغاز می شود.
بنابر این نمی توان به عنوان بازیگر در سینمای ایران خیلی خلاف قائده رفتار کرد و از اصول کارگردان تبعیت نکرد چرا که نا خوآگاه از فیلم بیرون می زنی.در«همه چیز برای فروش» هیچ کدام آدم های این فیلم از جنس بقیه آدم ها نسیتند.متاسفانه همه در مورد بازیگرحرف می زنند در صورتی که باید کل اثر را دید و ارزیابی کرد .
با ید با روایت و فضای فیلم همراه شد و عناصر را در ان فضا سنجید.
نظر کاربران
هنرپیشه خوبیه امیدوارم همیشه موفق باشه...
پاسخ ها
مودب و متبن