پری صابری: تئاتر ایران لیاقت جهانی شدن دارد
شعر، عرفان و ادب فارسی همواره درآثارش جاری است. او هنرمندی خلاق و پیشکسوت است که با سبک و شیوهای خاص با درونمایهای عرفانی و ادبی نمایشهای متعددی را بهروی صحنه برده است.
روزنامه ایران - مریم جعفری حصارلو*: شعر، عرفان و ادب فارسی همواره درآثارش جاری است. او هنرمندی خلاق و پیشکسوت است که با سبک و شیوهای خاص با درونمایهای عرفانی و ادبی نمایشهای متعددی را بهروی صحنه برده است. اگرچه یک بانوی ایرانی است؛ اما بیشتر از مردان درحوزه تئاترتأثیرگذار بوده. با گذر از مقابل تالار مولوی بیشک به یادش خواهید افتاد.
زیرا او مؤسس تالار مولوی در سالهای پیش از انقلاب بوده، «پری صابری»، هنرمند خلاقی است که با بهرهگیری از هنرتعزیه، عرفان و ادب فارسی آثار بدیع و خلاقانهای را بهروی صحنه برده است. از جمله شمس پرنده، آنتیگونه، من ازکجا عشق ازکجا، من به باغ عرفان، هفت شهر عشق، لیلی و مجنون، هفت خان رستم و..... بههمین بهانه برآن شدیم تا با او به گفت و بپردازیم.
خانم پری صابری شما در رشته تئاتر ودرسبک هنرمند فرانسوی«تانیا بالاشوآ»تحصیل کرده اید. درباره سبک این هنرمند برجسته فرانسوی برای مخاطبان بگویید؟
من درفرانسه تئاتر آموختم وکسی که واقعاً مدیونش هستم و هربار که روی صحنه میروم در ذهنم نقش میبندد، استاد «تانیا بالاشوآ» است. «تانیا» استاد بینظیری بود که من هرچه آموختم از تئاتر، از اوست. خب او یک بانوی روس بود که ریشههای اصیل هنر تئاتر را او به من آموخت و نمیدانم من سر راه او قرار گرفتم یا او سر راه من. هرچه بود هر زمان که روی صحنه میروم، به یاد آن چشمهای درشت سبز رنگ و پرنفوذش میافتم.
یک مورد از آموختههایش را توضیح دهید؟
«تانیا» بشدت به حضور بازیگر و نگاه عمیق او به یک متن توجه داشت. او معتقد بود، فقط نباید یک نمایشنامه را خواند؛ بازیگر باید به نحوی نمایشنامه را بخواند که بداند چه ارتباطی با مردم دارد و چطور باید آن اثر را تحلیل کند. به همین دلیل روح آموزههای او همواره در وجودم نهفته است.
آیا تلفیق حرکتهای موزون، پرفورمنسهای آیینی که به شیوه بسیار هنری در آثارتان وجود دارد، ریشه درشیوه و سبک تانیا بالاشوآ دارد یا دیدگاه شخصی شماست؟
خیر. خانم تانیا اصلاً این مقوله را نمیشناخت، اما یک استاد بینظیر بود که وقتی از دنیا رفت بشدت غصه خوردم. من در ایران با این مقوله آشنا شدم و با تماشای تعزیه متوجه شدم که تعزیه تمامی عناصر لازم برای اجرای یک نمایش مدرن را دارد. بنابراین با بسیاری از تعزیه خوانها آشنا شدم. هنوز هم با آنها ارتباط دارم. فکر میکنم ایران منبع بسیاری از فرهنگها و هنرهاست که ما خودمان از آن بیخبریم. زمانی که من گفتم میخواهم از تعزیه استفاده کنم، همه دیدگاهم را به سخره میگرفتند. اما تعزیه نقش بسیار مهمی در تئاتر ایران دارد. آنچه برایم زننده است اینکه گاهی این ریشهها برای تبلیغات استفاده میشود و با این سوءاستفادهها، اعتقادات را به بازی میگیرند.
