بازیگران ماهِ سینمای ایران؛ اردیبهشت ۹۷
در این بیش از دو دهه که از «ساعت خوش» می گذرد، نمک و خوشمزگی جزء تفکیک ناپذیر بازی عطاران شده. با این حال او در «بی خود و بی جهت»، «ورود آقایان ممنوع» یا «ردکارپت» نشان داده که چطور می تواند شخصیت های کمدی متفاوتی را جلوی دوربین به نمایش بگذارد
مجله همشهری ۲۴:
رضا عطاران در «مصادره»
تکنیک منهای تاکتیک
در این بیش از دو دهه که از «ساعت خوش» می گذرد، نمک و خوشمزگی جزء تفکیک ناپذیر بازی عطاران شده. با این حال او در «بی خود و بی جهت»، «ورود آقایان ممنوع» یا «ردکارپت» نشان داده که چطور می تواند شخصیت های کمدی متفاوتی را جلوی دوربین به نمایش بگذارد و در معین حفظ ن خوشمزگی، کاراکترها را مثل هم بازی نکند. اما فوت کوزه گری عطاران در بازی هایش خودش مثل راز طبخ یک خورش قیمه خوشمزه است؛ غیر از مهیا کردن «مواد لازم» (مشخص بودن مختصات نقش در فیلمنامه)، بازی او به «حرارت کم» (کنترل دقیق کارگردان) و «فرصت کافی» احتیاج دارد تا قوام پیدا کند و جا بیفتد. شعله های زیاد و زمان کوتاه مزه اصلی دستپخت عطاران را از بین می برد
فیلم ورود آقایان ممنوع
و قطعا چاشنی و ادویه ای را که زیادی و الکی به آن اضافه شده، به رخ می کشد، اتفاقی که نمونه اش را می شود در مصادره دید. اسماعیل بارجانلو شخصیتی به غایت ابله است (درباره ساواکی که چند روز بعد از پیروزی انقلاب به سر کارش بر می گردد چه چیز دیگری می توان گفت؟) اما از این بلاهت بی دلیل و منطق جز برای ساختن موقعیت های «به ظاهر» کمیک، آن هم تنها در یک سوم ابتدایی داستان، پیش از مهاجرتش از ایران - استفاده دیگری نشده. باز البته در این قسمت تکلیف فیلمنامه با خودش و شخصیتش مشخص تر بوده و به همین خاطر در سکانس هایی مثل خرید لوازم شکنجه یا گزارش مطالعه قصه صادق چوبک به به «سخاپور» (میرطاهر مظلومی) کمی از آن نمک همیشگی عطاران را در «مصادره» می بینیم.
اما از اواخر این بخش (دقیق ترش از صحنه اعترافات تلویزیونی) تا انتهای فیلم صرفا با کشکولی بی سر و ته از سکانس های تکه پاره و وصله پینه ای مواجهیم که هر کدام، فقط می خواسته اند سراغ سرتیتری بروند - تظاهرات اپوزیسیون نظام در خارج (شبکه های لس آنجلسی، بازی ایران - آمریکا، مورد غریب ختنه (!) و ... - به امید خنداندن مخاطب، نوکی به آن بزنند و بعد بلافاصله به سکانس بعدی بپرند. روندی در قصه، با فراز و فرودی در احوالات شخصیت وجود ندارد که بازیگر بخواهد آن را نشان مان دهد. حتی موقعیت های ظاهرا کمدی فیلم فاقد جزئیات و رنگ و لعاب است و پرداخت خاصی روی شان صورت نگرفته، همه چیز به لخت ترین و پوست کنده ترین شکل ممکن به بیننده عرضه می شود
فیلم مصادره
و فضایی برای هنرنمایی عطاران، شاخ و برگ دادنش به موقعیت و عمیق شدن و جلو رفتن در کمدی آن باقی نمی گذارد. همه اینها از او در «مصادره» بازیگری بی انگیزه و سردرگم ساخته که تلاش هایش جلوی دوربین، صرفا به رفع تکلیف می ماند و از دست و پا زدن در وان حمام، «دانکی» گفتن به «خورخه» یا ادا و شکلک در آوردن در گروه کُر، جلوتر نمی رود. تلاش هایی که خیلی خوب می تواند مصداقی برای صفت «مذبوحانه» باشد. او در «مصادره» بار دیگر این فرضیه را ثابت می کند که در نبود نقشه و ایده و «تاکتیک»ی در پشت دوربین، از «تکنیک» بزرگترین ستاره ها هم معجزه ای ساخته نیست.
