از «جعبه پرنده» تا «یک مکان ساکت»؛ بهترین فیلمهای پساآخرالزمانی
در یک فضای پساآخرالزمانی، موجوداتی وجود دارند که وقتی به آنها مینگرید، در لحظه تصمیم به کشتن خودتان میگیرید و در کمتر از چند ثانیه، بدون احساس کردن هرگونه درد یا درگیر شدن با هر تفکری، به سادهترین شکل ممکن زندگیتان را به پایان میرسانید. این داستان فیلم «جعبه پرنده» است که توسط سوزان بیر کارگردانی شده.
روزنامه فرهیختگان - میلاد جلیلزاده: در یک فضای پساآخرالزمانی، موجوداتی وجود دارند که وقتی به آنها مینگرید، در لحظه تصمیم به کشتن خودتان میگیرید و در کمتر از چند ثانیه، بدون احساس کردن هرگونه درد یا درگیر شدن با هر تفکری، به سادهترین شکل ممکن زندگیتان را به پایان میرسانید.
نتیجهاش هم این است که موقع خروج از هر فضای بستهای، اگر میخواهید در عرض چند ثانیه زندگیتان تمام نشود، باید چشمهایتان را با پارچه یا هر چیز دیگری ببندید یا به هر شکلی که فکرش را میکنید، قدرت بیناییتان را به نزدیکی صفر برسانید.
این داستان فیلم «جعبه پرنده» است که توسط سوزان بیر کارگردانی شده و شاخصترین جنبه آن بازی ساندرا بولاک به حساب میآید که همزمان با این فیلم «هشت یاراوشن» را هم روی پرده دارد. «جعبه پرنده» را خیلیها به فیلم «یک محل آرام» تشبیه کردهاند که جان کرازینسکی آن را کارگردانی کرد و در اثرش، عناصر آشنا و بعضا کلیشهشده زیادی از سینمای وحشت را به چالش کشید و فیلم را تبدیل به تجربهای نفسگیر کرد.
«یک محل آرام» فیلمنامهای اقتباسی داشت اما «جعبه پرنده» با اینکه از آن الگوبرداری کرده، اما در دستهبندی آثار اورجینال قرار گرفته است. به گزارش «نتفلیکس»، بیش از ۴۵میلیون اکانت در یک هفته اول انتشار فیلم «جعبه پرنده» از روز ۲۱ دسامبر به سراغ آن رفتهاند؛ آماری که تا امروز برای آثار «نتفلیکس» سابقه نداشته است و رکورد جدیدی محسوب میشود. حتی محبوبیت این فیلم در ایالات متحده که بستر اصلی انتشار آن محسوب میشود، به خیابانها کشیده شده است و طرفداران این فیلم با BirdBoxChallenge# یکدیگر را به تقلید از شخصیتهای «جعبه پرنده» در بستن چشم و انجام کارهای روزمره به چالش فرا میخوانند.
روایت اصلی داستان فیلم به صورت رفت و برگشتهای زمانی در دو مقطع مختلف جلو میرود و فاصله بین دو خط اصلی داستانی در حدود پنج سال است؛ طوری که ماجرای اصلی فیلم، راجعبه تلاش یک مادر و دو فرزندش برای پشتسر گذاشتن مسیر طولانی رودخانهای است که در انتها به یک پناهگاه واقعی میرسند و در عین حال، بیشتر دقایق روایت، چند سال قبل از این اتفاق و دقیقا در روزهای آغازین آخرالزمان، جریان پیدا میکند.
در حقیقت کارگردان در ابتدا شخصیتهایی ناشناس، دنیایی ناشناخته و یک خط داستانی غیرقابل فهم را به مخاطبش نشان میدهد که از قضا هر قدر فیلم جلوتر میرود، گنگتر هم میشود؛ اما در همین حین، فیلمساز دائما با بازگشت به عقب و روایت داستانی بقامحور درباره چندین و چند کاراکتر ازجمله شخصیتهایی که آنها را در حال تلاش برای رسیدن به انتهای رودخانه میبینیم، درک مخاطبان را از جهان اثرش افزایش میدهد و هر بار با فلشبکی طولانی، پاسخ یکی از سوالات ایجاد شده در حین حرکت شخصیتها روی رودخانه را در اختیار او میگذارد.