گفته میشود «شمس پرنده» از نظر خودتان و بسیاری از صاحب نظران بهترین اثر شماست چرا و از چه لحاظ شمس پرنده را بهترین کارتان محسوب میکنید؟
یکی از کارهایی است که من بشدت به آن علاقه مندم و پایه آن عرفان است. ازسوی دیگر مطابق میل خود کارگردانی کردم و به نوعی معرف آثارمن است و اگر کسی بخواهد نوع آثار من را بررسی کند میتواند به شمس پرنده نگاه کند.
علاوه بر دلایلی که نام بردید، چه دلیل دیگری باعث شد تا این اثر را در فضای باز و در عمارت مسعودیه واقع در کاخ سعدآباد بهروی صحنه ببرید در حالی که آثار دیگر را در فضای باز اجرا نمیکنید؟
ببینید شمس پرنده خواهان و طرفداران بسیاری دارد. وقتی کاری را روی صحنه میبرید مخاطب اهمیت بسیاری دارد. اگر نمایشی چندین بار بهروی صحنه بیاید برای مخاطب جذابیتش را از دست میدهد، اما شمس پرنده بازهم برای مخاطبان جذابیت دارد و مخاطب خاص خود را دارد و هر جا که اجرا کنم مخاطبانش نیز همراهی میکنند. آنهم بهدلیل موضوع نمایش یعنی«عرفان» است و عرفان در دل مردم ایران جای دارد. هر موضوعی جایی دارد. شمس پرنده مخاطبانش با آن همراه هستند. زیرا شما هر کاری درباره کارهای عرفانی اجرا کنید برای مخاطب اهمیت پیدا میکند و اینکه تماشاگر با آن همراه میشود. به همین دلیل نیز من این اثر را مجدداً اجرا میکنم، زیرا درنهایت هرکارگردانی که نمایشی اجرا میکند، بهخاطر مردم این کار را میکند. از سوی دیگر من به موضوع عرفان دلبستگی دارم. کسی من را مجبور نمیکند که دوباره آن را بهروی صحنه ببرم بلکه نمایش باید به دل بنشیند وخب مردم هم همراه باشند. اگر نمایش مخاطب نداشته باشد حتی کارگردان نیز از اثرش دلزده میشود.
برمیگردیم به دهه 80، نخستین باری که«شمس پرنده» را در تالار وحدت به روی صحنه بردید. چه شد که شمس پرنده را نوشتید و روی صحنه بردید؟
اینکه چرا من این اثر را نوشتم، خودم هم نمیدانم. زیرا دلبستگی من به عرفان مربوط به امروز و دیروز نیست. ریشه در وجودم دارد و خوب این نمایشنامه به هر طریق جواب این نیاز من را میداد و خوشبختانه هر جا که اجرا میشود با استقبال خوبی همراه است. اما من سعی میکنم که در لابه لای آثار به نمایشهای دیگر نیز بپردازم.
سه نشان برجسته بینالمللی دارید. نشان لژیون دونورفرانسه، شوالیه فرانسه و ابن سینا؛ درباره چگونگی دریافت این سه نشان توضیح دهید.
این سه نشان در حوزه تئاتر به اینجانب اهدا شد. توجه به آثار ادبی ایران نشان ابن سینا را برایم به ارمغان آورد. اگر آدم خودخواه نباشد هر نمایشی که روی صحنه میبرد ممکن است توجه مخاطبان را بهدست بیاورد. با این اتفاقات این توجه، باعث کسب افتخارات میشود و این نشانها بهدلیل آثار نمایشی اهدا شده اند.
در آثارتان عناصر تعزیه را به کار میبرید. چرا؟
من اصولاً در ایران بزرگ شدم و به تمام رویدادهای ایرانی توجه دارم. من به تعزیه توجه ویژهای دارم و فکر میکنم تعزیه ریشه تئاتر تراژدی ایران است و اگر پیش بیاید از عناصر این هنر اصیل استفاده میکنم.
