بررسي روان شناسي مشكلات آدم هاي فيلم « جدايي نادر از سيمين»
وقتي آدم بزرگها بچه ميشوند، بچهها آدم بزرگ
فيلم جدايي نادر از سيمين را ديدهايد؟ حتي اگر فيلم را نديده باشيد هم احتمالا در جريان داستان فيلم قرار گرفتهايد. فيلم جدايي نادر از سيمين مثل فيلم قبلي اصغر فرهادي «درباره الي»، فيلمي است در مورد انسانهايي كه مانند آنها را هرروز در كنار خود ميبينيم و مشكلات آنها مشكلاتي است كه يا خود ما با آنها درگير هستيم يا افرادي كه ميشناسيم با آنها درگير هستند.
پوريا پاكرو: فيلم با صحنه دادگاه شروع ميشود، يعني نشانهاي از جدايي. زوجين معمولا با هم اهدافي را ميچينند و دنبال كرده و سعي ميكنند با هم به اين اهداف برسند. به نوعي زن و مرد در وضعيت استاندارد رابطه مثل دو كوهنورد هستند كه تصميم گرفتهاند با هم قلهاي را فتح كنند. گاهي يك نفر جلو ميافتد و به ديگري كمك ميكند و گاهي آن يكي به اين و اين روند همينطور ادامه پيدا ميكند. داستان از جايي شروع ميشود كه به هرعلتي اين اهداف، يكسان و يكجا نيست. در اين فيلم سيمين ميخواهد به خارج از كشور نقل مكان كند ولي نادر خواستار ماندن در ايران است. وقتي انعطافپذيري در هر دو طرف يا حداقل يكي از آنها براي اين هدفگذاري ديده نشود، در رابطه مشكل به وجود ميآيد.
سيدمحمود هنديپور: درواقع در چنين مواقعي سرعت حركت زن و شوهر يكي نيست، يكي پايش را روي گاز گذاشته و با سرعت ۱۲۰ ميرود، آن يكي آرام آرام و به زور سرعتش به ۴۰ ميرسد. اينجا سيمين بر اساس استدلالهاي خودش تصميم ميگيرد از ايران برود. اگرچه ماهيت موضوع چيز بدي نيست، اما مشكل از جايي شروع ميشود كه آدمها به اين فكر نميكنند كه به ازاي چيزي كه دارند به دست ميآورند، چه چيزي را از دست ميدهند. سيمين بر اساس فاكتورهايي تصميم گرفته كه از ايران برود، ولي به اين فكر نميكند كه نادر يا حتي ترمه در چه موقعيتي قرار دارند و با رفتن او دچار چه معضلاتي ميشوند. جايي از فيلم سيمين نادر را محكوم ميكند كه متوجه شرايط سن بلوغ ترمه نيست، در حالي كه خودش هم به اين مسئله توجهي ندارد. البته اين را اضافه كنم كه شخصيت نادر در جايگاه يك پدر مسئوليتپذير و فوقالعاده است. تغييرحالت او از يك همبازي ۱۲-۱۱ ساله به يك پدر مقتدر بينظير است. اتفاق پمپ بنزين به نظرم بسيار جالب است. او به فرزندش به درستي رفتار قاطعانه را ميآموزد و بعد پولي را كه او گرفته به خودش پاداش ميدهد. هرچند خود نادر هم در يكي دوجا اين بچه ۱۲-۱۱ ساله را در شرايط و موقعيتي قرار ميدهد كه براي كودكي همسنوسال او به شدت غلط است.
محمود هندي پور: جايي كه سيمين با گريه از خانه ميرود و ترمه با اشك به پدرش ميگويد كه «بهش نگفتي، اون ميخواست بمونه.» نادر او را در شرايط بدي قرار ميدهد: «اگر فكر ميكني كه من مقصرم بريم پول اونها را بديم» ديگري جايي است كه بايد بين آنها يك نفر را انتخاب كند كه او را در يك شرايط وحشتناك قرار ميدهد. نادرها و سيمينها خيلي اوقات به خاطر خودخواهي خودشان پا روي مسائلي ميگذارند كه نبايد بگذارند و از طرفي هم ادعا ميكنند به فكر فرزندانشان هستند.
پوريا پاكرو: من فكر ميكنم سيمين به خاطر فرزندش نيست كه ميخواهد برود، به خاطر خودش هم نيست او ميخواهد از زندگي فرار كند. نادر هم جايي از فيلم به اين مسئله اشاره ميكند.
او ميخواهد نادر را متوجه بعضي مسائل كند. آنطور كه در فيلم ميبينم نادر و سيمين رابطه مناسبي براي حل مسائلشان ندارند. حتي به نظر ميرسد كه ترمه به عنوان كسي كه در دوران بلوغ به سر ميبرد، نماد اين مسئله است كه تنها بالغ اين خانه اوست و تصميمهاي مهم زندگي را ترمه ميگيرد، چون نادر و سيمين هردو كودك هستند. سيمين بيشتر كودك است چون ميخواهد فرار كند و با اينكه دنبال شرايط بهتر است، تلاشي براي به دست آوردن آن نميكند. من يك مقدار سيمين را خودخواه ميبينم. سيمين حرف خودش را ميزند و نادر هم نه از محبت صحبتي ميكند و نه از احساساتش حرفي ميزنداين دو نفر نميدانند چطور مسائلشان را با هم حل كنند. اينقدر كه وقتي در پايان فيلم نادر را سياهپوش ميبينيم و متوجه ميشويم كه پدر نادر كه مهمترين مشكل اين دو نفر بوده فوت شده، اين زوج هنوز ميخواهند از هم جدا شوند.