بابک حمیدیان در «مصادره»
پنج سکانس کوتاه با چند گریم متفاوت مجموع حضور بابک حمیدیان در مصادره است. «خاوندی» قرار است آدم زرنگ فیلم باشد. کسی که نه فقط بازجانلو، که یک مملکت را بازی داده و درست سر بزنگاه به چاک جاده زده. اما ظاهرا فیلمنامه مصادره بی منطقی را به شکلی عادلانه بین شخصیت های باهوش و ابلهش تقسیم کرده و در نتیجه ما رندی و زیرکی خاوندی را هیچ وقت در بازی حمیدیان نمی بینیم. حتی نمی فهمیم با آدم فرصت طلبی طرفیم که هر لحظه به رنگی در می آید یا آدم جوگیری که مدام قالب عوض می کند.
حالا و در این بلاتکلیفی شخصیت، کارگردان هم دست بازیگرش را در ایفای نقش باز گذاشته تا هر سکانس را آن طور که صلاح می داند بازی کند، بی آن که اهمیتی داشته باشد نقطه اتصال این بازی ها به همدیگر کجاست. قاعدتا فرق است بین بازی در نقش آدم آرامی که با دلسوزی، رفیق قدیمی اش را از بازگشت به وطن باز می دارد با آدمی که فقط ادای این آرامش و دلسوزی را در می آورد؛ فرقی که هر چند بار هم بازی حمیدیان در سکانس ملاقاتش با بازجانلو را بکاویم، بعید است شِمّه و چشمه ای از آن را پیدا کنیم.
جوادعزتی در «لاتاری» و «خرگیوش»
هوش به اندازه لازم
«لاتاری» بازی خوب کم ندارد اما احتمالا نقشی از فیلم بیشتر در ذهن ها مانده که اتفاقا حضورش از بقیه کمتر است. آن هم با بازیگری که اغلب مخاطبان او را در قالب یک کمدین شوخ و شنگ به یاد می آورند و تنها نقش آفرینی جدی اش، فیلم قبلی همین کارگردان «لاتاری» بوده. با این حال ریسک محمد حسین مهدویان این بار هم خوب جواب داده؛ آن قدر که با تماشای بازی های این سه فیلمش، کم کم دیگر می شود او را در بازی گرفتن (لااقل از آقایان) متخصص دانست. «نیما» شخصیت پیچیده ای نیست، تیپی کم و بیش آشنا از پسر جوانی که مرکز ثقل خانواده اش بوده و حالا در نبودش همه چیز از هم پاشیده. برای کمدینی که می خواهد در چنین نقش جدی ظاهر شود، یکی از مهم ترین چالش ها، نحوه ادای دیالوگ هاست.
فیلم لاتاری
این که چطور حرف بزند که لحن و صدایش مخاطب را یاد نقش های پیشین نیندازد و عزتی از همان اولین پلان حضورش (یعنی ملاقات با «امیرعلی» در زندان)، با لحن نگران و پرسشگرش در کنار آن نگاه مضطرب، نشان می دهد که طراحی حساب شده ای برای عبور از این چالش داشته. او در دقایق کوتاه حضورش در «لاتاری»، باید احساسات متضادی از این شخصیت را به نمایش بگذارد. شکستن بغض خشم آلودش در ختم خواهر، فرو ریختنش وقتی ماجرای نوشین را از پدر می شنود، التماسش به امیرعلی برای گرفتن انتقام، و از همه مهمتر انفجارش در دفتر «سامی» که قاعدتا اوج بازی اوست. لحظه ای که نه فقط کارمندان دفتر، که حتی تماشاچیان سالن هم باید از این «گاو خشمگین» بترسند و خب واقعا هم می ترسند.