تئاتر پازارگاد چگونه شکل گرفت؟
وقتی به ایران آمدم۱۸سال داشتم. این گروه را با حمید سمندریان راهاندازی کردیم. این گروه نفوذ کرد وآثارمان با استقبال روبهرو شد، زیرا ما آثارمدرن را به روی صحنه میبردیم. خودمان نمیدانستیم که طرفداران بسیاری پیدا کرده ایم؛ اما واقعاً آثار ما مورد توجه مردم قرار میگرفت. ۱۰ سال با حمید سمندریان همکاری کردیم.
استاد سمندریان نیز تازه به ایران آمده بود؛ بنابراین دو نگاه تازه در مورد تئاتر مدرن با هم تلفیق شده بود.
بله. البته او به سبک خود و من به سبک خودم اجرا می کردیم و بعد از ۱۰ سال من رئیس فوق برنامه دانشگاه تهران شدم و بشدت هم موفق شدم. آن زمان آقای عالیخانی رئیس دانشگاه تهران بود و بشدت به تئاتر علاقهمند بود و امکانات لازم را نیز دراختیار من قرار داد و گفت: «اما مزاحمتی برای دانشکدهها بهوجود نیاید» من قصد داشتم تئاتر ریشه بدواند در دل جوانها و دانشجویان. من تمام دانشکدهها را بازدید کردم و بشدت مراعات کردم تا هیچ دانشکدهای احساس مزاحمت نکند.
چطور شد که تالار مولوی راهاندازی و تأسیس شد؟
ما هر دانشکدهای که میرفتیم احساس مزاحمت بود. من دلم نمیخواست مزاحمتی با اجرای تئاتر پیش بیاید. احساس میکردم میهمان ناخواندهایم. بنابراین با رئیس دانشگاه صحبت کردم که «اگر یک جایگاه مخصوصی برای فعالیتهای حوزه تئاتر درنظرگرفته شود، بهتر است.» به یاد دارم که به من پیشنهاد داد تا تمامی دانشگاه را بازدید کنم و از امکانات آن باخبر شوم و هر دانشکدهای را که خواستم برای مقر اصلی فعالیتهای تئاتری انتخاب کنم. من محل کنونی تالار مولوی را در نظرگرفتم. در آن زمان آنجا یک انبار بزرگ بود و آن انبار را پیشنهاد دادم. آقای عالیخانی گفت که آنجا نمیتوانید کارکنید. آنجا انبار است و من گفتم که چرا میتوان. میخواهم دستمان باز باشد و گفت اجازه بده من کمی فکر کنم و بعد از مدتی موافقت کرد و ما فعالیت تئاتری خودمان را آغاز کردیم.
امروز تالارمولوی یکی از بهترین سالنهای حرفهای و مدرن کشور است. چه کسی خطوط نوری و دیگر امکانات سالن را طراحی کرد؟
خودم. من فکر کردم حالا که چنین فرصت وموقعیتی به من داده شده بگذار از امکانات موجود جهان در ایران استفاده کنم وحتی به رئیس دانشگاه گفتم و او گفت با مسئولیت خودت این کار را بکن. پس ابتدا انبار تخلیه شد و بعد هم برای شکلگیری و تأسیس سالن تئاتر حمایت کرد و من ایدههای خود را اجرایی کردم.
