نویسندگانی که از اقتباس سینمایی آثارشان متنفر بودند!
اقتباس سینمایی از آثار داستانی یکی از انتخابهای سخت و البته محبوب کارگردانهای بزرگ بوده و هست و در طول دهههای گذشته آثار سینمایی فاخری که از آثار ادبی اقتباس شده اند، ساخته و روی پرده رفته اند که برخی از آنها ماندگار شده و برخی دیگر خیلی زود از حافظه مردم سینمادوست محو شده اند.
روزنامه هفت صبح: اقتباس سینمایی از آثار داستانی یکی از انتخابهای سخت و البته محبوب کارگردانهای بزرگ بوده و هست و در طول دهههای گذشته آثار سینمایی فاخری که از آثار ادبی اقتباس شده اند، ساخته و روی پرده رفته اند که برخی از آنها ماندگار شده و برخی دیگر خیلی زود از حافظه مردم سینمادوست محو شده اند. در این پروند به هفت نویسنده بزرگی پرداخته ایم که از فیلمی که از داستانشان اقتباس شده است، متنفر بوده اند و همواره علیه کارگردانهایی که دست به این اقتباس زده اند، موضع گرفته اند.
درخشش
استیفن کینگ علیه کوبریک، یک کادیلاک توخالی!
«من همیشه کوبریک را تحسین میکردم و توقع زیادی از این پروژه داشتم، اما نتیجه کار، به شدت برایم ناامیدکننده بود... کوبریک ذات حیوانی شیطان را در آن اقامتگاه (اشاره به لوکیشن فیلم) درک نکرده... او به جای آن شیطان را در کاراکترها دیده و به همین جهت فیلم تبدیل به یک تراژدی خانوادگی شده با یکسری واکنشهای مبهم و غیر طبیعی. مشکل اصلی این است که، چون خودش نتوانسته آن را باور کند، فیلم هم برای دیگران غیر قابل باور شده.»
اینها بخشی از واکنشهای استیفن کینگ بود، بعد از تماشای فیلم «درخشش» به کارگردانی استنلی کوبریک، هر چند از آن زمان نزدیک به چهار دهه میگذرد و تاریخ سینما نشان داده که کینگ اشتباه میکرد. شاید فیلم فاصله زیادی با فحوای کتاب دارد، اما جهانی ساخته که بعضی صحنههای آن همچنان جزو درخشانترین صحنههای تاریخ سینماست. با این حال استیفن کینگ، نویسنده رمانهای معروفی نظیر «مسیر سبز» و «رهایی از شائوشنگ» (که بر اساس آنها نیز فیلمهایی ساخته شد) در آن زمان عصبانی بود؛ به خصوص از بازی جک نیکلسون. او معتقد بود شخصیتی که در رمانش ساخته، شخصیتی است که با ورود به آن هتل، به دیوانگی و جنون میرسد، اما نیکلسون طوری بازی کرده که انگار از همان اول دیوانه است.
دیوانه از قفس پرید
کن کیسی علیه فورمن، نویسندهای که پشیمان شد
فیلم «دیوانه از قفس پرید» بر اساس رمان کن کیسی، سال ۱۹۷۵ روی پرده رفت و تحسین هیئت داوران آکادمی اسکار را به همراه داشت؛ تحسینی که جوایز فراوانی هم برای این فیلم به ارمغان آورد. فیلم میلوش فورمن در واقع بسیاری از جوایز مهم آن سال را جارو کرد. بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن و بهترین فیلمنامه. درست نمیدانیم که نویسنده رمان، کن کیسی، از چه چیزی ناراحت بود، اما بعد از تماشای فیلم گفت اصلا تحت تاثیر قرار نگرفته. تا مدتها همای این موضوع گلایه داشت که کارگردان نگاه درستی نسبت به کاراکتر اصلی نداشته و به همین جهت هم شخصیت اول فیلم، چیزی نیست که باید باشد.