من نديدم كه اين دو با هم حرف بزنند. نادر نه حرف ميزند نه حتي احساساتش را بيان ميكند. باوجود اينكه دوست دارد سيمين با او بماند، اين مسئله را بيان نميكند و درعوض در حمام گريه ميكند. درواقع اينها خانواده نبودند. يك جايي سيمين ميگويد: «ميخواستم نادر بگويد نرو.» معلوم است نادر استفاده از كلامش را براي بيان احساساتش بلد نيست.
- اگر سيمين به شما مراجعه ميكرد به او چه پيشنهادي ميداديد؟
پوريا پاكرو: من فكر ميكنم نقش پدر نادر در زندگي او پررنگ بوده و دلبستگي زيادي بين آنها وجود داشته. يك جايي سيمين به نادر ميگويد پدرت اصلا تو را نميشناسد و نادر پاسخ ميدهد من كه ميدانم او پدرم است. اين جمله زيباست اما نادر فراموش ميكند كه اگرچه خدمت به پدرش بسيار پسنديده است اما بايد هواي زندگي خودش را هم داشته باشد. ترمه دچار اتفاقاتي شد كه ميتوانست نشود. نادر هم به نوعي از مسائل فرار ميكرد.
- اولويت بندي كنيد
محمود هنديپور: ما خيليوقتها از مراجعينمان ميشنويم كه مردي به همسرش ميگويد اول پدرم، بعد مادرم بعد شما و فرزندانم. وقتي مسئوليت يك زندگي را برعهده ميگيريم يك ديدگاه اين است كه اولويت ما زندگي مشترك است. اين اصلا به اين معنا نيست كه نبايد به پدر و مادر برسيد يا به آنها احترام نگذاريد. اگر نادر به من مراجعه ميكرد در عين اينكه احساس مسئوليتش را تائيد ميكردم، از او سوال ميكردم كه به نظر تو بايد به هر قيمتي پدرت در كنارت حضور داشته باشد؟ آيا با اين شرايط لطمه زيادي به زندگي مشتركت وارد نميشود؟ نه اينكه چنين كارهايي زيرسوال باشد، اما گاهي براي اينكه كانون زندگي مشتركمان را از خطر فروپاشيدن نجات دهيم، بايد به راههاي ديگر هم فكر كنيم در عين اينكه احترام و مراقبت از پدر و مادر يك اصل گريزناپذير و اساسي است
محمود هنديپور: در فيلم اشاره ميشود كه حجت بدهكار و ميزان استرسش بسيار بالاست. درواقع به نظر ميآيد كه حجتي كه ما ميبينيم معلول حوادث زندگياش است؛ بيكار است و هويتش را نيمه تمام ميبيند. فقر، بيكاري و فشاري كه او بر دوش ميكشد، او را به اين روز انداخته است. اگر حجت از ابتدا اينقدر عصبي بوده است، انتخاب راضيه زيرسوال ميرود. اما به نظر ميرسد حجت در شرايط طبيعي نيست و در فيلم ميبينيم كه دارو مصرف ميكند.
پوريا پاكرو: به نظر ميآيد حجت بلد نيست تصميمهاي درستي بگيرد. اينكه اين آدم اين همه طلبكار دارد، يا در چنين موقعيتي كه بدهكار و بيپول و بيكار است فرزندي در راه دارد، يعني اين آدم نميتواند مسائلش را مديريت كند. حجت مدام در بيرون دنبال عامل بدبختيهايش ميگردد و نميتواند مسئوليت كارهايش را برعهده بگيرد. حتي در آخر، وقتي مسئلهاش حل نميشود به جاي اينكه فكر كند و راهحل بيابد، شيشه ماشين نادر را ميشكند. حتي اگر حجت آنجا پول را هم ميگرفت كه بعدا با موقعيتهاي نامساعد ديگري روبهرو ميشد.
راضيه به خاطر نجات زندگياش به همسرش دروغ ميگويد كه سركار ميرود. چنين دروغي چه تاثيري بر يك زندگي ميگذارد؟
پوريا پاكرو: دروغ باعث بياعتمادي ميشود. حالا به هرشكلي كه باشد. دروغ مصلحتي كلاه گذاشتن سرخودمان است. به نظرم چنين مسائلي بايد گفته شود. به خصوص كه حجت در رابطه با چنين مسائلي حساس است. زوجين بايد با هم رو بازي كنند. كوچكترين دروغ ميتواند كل خانواده را به هم بزند.
محمود هنديپور: اما من به اين فكر ميكنم چرا يك فرد مجبور ميشود دروغ بگويد؟ راضيه وضعيت جسماني مناسبي ندارد و دروغ هم ميگويد تا به خانوادهاش كمك كند. حجت هم آدمي نيست كه راضيه بتواند حرفهايش را با او مطرح كند. درواقع حجت هم در به وجود آمدن اين دروغ موثر است.
منبع : مجله زندگی ایده آل
نظر کاربران
سلام به همگی. من فیلم جدایی نادر از سیمین رو دیدم و واقعا از بازی زیبا و واقعی تک تک بازیگراش ممنونم.فقط تنها چیزی که با دیدن این فیلم آزارم داد این بود که تمام کاراکترهای پایین شهری و بد دهن و فقیر، افراد معتقدی بودند و چادر سر می کردند اما افراد تحصیلکرده مثل سیمین یا خانم معلم با شال باز و مانتو بودن. اینه فرهنگ اصیل ایرانی؟ اونوقت ما انتظار داریم دخترانمون با وقار و با حجاب بار بیان
be nazare man nabayad faramoosh konim ke kasi ke manto va shal mipooshe adame bi eteghadi nist!!