چطور شد که تا این حد با شما همکاری میکرد؟
آقای عالیخانی من را از پاریس میشناخت. آشنایی چندین ساله داشت و از سوی دیگر خودش نیز به تئاتر توجه داشت. وقتی سالن تئاتر آماده شد همه میخواستند که در این سالن نمایش اجرا کنند. درحال حاضر هم هنوز بسیاری از هنرمندان دوست دارند که دراین سالن نمایش اجرا کنند. درآن زمان بسیاری از افراد سنگاندازی میکردند اما من دست از فعالیت برنداشتم. با این حال هرکاری که بکنید همواره مورد تشویق قرار نمیگیرید
یاد دارم که گاهی دانشجویان حرفهایی میزدند که هم برایم دردناک بود وهم تعجب میکردم. مثلاً میگفتند که «خانم صابری میتوانید کاری کنید که من تئاتر را ببینم، اما کسی مرا نبیند.» گفتم من که نمیتوانم معجزه کنم، نیا.» گفت: «مگر میشود درخانه تان میهمانی باشد و شما نیایید؟» او حتی از دانشجویان دیگر هم میترسید که تحقیرش کنند. از این مسائل هم بود و فکر نکنید که خیلی ساده سالن تئاتر مولوی شکل گرفت.
درآثارتان تلاش برای حفظ ادبیات فارسی داشتهاید و ازعطار، مولوی، فروغ فرخزاد و... اجرا داشتید، چرا؟
زیرا من فکر میکنم شعر ایران همچون حلقههای یک زنجیر به هم پیوسته است و شعر در ایران چه کلاسیک و چه مدرن سابقهای داشته. سابقه شعر در ایران دیرینه است.
درباره فروغ فرخزاد نمایشنامه «من ازکجا عشق ازکجا» را در لس آنجلس اجرا کردید. چرا؟
یکی از شعرای مطرح بود ومن کارهایش را میدیدم. وقتی میرفتم کارهایش رامی دیدم؛ تمام وجودم از هیجان میلرزید. بخصوص این خانه سیاه است که تفکر برانگیز هم بود. فروغ فرخزاد آدم خاصی بود. من با او دوست بودم و برایم بازی میکرد. او از هیچ چیز نمیترسید، بشدت جسور بود. خود را پنهان نمیکرد و بشدت تأثیرگذار بود. اغلب مردم به خانهاش سنگ پرتاب میکردند و به نوعی بهعنوان یک شاعر برجسته شناخته نمیشد و با دیده تحقیرآمیز به او نگاه میشد.
چرا با یک شاعر مطرح چنین برخورد میشد؟
شاید یکی از دلایل این بود که بانو بود و جامعه هنوز آمادگی اشعارش را نداشت. جامعه بتدریج حرکت میکند. همچون تئاترکه امروز بسیاری علاقهمند به تئاترهستند درحالی که زمانی، خانوادهها نسبت به تئاتر موضع داشتند.
شرح حال فروغ فرخزاد بیشباهت به شخصیت دکتر استوکمان در نمایشنامه دشمن مردم نیست و...
بله. اغلب جمعهها که به خانه فروغ میرفتیم به خانهاش سنگ پرتاب میشد. به هر حال جامعه او را نمیپذیرفت.
چه شد که سهراب سپهری موضوع نمایشنامه«من به باغ عرفان» شد؟
من در دورهای فعالیت میکردم که با آنها همزمان بودم وهمه آنها را شناختم. سپهری یکی از شاعران برجستهای بود که من شانس آشنایی با او را داشتم. یادم میآید که تابلویی از اوخریده بودم. زمانی که میخواست به دیوار نصب کند؛ گفت:«می بخشید که دیوار را سوراخ میکنم» او واقعاً حساس بود و فکر میکرد که به دیوار آسیب میزند. در آن زمان قیمت تابلوهای سپهری به قدری که امروز بود، نیست. امروز دیگر تابلوهای او یک سرمایه است. اما من در آن زمان آثارش را دوست داشتم و امروز هم میدانم چه ارزشی دارد. سهراب سپهری یک هنرمند بینظیر ومتواضعی بود و یک گنجینه برای ایران محسوب میشود. در زمان حیاتش به ارزش واقعی آنها پی برده نشد و بعدها شناخته شد. افتخار میکنم که با سهراب سپهری، فروغ فرخزاد و... آشنا شدم.
