پیشنهادهای فرهنگی آخر هفته
در میان فیلم های روی پرده بسته به سلایق مختلف فیلم دیدنی هست و اگر با آثاری فرمال و در عین حال اعتراضی با پس زمینه سیاسی اجتماع علاقه دارید و البته از شیفتگان نوید محمد زاده هستید، همچنان «عصبانی نیستم» کار آبرو داری است
برترین ها - ایمان عبدلی:
اکران: ایام عزاداری اکران سینماها را راکد کرده است و طبیعتا فیلم جدیدی اکران نشده است، در میان فیلم های روی پرده بسته به سلایق مختلف فیلم دیدنی هست و اگر با آثاری فرمال و در عین حال اعتراضی با پس زمینه سیاسی اجتماع علاقه دارید و البته از شیفتگان نوید محمد زاده هستید، همچنان «عصبانی نیستم» کار آبرو داری است، اگر اهل کمدی های دسته جمعی هستید، یک کمدی تلویزیونی «خجالت نکش» هست که فضای کارهای فیلمفارسی را در قاب تلویزیونی و نه سینمایی ارائه می کند، نوعی کمدی دیالوگ محور امتحان پس داده و البته «تگزاس» هم هست که با استفاده از لوکیشن خارجی جذاب و زن نامحدود خارجی! لحظات خوش آب و رنگی عرضه می کند البته در فیلمی که فیلمنامه ندارد . داستانش به شدت قابل پیش بینی است.
«چهار راه استانبول» هم برای آن هایی است که از سینما توقع زیادی به غیر از سرگرمی ندارند و کمی داستان می خواهند و هیجان، کیایی مثل همیشه کاری خوش ساخت ارائه داده که در البته در نیمه دوم کمی شلخته است اما خب برای سینماروهایی معمولی پسند کار قابل تحملی است. «خرگیوش» «خوک» هم برای کمدی پسندهای متفاوت بین کارهای قابل توجهی هستند و شخصا برای این هفته «خوک» را پیشنهاد می کنم با کلی ارجاعات جسورانه قابل توجه.
تماشاخانه: «دستورالعمل های پرواز برای خدمه و خلبان» به کار گردانی فرهاد فزونی با بازی پگاه و آهنگرانی و.. نمایشی متفاوت در میان همه ی کارهای در حال اجرا چه از لحاظ فرمی که با بهره گیری از ویدئو آرت، پروجکشن، نورپردازی و موسیقی یک پرفورمنس را ارائه می کند و نه صرفا یک نمایش را و متفاوت از لحاظ موضوعی و محتوایی که مفاهیم عمیق فلسفی و مفهوم آگاهی را از طریق زبان استعاری و در قالب دیالوگ منتقل می کند. نمایش در انتقال مفهوم البته که موفق عمل می کند.
دیالوگی از نمایش برای درک دنیای نمایش:
«بارها و بارها سقوط می کنیم بی آنکه سقوط کرده باشیم
و یا حتی آنکه از سقوط می میریم بی آنکه سقوط کرده باشیم»
کیوسک: ماهنامه «تجربه» پس از مدت ها شماره ای پر و پیمان و خواندنی به کیوسک عرضه کرده، در شماره جدید تجربه، گفتگو با محمود دولت آبادی خیلی خواندنی است و دولت آبادی از جنگ و رمان جنگی می گوید. مصاحبه ای که تک موضوعی است و اما کسل کننده نیست. خواندنی ترین بخش ادبیات این شماره همین گفتگو است. در بخش نمایش معرفی و نقد و گفتگو درباره «ماجرای مترانپاژ» که دوباره روی صحنه آمده است خواندنی است.
اما شاه بیت مطالب این شماره، مطمئنا پرونده پر و پیمان و کاملی است که درباره «حسین منزوی» ترتیب داده شده و انواع و اقسام مطالب تحلیلی و گفتگویی و حتی یادداشت هایی خاطره انگارانه درباره زیست متفاوت منزوی، هر چه که از او می خواهید را گرد هم آورده است. تجربه در بخش عکس هم درباره مهاجران روهینگیایی هم یک پرونده دیدنی دارد، رضا معطریان ترتیب این پرونده را داده و البته مطابق تمام شماره های قبلی کلی داستان، شعر و پیشنهاداتی در این باره میدهد.
خورجین: «بر جسم و روح»؛ «آندره» و «ماریا» که در یک کشتارگاه کار میکنند، پی میپرند که رویاهای یکسانی دارند. این دو کمکم به هم علاقهمند میشوند و تصمیم میگیرند که به رویایشان تحقق ببخشند. کاش میشد این فیلم را روی پرده سینما دید محصولی مسحور کننده از سینمای مجارستان که فضای مالیخولیایی و ذهنی از یک عشق را پیش رویمان می گذارد و لایه پیچی یک مفهوم در میان میزانسن های تسخیر کننده تجربه تازه ای از سینمایی بکر و نه بازاری و مقلد را به ما عرضه می کند. اگر طالب شعر هستید و اگر دوربین شاعرانه را می پسندید انتخاب این فیلم خیلی به مذاقتان خوش می آید
گوزن نر و ماده ای در زمینی خشک و زمستانی و در عین حال پوشیده از برف کنار هم ایستاده اند و بدن همدیگر را لمس می کنند ساخت ارتباطی کاملا ملموس جلوی چشمان ما و این سرآغاز یک داستان می شود.
کتاب: رمان «بهشت و دوزخ»، اثر جعفر مدرس صادقی است که در نشر مرکز به چاپ رسیدهاست. این رمان بر اساس چند ماه از زندگی دکتر مصدق، از تیر تا آذر سال هزار و سیصد و نوزده، نوشته شده است که فضای ترسیم شده در آن، واگویهای است از طرز برخورد مردم با نخبههای کشور. گویی حکومت و در ادامهاش قدرت، نوع ارتباط مردم با نخبگان را تعیین میکنند. خوانش کارهای صادقی چون در حج کم و نثری روان است لذتبخش و جذاب است.
بخشی از کتاب: «خدیجه بعد از سه چهار روز، تازه داشت راه میافتاد. سه چهار روز بود با دوچرخهی مجید داشت تمرین میکرد و تازه امروز توانسته بود خودش را روی زین نگه دارد. کوچه شیب داشت، دوچرخه افتاد توی سرازیری، و مجید که پشت زین را گرفته بود از نفس افتاد و پشت زین را ول کرد. خدیجه پا نزد. دستههای فرمان را دودستی چسبیده بود، خودش را محکم نگه داشت، از کنار درختهایی که سر راهش بود رفت پایین و داشت میرسید به سرپیچ. مجید از پشت سرش داد زد نمی خواد بپیچی! مستقیم برو! اما خدیجه داشت میپیچید. پیچید توی کوچهی جلوی باغ و چرخ عقب سر خورد، اما خدیجه فرمان را محکم نگهداشته بود و افتاد توی شیب کوچه و بیوک پدرش را از دور دید که دم در باغ بود و یک نفر را دید که از باغ بیرون آمد و رفت سمت ماشین..»
نظر کاربران
فیلم برجسم وروح رو حتما ببینین فوق العاده هست خیلی زیبا
چرا انقدر دسته بندی می کنید؟ سینما رو معمولی سینما رو ...مثلا اقای گلمکانی به عنوان یه منتقد درجه یک که از چهارراه استانبول خوششون اومده سینمارو معمولی هستن؟؟؟؟