روایت این فیلم چنان است که در همان چند دقیقه ابتدایی کاملا تعلیقهایش را لو میدهد و ماجرا بیشتر از آنکه از لحاظ «چه میشود؟» مخاطب را به دنبال خودش بکشد، با «چگونه میشود؟» این کار را میکند. به غیر از یک شخصیت پوچگرا و بدبین که در ابتدای ماجرا میدان مقابله با جریانات پیشآمده را دوقطبی میکند، سایر افراد قصه به اولویت داشتن اتحاد معتقدند و بقای جمعی را میخواهند. این افراد در ادامه ماجرا و با وخامت پیدا کردن اوضاع، رفتهرفته جنبههای جدیدی از شخصیتشان را بروز میدهند؛ روندی که در فیلمهای پرحادثه جزء معمولیترین فاکتورها محسوب میشوند و باید گفت انتظار از یک فیلم پساآخرالزمانی، مضامین عمیقتری است.
فیلمهای پساآخرالزمانی عموما بیانی هنری از دغدغههایی هستند که در دانش مدرن «آیندهپژوهی» مطرح میشوند. ترسها و اضطرابهای کسانی که در قالب آیندهپژوهی به نکات هشدار دهندهای در آینده بشر فکر کردهاند، در این نوع فیلمها شکلی داستانی و غلوشده پیدا میکنند. فیلمهایی درباره یک فضای آخرالزمانی بایر و بدون آب، یا نابودی گونههای متعددی از جانوران و گیاهان محیطزیست یا به تباهی رسیدن بشر در وضعیت مبتذل سیاسیاش، ازجمله موضوعاتی است که تاکنون در این نوع فیلمها بسامد بالایی داشتهاند.
اما «جعبه پرنده» مضمون دیگری دارد. در این فیلم به تاثیر رسانههای «میناستریم» یا جریان مسلط بر زندگی شهروندان دنیای مدرن اشاره شده است؛ یعنی همان رسانههایی که با دیدنشان هر فردی خودش را با دست خودش به ورطه نابودی میکشاند. اما این مضمون چنان در پرده گفته شده که فقط پوسته ماجراجویانه فیلم به راحتی فهمیده میشود و غیر از آن مقداری هم چالشهای روحی و شخصیتی کسانی که در قصه حضور دارند به چشم میآید. سوزان بیر فیلمساز ۶۰ ساله دانمارکی که پیش از این جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان را هم برنده شده بود، بعد از چند کار ناموفق سراغ این سوژه پساآخرالزمانی آمد که امتیاز آن در جدول منتقدان، ۵۲ از ۱۰۰ بود؛ یعنی نصف؛ و به عبارتی فیلم کاملا سلیقهای از آب درآمده و قضاوتها دربارهاش نصف خوب و نصف دیگر بد هستند.
پایانبندی «جعبه پرنده» به شکلی است که احتمال دنبالهدار بودن آن را به وجود میآورد اما معلوم نیست که داستان این فیلم در حد ساخت سریهای بعد هم کشش داشته باشد. سوزان بیر با چند فیلمی که در سالهای اخیر و در خاک ایالات متحده ساخت، نشان داد که فقط فیلمسازان ایرانی برنده اسکار نیستند که در خارج از مرزهای کشورشان قادر به تکرار موفقیتهای پیشین نخواهند بود و این تغییر اقلیم، بین اروپا و آمریکا هم با وجود اشتراکات فرهنگی فراوانشان میتواند باعث افول یک فیلمساز بشود.
داستانهای پساآخرالزمانی (post-apocalyptic) اغلب در یک دنیای آینده غیرتکنولوژیک یا دنیایی که تنها عناصر پراکنده جامعه و فناوری باقیمانده است، اتفاق میافتد. در ادامه به تعدادی از این فیلمها اشاره میکنیم.
جاده(جان هیلکات) 2009
کورمک مک کارتی رماننویس آمریکایی را با رمان مشهور «جایی برای پیرمردها نیست» میشناسند. او رمانی دیگری با نام «جاده» در سال ۲۰۰۶ روانه بازار نشر کرد. جان هیلکات، سه سال بعد براساس این رمان، فیلمی را ساخت که بازیگران توانایی مثل رابرت دووال، ویگو مورتنسن و چارلیز ترون در این فیلم حضور داشتند. ویگو مورتنسن را همه با نقش آراگورن در سهگانه «ارباب حلقهها» میشناسند.
فیلم «جاده» در مورد زمانی نهچندان دور است که زلزلهای شدید، تمام زمین را بههم میدوزد و عمده مردمان در سرزمینهای مختلف از بین میروند. مثل تمام فاجعههای کلان طبیعی؛ تعدادی زنده میمانند اما در شرایط تاریک و بیغذایی بعد از این فاجعه بسیاری از انسانها حس همنوعدوستی خود را از دست دادهاند و عده زیادی از نجاتیافتگان آدمخوار شدهاند و تعدادی دزد و راهزن هستند و معدود افرادی هم هستند که به کرامات و شرافت انسانیشان پایبندند. در این بین پدر و پسر این فیلم در تلاش هستند تا خود را نجات دهند.