شاید بههمین دلیل نیز به شما لقب«بانوی عشق و عرفان» داه شده؟
نمیدانم. عشق و عرفان در وجودم است. به عرفان تظاهر نمیکنم. فکر میکنم حضور مادرم و قصههایی که برایم تعریف میکرد درشکل گیری شخصیتم بسیار تأثیرگذار بوده. بعدها که با تعزیه خوانها آشنا شدم وجودم دگرگون شد.
یکی از تأثیرگذارترین خاطرهها یا آموزههای تعزیه خوانها را برایمان تعریف کنید؟
یادم هست که یک روز یکی از تعزیه خوانهای برجسته که فکر نمیکنم دیگر درقید حیات باشد آمده بود و من از او خواستم تا برایم تعزیه بخواند و او گفت:«صدا کوچیکه رو میخواهی یا صدا بزرگه؟» من تعجب کردم و گفتم «صدا بزرگه» و او چنان عربدهای زد که سقف داشت فرو میریخت. بهقدری با شور و هیجان بود که من مانده بودم تعزیه خوانها کجا تربیت شدهاند که چنین صدایی دارند؟!
دوبار نمایشنامه «کرگدن» اثر یونسکو را در ایران ترجمه و اجرا کردید که تا آن زمان هیچ کس هنوز آن اثر را نمیشناخت. چه شد که تصمیم گرفتید این نمایشنامه را ترجمه کنید؟
من اساساً به آثار یونسکو علاقه وافری داشتم و یکبار به ایران دعوتش کردم و درجمع دانشجویی جلسه پرسش و پاسخ برگزارکردم. بهنظرم یونسکو یک نمایشنامه نویس برجسته و کرگدن نمایشنامهای خاص و بینظیری است. در آن زمان جسارت عجیبی داشتم که اگر بهگذشته برگردم شاید جلسه پرسش و پاسخ را برگزار نکنم. بههرحال آن جلسه را با حضور نهاوندی، آقای عالیخانی و یونسکو برگزار کردم. بعدها فکر میکردم که اگر دانشجویان حمله میکردند ما چه میکردیم؟! دکتر نهاوندی مدام دلشوره داشت. دانشجویان سؤالهای تندی میپرسیدند و رشیدی میخواست این سؤالات را به یونسکو مطرح نکند و یونسکو مصرّ بود که سؤالات را برایش ترجمه کنیم و او پاسخ بدهد
چه سؤالاتی؟
میگفتند آیا میخواهید در این نمایشنامه مردم را به انقلاب تحریک کنید؟ البته کرگدن نمایشنامهای سیاسی بود و دانشجویان هم پر بیراه نمیگفتند. یونسکو جواب داد که اگر بخواهم کار سیاسی بکنم در فرانسه این کار را انجام میدهد. اگر فکر میکنید من آمدهام که در ایران انقلاب کنم، اشتباه میکنید. من عهده دار کشور خودم هستم و اگر قرار باشد انقلاب کنم درکشور خودم انقلاب میکنم.
چه شد که استاد سمندریان بعدها این نمایشنامه را به روی صحنه برد؟
سمندریان میخواست کرگدن را درتالارمولوی به روی صحنه ببرد و ما برایش مجوزگرفتیم. اما یک موردی برای این اثرپیش آمد. اجرای سمندریان دربین دانشجویان محرک بود و آنها را به سمت انقلابی شدن پیش برد و عجیب آنکه تمام دانشگاه از این جنبش حمایت کرد.
دولت وقت مداخلهای نکرد؟
خیر. اما این اجرا اساساً جنبش زا بود. اما هم آقای عالیخانی و هم آقای نهاوندی رؤسای دانشگاه ارزش کارهای تئاتری را میدانستند و نمایشها را پشتیبانی کردند.