البته این شدت و حدت در اعتراض دوباره هر کسی را یاد انتقاد استیفن کینگ میاندازد، چون حالا بعد از این همه سال فورمن نشان داده که اتفاقا فیلم خوبی ساخته. «دیوانه از قفس پرید» در حال حاضر در اکثر فهرستهای سینمایی تحسین میشود و جزو یکی از آثار ماندگار تاریخ سینماست. کن کیسی تا پایان هم هیچ وقت از نظر خود برنگشت، اما همسرش در گفتگویی عنوان کرده بود که او بعدها از ساخته شده این فیلم خوشحال بود. به هر حال شاید نویسنده در ذهنش جهانی را در نظر داشته که در فیلم نبوده و واکنشهای احساسی او در آن زمان به همین علت بوده، کسی چه میداند.
ویلی وونکا و کارخانه شکلات سازی
رولد دال علیه استوارت، واپسگرا و عقب مانده
اشتباه نکنید! فیلم معروف «کارخانه شکلات سازی» ساخته تیم برتون، ۳۴ سال بعد از مرگ خالق این کتاب یعنی رولد دال ساخته شد. در واقع اظهار نظر رولد دال علیه اولین اقتباس از این فیلم بود، چون در سال ۱۹۷۱، مل استوارت بر اساس کتاب رولد دال فیلمی ساخت با عنوان «ویکی وونکا و کارخانه شکلات سازی» که داد نویسنده را در آورد. او فیلم مل استوارت را فیلمی «مزخرف» و «عقب مانده» خوانده و گفته بود تولیدکنندگان این فیلم کسانی هستند که امکان ندارد در زندگی شان روی پروژهای دست بگذارند و آن را خراب نکنند!
البته او زنده نماند تا ورود کارگردانی خلاق نظیر تیم برتون را در جهان داستان هایش ببیند. سالها بعد برتون در مصاحبهای گفت: «به عقیده من دال از نخستین نویسندگانی بود که این نوع ادبیات را باب کرد. البته این روزها کتابهای هری پاتر همه جا را پر کرده، ولی در دوران کودکی و نوجوانی ما تعداد کسانی که چنین کتابهایی مینوشتند چندان زیاد نبود.» خالق فیلمهای «بتمن»، «سیاره میمون ها» و «ادوارد دست قیچی» در ادامه گفته بود: «دال تقریبا تنها کسی بود که به هر دو زبان کودکان و بزرگسالان سخن میگفت و معنی کودک بودن و احساس بزرگتر داشتن را میفهمید. او کسی بود که به تلفیق نور و تاریکی و هیجان و طنز دست یافت. برای من تعداد چنین انسانهایی خیلی زیاد نبود.»
فارست گامپ
گروم علیه زمکیس، چرا سانسور میکنید؟
یکی دیگر از واکنشهای تند و اعتراض آمیز نویسندگان به ساخته شدن فیلمی بر اساس آثارشان، واکنش وینسنت گروم، نویسنده کتاب «فارست گامپ» است. گروم در این باره نوشت: «هرگز به هیچ کس اجازه ندهید که زندگی شما را تبدیل به فیلم کند.» انتقاد گروم به نادیده گرفتن نکاتی در طرح اصلی یا پلات داستان و همچنین پاستوریزه کردن برخی دیالوگ هایش بود. در واقع به رفتار هالیوود اعتراض داشت، اما در نهایت انتقادش تبدیل به موضع گیری علیه خود فیلم شد.
تولیدکنندگان فیلم هم در نهایت علیه او به خاطر تاثیر منفی جملاتش روی فروش فیلم شکایت کردند، اما فیلم «فارست گامپ» به جایگاهی ویژه رسید؛ برنده جایزه اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین نقش اول مرد (تام هنکس)، بهترین تدوین و ... از حواشی قابل تامل فیلم «فارست گامپ» این بود که در همان سال، فیلم «رهایی از شائوشنگ» نیز در اسکار حضور داشت. جالب اینجاست که هر دو فیلم بر اساس دو کتاب معروف ساخته شده بودند، اما جوایز نصیب «فارست گامپ» شد و «رهایی از شائوشنگ» در تمام بخشها دست خالی ماند. این فیلم بر اساس رمان استیفن کینگ ساخته شده بود و یکی از آثار ماندگار تاریخ سینما است.