من افسانهام(فرانسیس لارنس) 2007
پس از «آخرین انسان روی کره زمین» ساخته شده در سال ۱۹۶۴ و «مرد اومگا» در سال ۱۹۷۱، فیلم سینمایی «من افسانهام» سومین اقتباس سینمایی از روی رمان «من افسانهام» نوشته ریچارد ماتیسون است. فرانسیس لورنس که پیش از این، اثر موفق «کنسانتین» را ساخته بود، کارگردانی این اثر سینمایی را انجام داده است. این فیلم، آمریکای سال ۲۰۱۲ را نشان میدهد. از سال ۲۰۰۹ ویروسی در آمریکا پخش شده است که انسانها مبتلا به یک گونه هاری شدهاند که انسانیت خود را از دست دادهاند و از خصوصیات این موجودات این است که نمیتوانند در روشنایی زنده بمانند.
در نتیجه شبها بیرون میآیند و دست به تخریب شهر میزنند. دکتر رابرت نویل با بازی ویل اسمیت، تنها انسان بهجا ماندهای است که زندگی و ساعت خود را طوری برنامهریزی کرده است که فقط روزها از خانه بیرون بیاید و هیچگاه در تاریکی نرود. «من افسانهام» ازجمله فیلمهای پرفروش پسارستاخیزی است که در آمریکا با فروش ۷۷ میلیون دلاری خود در اولین هفته اکران، رکورد جالبی را رقم زد.
تهاجم (اولیور هارشبیگل) 2007
فیلم «تهاجم» چهارمین برداشت از رمان معروف جک فینی تحتعنوان «ربایندگان جسد» محسوب میشود. فیلم نخست در سال ۱۹۵۶ با نام «هجوم ربایندگان جسد» توسط دن سیگل ساخته شد و فیلم دوم را با همین نام، فیلیپ کافمن در سال ۱۹۷۸ ساخت. ابل فرارا، کارگردان سومین نسخه بود و اولیور هارشبیگل، کارگردان آلمانیالاصلی است که او را بیشتر با فیلم سینمایی «سقوط» مربوط به دوران حکومت و مرگ هیتلر محصول سال ۲۰۰۴ میشناسند.
اما قصه این فیلم چگونه روایت میشود؟ شاتلی فضایی در راه بازگشت به زمین دچار سانحه میشود و قطعات متلاشی شده آن روی زمین پراکنده میشود. همزمان با این اتفاق نوعی بیماری ناشناخته روی زمین توسعه مییابد. افراد اگرچه در ظاهر تغییری نمیکنند اما به نوعی احساسات خود را ازدست میدهند. در ادامه معلوم میشود هنگام انفجار شاتل فضایی در بازگشت به زمین، ویروسی بیگانه همراه قطعات منفجر شده روی زمین منتشر شده و اکنون به بلایی عالمگیر بدل شده است.
یک مکان ساکت (جان کرازینسکی) 2018
بیگانگانی نابینا به زمین حمله کردهاند و با شنیدن صدایی از هر نفر میتوانند آنها را پیدا کرده و بکشند، برای همین انسانها باید برای حفظ جانشان در سکوت زندگی کنند. این سوژه داستانی به خودی خود در همین جملات کوتاه هم هیجانانگیز و خلاقانه به نظر میرسد ولی کارگردان توانسته در مدت زمان کوتاه ۸۵ دقیقهای، فیلمی براساس آن بسازد که تمام مدت ریتمش حفظ شود آن هم بدون آنکه دیالوگ چندانی در آن برقرار شود.
بیشتر بازیهای فیلم با زبان ایما و اشاره بین کاراکترها رد و بدل میشود و با زیرنویس به بیننده منتقل میشود. این فیلم دنیای آخرالزمانی تقریبا ساکتی را تصویر میکند که ناامیدی تقریبا بزرگترین عنصر زنده در آن است. فیلمنامه «یک مکان ساکت» در سال ۲۰۱۷، به وسیله کمپانی پارامونت پیکچرز خریداری شد. جان کراسینکی، کارگردان این پروژه، نسخه فیلمنامه را بازنویسی کرد که به گفته خود در نگارش مجدد از فیلم «بیگانه»، «جایی برای پیرمردها نیست» و «اتاقخواب» بهعنوان مرجع استفاده کرد.
نظر کاربران
جعبه پرنده از همه فیلم های دیگه قشنگ تره پیشنهاد می کنم ببینید
فیلم یک مکان ساکت جالب نبود
يك مكان ساكت رو خيلي دوست داشتم .