نکته مهم بازی عزتی در این نقش، این است که برای زدودن خاطره کمدی های قبلی از ذهن ما سراغ ابزار و تمهید خاصی در بازی اش نرفته، نه صدایی ساخته، نه ژست بخصوصی به ایستاده یا راه رفتنش داده و نه با لحن ویژه ای حرف زده. به جای همه این کارها - که نتیجه اش احتمالا ساختن یکی از همان تصاویر آشنای این تیپ در سینمای ما می شده، نترسیده و با اعتماد به نفس و جسارت همه چیز را به شکلی عادی و «بازی نشده» پیش برده و نهایتا موفق شده تصویری تازه از این تیپ تکراری بسازد.
فیلم خرگیوش
هنرپیشه ای با این شوق و هوش و توان طبعا برای بازی در «خرگیوش» کار سختی پیش رو نداشته، «بهنود» یک دراگ باز کمی تا قسمتی اُسکُل است که همیشه چشمان بی نگاهی دارد و لبخند محو چهره اش هیچ وقت پاک نمی شود. عزتی که قبلا در طیف متنوعی از بازی های کمدی - از سریال «چاردیواری» تا فیلم «اکسیدان»، نشان داده بود چطور می تواند بدون اغراق بیش از حد پرهیز از تیپ سازی های غیرعادی و با یک بازی بقاعده و کنترل شده، از مخاطبش خنده بگیرد،
اینجا هم طبق همان فرمول جلو رفته و به اصطلاح «کار را در آورده»؛ از همان اول که «شانس» را اشتباها «سانس» تلفظ می کند بگیر تا وقتی از اثرات قرص «تدبیر و امید» برای رفقایش می گوید. او به درستی فهمیده که برای دیده شدن نیازی به شلنگ تخته انداختن و شلوغ کاری ندارد و همین که به اندازه درستش جلوی دوربین حاضر شود، تماشاگر هم او را باور خواهد کرد؛ به وقتش با او خواهد خندید یا از او خواهد ترسید. اگر سینمای محافظه کار ما کمی جرأت به خرج دهد و خطر کند، قاعدتا در آینده نقش های مهمتر و بزرگتری را از او خواهیم دید.
هادی حجازی فر در «لاتاری»
گذر سال ها، موسی را تلخ و تُرُش کرده و از ملاحت «کمال» «ماجرای نیمروز» در چند دهه قبلش خبری نیست. غیر از آن حس پدرانه ای به امیرعلی (سهیلی) دارد و خود را مسئولش می داند. حجازی فر، این خصوصیات تازه را جوری به نقش اضافه کرده که امتداد کمال تا موسی در فیلم حفظ شود. «نفهم» گفتن های زیرلبی اش، تندی اش در جواب شوخی «نعیم» (سلیمانی) سر زنان بدکاره، عصبانیتش در برابر صغرا کبری های منطقی افسر اطلاعاتی (فرخ نزاد) و شکستن بغش جلوی امیرعلی نمونه هایی از بروز هر کدام از این ویژگی هایند اما قدرت نمایی او در «لاتاری» در یک لحظه کوتاه اتفاق می افتد؛
وقتی سعی دارد پدر «نوشین» (علی رضا استادی) را در برابر امیرعلی آرام نکند که ناگهان حرف نامربوطی از او درباره دخترش می شنود. حالا موسی باید ظرف چند ثانیه دست هایش را از روی شانه پدر بلند کند، دهانش را بگیرد و فریادی از عصبانیت به سرش بکشد و بعد بلافاصله پی به موقعیتش ببرد، مرد را رها کند و آشفته و با خشمی فروخورده، به سرعت از آنجا دور شود. نمایش درست همه این احساسات و کنش ها به شکلی پیوسته، نشان می دهد که حجازی فر از کمال تا موسی چقدر جلو آمده است.
نظر کاربران
یه هشدار اسپویل میزدین بد نبود
کل داستان لاتاری برام لو رفت
یعنی بهترین فیلم عطاران بود ،اگه ندیدین حتما برید ببینید که هرگز از دیدنش پشیمون نمیشید ،فیلم کاملا متفاوت و جذاب
عالی عالی عالی %%%100/0000000000000000000