پرتقال کوکی
بار دیگر علیه کوبریک، بابت نوشتن این کتاب متاسفم
آنتونی برجس، نویسنده کتاب «پرتقال کوکی» نه تنها از فیلمی که استنلی کوبریک بر اساس کتابش ساخت متنفر بود بلکه بابت نوشتن آن نیز عذرخواهی کرد. او در مصاحبهای گفت: «کتابی که مرا با آن میشناسند، در واقع کتابی که من به خاطر آن مشهور شده ام، رمانی است که دلم میخواهد آن را نیست و نابود کنم! چون ۲۵ سال پیش ظرف سه هفته کتابی نوشتم که صرفا میتوان از آن به عنوان نوعی بازیگوشیهای ذهنی نام برد، اما حالا مین بینم که مواد خام این کتاب، دستمایه ساخت فیلمی شده است که از اصول غیراخلاقی و خشونت تمجید میکند.
این فیلم به راحتی میتواند کاری کند که خوانندگان کتاب با تماشای آن دچار برداشت غلط شوند و این سوءتعبیر تا پایان عمر همراه من خواهد بود؛ تا وقتی بمیرم. به خاطر همین سوءبرداشت خطرناک، نباید این کتاب نوشته میشد.» البته حواشی مربوط به آثار اقتباسی کوبریک به اینجا ختم نمیشد. کوبریک برای ساخت فیلم «درخشش» هم ناچار به تماشای اعتراض تند استیفن کینگ بود؛ نویسندهای که فیلمش را بسیار ناامیدکننده، غیر طبیعی و غیرقابل باور داشت. در واقع به عنوان نویسنده این کتاب میتواند خودش را جدا از کتابش تصور کند چرا که «درخشش» «ممکن است با کتاب کینگ فاصله داشته باشد، اما یکی از بهترین آثار کوبریک بود.
صبحانه در تیفانی
کاپوتی علیه بلیک ادواردز، معجونی از شکر و ادویه
بزرگترین مشکل ترومن کاپوتی، نویسنده کتاب «صبحانه در تیفانی» با عوامل این فیلم بود. او ترجیح میداد مرلین مونرو نقش اصلی فیلم را بازی کند، اما در هر حال بازیگری این نقش سمت دیگری چرخید؛ آدری هیپبورن. بلیک ادواردز کارگردان این فیلم بود و کاپوتی در نقش نویسنده کتاب چندان نمیتوانست دخالتی در این امور داشته باشد. آسوشیتدپرس بعدها به نقل از زندگینامه نویس کاپوتی نوشت که او این فیلم را یک «معجون» میدانست: «معجونی از شکر و ادویه!» کاپوتی زندگی عجیبی داشت. مادرش در کودکی او را رها کرد و نزد خاله اش بزرگ شد. بعدها هم دوستی اش با تنسی ویلیامز به خاطر موفقیت «صبحانه در تیفانی» به هم خورد. با این حال شهرت و ثروتش بر میگردد به رمان «در کمال خونسردی».
رمان درباره ماجرای واقعی قتلی خانوادگی بود و کاپوتی زمان زیادی را برای تحقیق و نگارش این کتاب صرف کرد. بعدها هم سبک زندگی اش چنان غیرمتعارف شد که در افسردگی و انزوا درگذشت. زندگینامه نویس او این افسردگی را به خاطر خستگی تحقیقات او میداند، اما او بعدها با یکی از قاتلان دیداری داشت و عدهای بر این باور هستند که زندگی آشوب زده خود را در آن مرد دید؛ مردی که شاید اگر او هم قلم به دست میگرفت، کاپوتی میشد؛ یا برعکس!
ماکز، آنتونی کوئین و دیگران
گزارش یک مرگ، اروپای لاتین!
ساخت اثری بر اساس کتابهای گابریل گارسیا مارکز برای هر کارگردانی وسوسه برانگیز بود. خیلیها هم سراغش میآمدند و آثاری هم بر اساس رمانها و داستان هایش ساخته شد. با این حال واکنش مارکز در مقابل دو نفر قابل تأمل به نظر میرسد؛ یک فرانچسکو رزی و دیگری آنتونی کوئین. از اولی اگر بخواهیم شروع کنیم باید در توضیح بیاوریم که پس از ساخته شدن فیلم «وقایع نگاری یک جنایت از پیش اعلام شده» (با اقتباس از رمان «گزارش یک مرگ»)، مارکز واکنشی تند یا اعتراض آمیز نداشت، اما در مصاحبهای گفت فیلم به دلش نچسبیده چرا که برای نویسنده خیلی سخت است شاهد فیلمی باشد که بر اساس داستانش ساخته شده. از نظر مارکز فاصله فیلم و کتاب آنقدر زیاد بود که نمیشد آن را اقتباسی از کتاب دانست.
