راستگوترین و متفاوت ترین فیلم داوودنژاد
کلاس هنرپیشگی متفاوتترین فیلم کارنامه کاری داوودنژاد است، فیلمیکه بهرغم شباهتی که در خصوص خانوادگی بودن آن با بقیه فیلمهایش دارد، دارای تفاوتهای بسیاری است.
روزنامه هفت صبح: امید؛ یکی از شاخصههای اصلی فیلمهای علیرضا داوودنژاد است. فیلمهایی که در محوریت آن جامعه تلخ را به تصویر میکشد اما در پایان آنها، امیدواری را به مخاطب القا میکند و با این وجود هرگز به ورطه شعار وارد نمیشود. این امید در زندگی شخصی این پیر سینما هم وجود دارد تا آنجا که زندگی را ذاتا شیرین میداند و معتقد است این ما هستیم که با گرایشهای افراطیمان آن را تلخ میکنیم.
کلاس هنرپیشگی متفاوتترین فیلم کارنامه کاری داوودنژاد است، فیلمیکه بهرغم شباهتی که در خصوص خانوادگی بودن آن با بقیه فیلمهایش دارد، دارای تفاوتهای بسیاری است.
این فیلم مرز بین مخاطب و سینما را شکسته و به قول خودش راستگوترین فیلمی است که تابهحال ساخته است. با علیرضا داوودنژاد به بهانه اکران فیلم کلاس هنرپیشگی به گفت و گو نشستیم. او در این گفت و گو از ادای دینی که با ساخت این فیلم به سینما ادا کرده است میگوید.
فیلم کلاس هنرپیشگی نمونه تازهای در سینما نیست. شما در گذشته هم دو فیلم نزدیک به همین ساختار داشتهاید. در سینمای جهان هم وودی آلن در بسیاری از فیلمهایش رو به دوربین با مخاطب حرف میزند و مرز بین مخاطب و پرده سینما را میشکند. شما قبل از ساخت این فیلم الگوی خاصی را مد نظر داشتید یا در حین ساخت به آن رسیدید؟
من مدتها بود در فکر تبدیل شیوههای سنتی نمایش مثل پردهخوانی، شهر فرنگ، تعزیه و نقالی به صورت فیلم سینمایی بودهام. آنطور نبوده که اتفاقی و در حین کار پیش بیاید.
وقتی به ایده تاثیر بالا رفتن قیمت سکه در زندگی مردم فکر میکردید. فرم ساخت فیلم هم همان زمان به ذهنتان رسید؟
من همیشه دنبال این بودم که فیلمم به مسائل روزی که مردم با آن سر و کار دارند مربوط باشد و به واقعیتهایی که در زندگی روزمرهشان با آن درگیرند بپردازد. این سلیقه من در فیلمسازی است. در«كلاس هنرپیشگی» هم میخواستم مسئلهای را محور فیلمم کنم که در یک موقعیتی تعریف شود که از نظر تاریخی و اجتماعی واقعی باشد و همه را درگیر کند بنابراین معضل بالا و پایین آمدن قیمت سکه را مبنای درام انتخاب کردم و متناسب با آن بقیه داستانهای نمایش را بچینم.
وقتی سکه شروع کرد به گران شدن دیدم یک التهاب عمومی در سطح جامعه شکل گرفت و همه فکر میکردند ارزش داراییهایشان را روز به روز از دست میدهند. آن زمان به اندازهای که سکه گران شده بود ملک نشده بود و همه فکر میکردند حتی خانهشان را بفروشند سکه بخرند، آن زمان کسی نبود که به این مسائل فکر نکند، خانواده و فامیل من هم مانند بقیه. این شد که فامیل را جمع کردم و مسئله را با آنها در میان گذاشتم.
«کلاس هنرپیشگی» را میتوان از چند منظر دید و برداشتهای مختلفی کرد و این نشان دهنده قوت فیلم است. از آنجا که شما در فیلم جلوی دوربین میآیید و راجع به سینما حرف میزنید به نظر میرسد میخواهید به سینما ادای دین کنید، کلاسی برپا میکنید و تمام بازیگران را یک به یک معرفی میکنید. آیا این برداشت را میشود داشت که شما قصد دارید قدرت سینما و تاثیرگذاری آن در جامعه را نشان دهید؟
میتوان این تعبیر را هم داشت ولی نکته ملموستر آن این است که به طور کلی تحول علمی و صنعتی و فناوری در پخش و ضبط و نور و صدا خیلی با گذشته فرق کرده. در گذشته حتی تصور اینکه آدم یک روز خودش را در فیلم ببیند خیلی بعید بود. اما الان دست همه یک موبایل هست که کیفیت دوربین آنها هم خوب است، همه از خودشان و بقیه به راحتی فیلم میگیرند، هر فیلم خانوادگی وعروسی میتواند یک جورهایی یک فیلم سینمایی باشد. از این نگاه میتوان گفت کلاس هنرپیشگی کار ویژهای است و حتی عنوان آن گویای محتوای آن نیز هست و میخواستم سهم خودم را در پیشبرد زبان و بیان سینمایی هرچند اندک یا زیاد، ادا کرده باشم.