در اجرای شمس پرنده درعمارت مسعودیه بازیگر سرشناس«اصغرهمت» را بهعنوان بازیگران دعوت کردید. چرا؟
بههرحال من از بسیاری از بازیگران که به این نوع نمایشها علاقهمند هستند، دعوت کردیم. بعضی دعوت را میپذیرفتند و برخی نمیپذیرفتند و بعضی موقعها هم دعوت مناسبی نبود، زیرا کارهای ما آوانگارد بود و برخی از هنرمندان آشنایی نداشتند. آقای همت را هم دعوت کردم و او هم آمد و مدتی هم تمرین کردیم؛ اما به نتیجه مطلوب نرسیدیم. بنابراین دوره که تمام شد همکاری را ادامه ندادیم.
درباره نمایش کوروش که درحال تمرین در تالار وحدت هستید، توضیح دهید؟
کوروش هنوز مجوز نگرفته و ما تنها درحال تمرین هستیم. ممکن است به روی صحنه بیاید یا نیاید.
ایدههای برجسته پارسی و تاریخی وجود دارد. چرا کوروش ایده اجرای نمایش شما شد؟
فرهنگ ایران ریشههای قوی درباورهای نهفته وتاریخ ما دارد. «کوروش» تاریخ ایران است. نمیتوانم به تاریخ کشورم نیندیشم. چه سعدی، چه کوروش و... هر نمایشی که من در موضوعیت ادبیات فارسی کارکردم. اینکه آیا اجرای خوبی خواهد شد یا نه نمیدانم. اما موضوعاتی که من درنظرمی گیرم، مسائل مورد توجه و علاقه قلبی مردم ایران است و کاری را به روی صحنه نمیبرم که مردم از دیدنش خسته شوند. من برای دلم آثار را به روی صحنه نمیبرم بلکه برای مردم تولید میکنم. در واقع یک سوی اجرای تئاتر«مردم و مخاطبان»هستند و اگرصرفاً برای دلم بسازم ومردم از دیدن آن لذت نبرند هیچ فایدهای ندارد. اگر مخاطب نباشد نوعی خودخواهی است؛ زیرا تجهیزات را دراختیار میگیرم و بدون مخاطب فایده ندارد. اما به این مسأله ایمان دارم که هرگز نمایشی را بدون مجوز به روی صحنه نخواهم برد.
شما بهعنوان یکی از پیشکسوتان عرصه تئاتر ایران، نسل آینده تئاتر ایران را چطور پیشبینی میکنید و با توجه به تجربههایی که از هنرمندان جوان داشته اید چه برنامهای برای آنها در نظر دارید؟
جامعه همواره پیش میرود و اگر جامعه پیشرفت نداشته باشد، مرده است. زمانی که من فعالیت میکردم، تمام رؤسای دانشگاهها واقعاً فرهنگی بودند وتئاتر را بخوبی میشناختند. دلم میخواهد تئاتر ایران قدمهای محکمی بردارد و البته لیاقتش را دارد. جوانهایی که من با آنها همکاری دارم، استعدادهای شگرفی دارند. امیدوارم راه برای پیشرفتشان باز باشد زیرا تئاتر پایهگذار انقلاب نیست. یک فرهنگ است که بچهها باید یاد بگیرند. جوانها عشق به تئاتر وحرفه تئاتر دارند. دلم میخواهد امکانات در اختیارم باشد تا نسلی را که درحال شکلگیری است بخوبی هدایت کنم. نسلی که آینده تئاتر ایران را خواهند ساخت. من از بزرگان بسیار آموختم. نسل گذشتهای که دیگرنیستند. اما نسل آینده را باید ساخت. بیاییم دست به دست یکدیگر بدهیم ونسل آینده را به بهترین نحو تربیت کنیم.
*عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران و جهان I.A.T.C
نظر کاربران
انشالله که سلامت باشند
تئاتر ایران ، خیلی به ایشون مدیون هست.