با وجود این گفت «وقایع نگاری یک جنایت از پیش اعلام شده» را به عنوان فیلمی از رزی دوست دارد؛ اما به عنوان فیلم یک کارگردان اروپایی با اقتباس از کتاب یک نویسنده آمریکای لاتین، نه! در واقع به شکلی تلویحی اشاره داشت به این که فیلم نتوانسته ذهنیت مارکز را نشان بدهد بلکه به سمت و سویی دیگر رفته. این واکنش مارکز آرام و متین بود و در مقابل آنچه خطاب به آنتونی کوئین نوشت، چیزی به شمار نمیآید. او چند سال بعد طی یادداشتی (که بعدها در ایران تحت عنوان «یادداشتهای پنج ساله» منتشر شد) با مسخر کردن آنتونی کوئین و بعضی شخصیتهای دیگر سینما نشان داد که علاقهای به ساخت فیلمی بر اساس «صد سال تنهایی» ندارد.
مقاله او با عنوان «مزخرفات آنتونی کوئین» هم خنده دار است و هم خواندنی. مارکز در این یادداشت با طعن و تمسخر، بازیگر فقید آمریکایی را این طور مضحکه میکند: «تجربیات من با تهیه کنندگان سینمایی از خود «صد سال تنهایی» حیرت انگیزتر بوده است. آنها همگی درباره پول صحبت میکنند، ولی در موقع عمل همگی مثل آنتونی کوئین هستند؛ دیگر با تو درباره پول حرف نمیزنند. اصلا به روی خودشان نمیآورند... در ملاقات اولیه وارد میشوند، اغذیه آشپزخانه را بالا میاندازند و درباره پروژ|ههایی فضایی صحبت میکنند، درست مثل فضانوردان با تلفن ما به تمام جهان تلفن مین کنند، حتی بدون این که از روی ادب هم شده است بخواهند پولی بابت آن تلفنها بپردازند. بعد هم میروند و دیگر از آنها خبری نمیشود...» (ص ۱۹۵)
این رفت و آمدها آنقدر ادامه داشت که در نهایت ماجرای ساخت فیلمی بر اساس رمان معروف «صد سال تنهایی» هرگز محقق نشد. شاید هم خود مارکز دیگر به این نتیجه رسیده بود که واقعا نمیشود با اتکا به برخی آثار بزرگ ادبی، فیلمی یگانه ساخت. همینطور هم شد. اگر نگاهی به آثار معروف مارکز بیندازید، هیچ کدام از آثار سینمایی که بر اساس آنها ساخته شده، نتوانسته اند جایگاه ویژهای به دست بیاورند؛ از فیلم فرانچسکو رزی گرفته تا «پیرمردی با بالهای فرشتگان» به کارگردانی فرناندو ببری، «کسی به جناب سرهنگ نامه نمینویسد»
ساخته آرتورو ریپشتین، «عشق سالهای وبا» به کارگردانی میک نول و «از عشق و شیاطین دیگر» ساخته هیلدا هیدالگو. داوری خود «مارکز» هم درباره خودش فروتنی بردار نبود و سر خر هم بدش نمیآمد دوباره بعضی سینماگران را - از زاویهای دیگر - گوشمالی بدهد: «از تمام این حرفها گذشته خیلی فیلمهای خوب دیده ام که از روی رمانهای بد درست کرده اند، اما هرگز یک فیلم خوب ندیده ام که از روی کتاب خوب تهیه شده باشد.» (ص ۱۹۶)
نظر کاربران
ریک ریودان و فیلم های پرسی جکسون ._.
پاسخ ها
واااای دقیقا -_-
اونا افتضاحن
مرلین مونرو در صبحانه در تیفانی جالب میشد
اسم فیلم دوم ((پرواز بر فراز آشیانه فاخته)) است لطفا دقت کنید
پاسخ ها
البته تو ایران بنام دیوانه ای از قفس پرید مطرح شده