همه ما در زندگی بازیگریم. این هم میتواند برداشت دیگری از «کلاس هنرپیشگی» باشد، گاهی متنی در زندگی واقعی به ما داده میشود که مجبوریم آن را اجرا کنیم و گاهی میتوانیم خودمان سرفصل زندگیمان را پاک کنیم و آن را عوض کنیم. میشود گفت شما به عنوان کارگردان در کلاس هنرپیشگی درس زندگی میدهید.
شاید درس زندگی دادن عنوان سنگینی است، اما واقعیتی وجود دارد و آن این است که در جامعه ما ظاهرسازی، تظاهر خیلی زیاد است. به قول مولوی ما درونی داریم به نام دهلیز و همینطور برونی که ما بین آن دو ایستادهایم و سعی داریم مناسبات درون و بیرونمان را با هم تنظیم کنیم اما از اجتماع گرایشاتی به ما القا میشود که به واسطه آن فاصله درون و بیرونمان را با هم زیاد میکنیم، در صورتی که هرچه این فاصله بیشتر شود، ثبات شخصیتیمان از نظر روانشناسی تهدید میشود. درون و بیرون را شاید نشود یکی کرد اما باید گرایشمان به سمت نزدیک کردن این دو به هم باشد. کلاس هنرپیشگی هم توصیه میکند که ما صمیمیتر زندگی کنیم و تا جایی که میشود آنچه که در درونمان میگذرد را در بیرون منعکس کنیم و با خودمان و اطرافیانمان راحتتر سر کنیم.
شما بهرغم قدیمی بودنتان فیلمساز به روزی هستید و سوژههای روز را شکار میکنید. اما هر چند سوژهها تلخ باشد آخرش امید وجود دارد، در «کلاس هنرپیشگی» هم دختر خانواده گریه میکند که چرا دنیا اینجوری است و شما با لحنی پدرانه میگویید «دنیا بد است؟ خب شیرینش میکنیم.» و بعد روی تخته مینویسید زندگی شیرین میشود. با توجه به تلخ شدن جامعه، آن امید هنوز در شما وجود دارد؟
همه زندگی آدمها در آنچه که در جامعه میگذرد خلاصه نمیشود، همانطور که گفتم هر کس یک درون و یک بیرون دارد... تلخیهای اجتماع نمیتواند ما را هم تلخکام کند. به هر حال زندگی بهرغم همه رنجها، مرارتها یا شادیها و خوشیهایش همچنان ادامه دارد، نبض زندگی دوست داشتنی است، من آدمها را دوست دارم، روابط انسانی را دوست دارم؛ زندگی ذاتا شیرین است. این ما هستیم که با گرایشهای افراطیمان آن را تلخ میکنیم، «چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند» این یکی از نکات اصلی عمده فیلمهای من است، به نحوی با انعطاف پذیری به خودمان آرامش میدهیم و سعی میکنیم ناامید نباشیم و شیرینیهای زندگی را بچشیم.
جالب اینجاست که «کلاس هنرپیشگی» تلنگر زیاد دارد اما با این حال به ورطه شعار نزدیک نمیشود. خانواده از هم جدا شده، عشقهای باسمهای، وضع بد معیشت و بیارزش بودن هنر. همه اینها را در فیلم شما میبینیم، چیزهایی که شما آنها را از دل جامعه در میآورید و به تصویر میکشید. این مفاهیم از ابتدا در ذهن شما بود یا ذره ذره آن را اضافه کردید؟
بالاخره من با این سن و سال سرد و گرم روزگار را چشیدهام و همه مشکلات جامعه را میفهمم، به خصوص در این نوع فیلم که با بداههگویی امکان ابتکار عمل داشته و همینطور همه موقعیت و آدمها واقعی هستند و من جهان واقعی را وارد قاب کردم. طبیعی است که در چنین ساختاری از فیلمسازی همه این زوایا هم بروز پیدا کند.
اين ساختارياست كه از «مرهم» وارد سينماي شما شده؟
دیدگاهی که در فیلم کلاس هنرپیشگی دارم را من از ابتدای کار و فیلم «نیاز» داشتم اما در «مرهم» با فناوری جدید آشنا شدم و فکر میکنم این جمعآوری موج تازهای را در سینما بهوجود خواهد آورد. سینما همیشه گرفتار سوءاستفاده عدهای بوده است، بعضی سیاستمداران میخواستند از آن برای تبلیغ و بعضی از تجار برای سودآوری بیشتر استفاده کنند، هرچند گرایش فرهنگی و هنری هم وجود داشته است. البته این مسئله الان کمتر شده و سینما در بیشتر مواقع ابزاری شده برای چشمانداز خواستههای فردی هنرمند که پشت دوربین قرار بگیرد و آنچه در سیناپس وجود دارد را با تفسير و تعبیر خودش به تصویر بکشد. این ابزار برای چنین سینمایی ابزار مناسبی است چون دیگر به آن سختیها و تشدیدات و عظمت تهی و لوازم پیچیده لابراتواری نیاز نیست، حتی با یک دوربین لپتاپ هم میشود فیلم ساخت. بنابراین سینما به نحوی دارد از گرایشهای سیاسی و مالی که اصلیترین سفارشدهندههای فیلم هستند بیرون میآید و گرایشهای فرهنگی را که همیشه به موازات دیگر وجهههای آن در سینما وجود داشته با امکانات تازهتر و ابتکار عمل بیشتری بهدست میآورد.
در مسیر نزدیک کردن زندگی به سینما
مخاطبان و منتقدان از «کلاس هنرپیشگی» راضی هستند جز کسانی که دنبال فیلمهای همیشگیاند. من همیشه در مسیر نزدیک کردن زندگی به سینما تلاش کردم و فکر میکنم در این فیلم بهتر عمل کردهام. کلاس هنرپیشگی به نوعی ثبت و ضبط رویدادهای زندگی عادی بود. این فیلم با سبک متفاوت خود نسبت به سایر آثاربه این سوال نزدیک میشود که چقدر میتوان سینما را به زندگی نزدیک کرد اما در هر صورت با وجود نزدیک بودن رویدادها و واقعیتهای ارائه شده در فیلم، فیلم است. در این اثر خیلی درباره جایگاه مخاطب فکر نشده است و بیشتر به این موضوع پرداخت شده که فنونی را پیدا کنیم تا سینما و زندگی شبیه یکدیگر شوند تا جایی که خود زندگی در مقابل دوربین اتفاق بیفتد و این موضوع تنها دغدغه اصلی بود اما مطمئن بودم «کلاس هنرپیشگی»علاقهمند خاص خود را هم دارد و کسانی هم هستند که دغدغههایشان ذوقی و تخصصی است؛ به نظرم الان کار متفاوتی هم شده که مخاطبش هم خاص است. هرکسی هم برای این کار به سالن میآید منتظر نباشد که با بسته بندیهای همیشگی سینما روبهرو شود.
نقد زندگی با سينما
سینما هم همیشه این دغدغه را داشته که به نقد زندگی بپردازد، اتفاقاتی که در زمان حال ساده میافتد و ناپدید میشود، اتفاقاتی گریز پا. کلاس هنرپیشگی میخواهد بگوید فناوری سینما میتواند زندگی را به شکل یک رویداد واقعی با همزمانی رفتارها و طراوت، سرزندگی، لحن و حالاتی که در زندگی روزمره وجود دارد را به تصویر بکشد و همه این نشانههای سرشار از زندگی، من را هدایت کرد تا هرچه بی واسطهتر با تماشاچی ارتباط برقرار کنم، میتوان گفت در کلاس هنرپیشگی راستگوتر از همیشه بودهام. کلاسی تشکیل دادهام که در آن آموزش بازیگری میدهم و در آن بین قصه هم وجود دارد که هنرجوها آن را تمرین میکنند. همه چیز دست به دست هم دارد و فیلم رویدادی شد که در پشت صحنه سینما اتفاق میافتد.
خاطره اي جالب رضا از كلاس هنر پيشگي
رضا داود نژاد پسر عليرضا داود نژاد ، علاوه بر بازي در فيلم كلاس هنر پيشگي، به عنوان دستيار و مجري طرح ، كلا دست راست پدر در اين فيلم حضور داشته، او چندي پيش در گفت وگويي كه با ايسنا انجام داده خاطرات جالبي از پشت صحنه فيلم و ماجراهاي آن گفته، يكي از خاطرات او درباره يكي از صحنه هاي دعوا ست:«درسکانس دعوا که همه قاطی میکردند، زهرا و یحیی خیلی جدی با هم کتک کاری کردند با وجود آن همه فشار، یهو وقتی کار تمام شد بابا گفت:«به به فکر کنم خیلی خوب شد!» و من آن وسط خیلی اذیت میشدم تاجایی که وقتی پس از سکانس دعوا به آشپزخانه رفتم تا زهرا را که حرفه ایتر است آرام کنم، طوری سر من داد و بیداد کرد که متوجه شدم چارهای ندارم جز این که مثل اینها باشم؛ یعنی این مرز بازی و زندگی گاهی طوری بود که اذیت کننده میشد.»
ارسال نظر