ولوِرین ایکس – من از کجا آمد؟
در سری فیلم های ایکس من، جهش یافته ها به دو دسته خیر و شر تقسیم می شوند و به جان هم می افتند تا یک گروه پیروز شود.
مجله دانستنیها: سری فیلم های ایکس - من که اکران شدند (مخصوصا سه گانه اول آن) شروع آشنایی مخاطبان سینمایی با این موجودات جهش یافته بود که زادگاه اصلی آنها کتاب های مصور محسوب می شد. البته کسانی که اهل بازی های کامپیوتری بودند یا سریال های تلویزیونی می دیدند و حتی قبل تر از آنها کسانی که کامیک بوک می خواندند خیلی زودتر از اینها با چهره و ماجراهای آنها آشنا شدند و تا حدودی می دانستند که داستان چیست و ماجرا از چه قرار است.
اما سینمایی ها با اکران سه گانه اول یکدفعه خود را وسط میدان جنگی می دیدند که قبلا هیچ اطلاعی ازآن نداشتند. آنها فقط می دانستنددر سری فیلم های ایکس من، جهش یافته ها به دو دسته خیر و شر تقسیم می شوند و به جان هم می افتند تا یک گروه پیروز شود.
در دسته شر این فلسفه وجود داشت که با انسان ها نمی شود کنار آمد و باید آنها را سر به نیست کرد اما دسته دوم جهش یافته هایی بودند که می گفتند همه انسان ها دشمن نیستند و مین شود با آنها کنار آمد. این شخصیت ها با همین توضیح کوتاه جلوی پرده سینما صف کشیدند و بیننده با همین اطلاعا باید زد و خوردهای آنها را تماشا می کرد.
در این میان اما فیلمسازان یکی از شخصیت ها را که ولوِرین نام داشت و در دسته خیرها شمشیر می زد (!) و از دیگر شخصیت ها محبوب تر و با جذبه تر بود، انتخاب کردند تا از روی او و با کمک همین المان های جذابی که گفته شد فیلم های جداگانه ای بسازند؛ فیلم هایی که بیشتر شرح حال گذشته ولوِرین است و در آنها قصه ها و ماجراهای ناگفته ای را که در گذشته برای او رخ داده بازگو می کنند.
ما هم به بهانه جدیدترین فیلم این شخصیت که The Wolverine نام دارد می رویم سراغ تاریخچه اش؛ اینکه ایده به وجود آمدنش از کجا آمده و چه مسیری را طی کرده تا به اینجا و به این محبوبیت رسیده.
داستان خلق شدن بعضی از شخصیت ها به جذابی اتفاقاتی است که برای آنها در کتاب ها و فیلم ها می افتد. ولورین هم یکی از همین شخصیت هاست. او را می توان یکی از کولی ترین و خانه به دوش ترین شخصیت های کامیکی دانست. هم داستان خلق شدن این شخصیت این ادعا را ثابت می کند و هم ماجراهایی که در کامیک بوک ها از سر می گذراند نشان می دهد ولورین سختی های زیادی را به جان خریده تا به این محبوبیت برسد.
گرگ کانادایی
اولین جرقه ها برای آفرینش ولورین در اواسط دهه ۷۰ میلادی زده شد. سردبیر آن زمان کمپانی مارول که «روی توماس» نام داشت از نویسنده خود «لن وین» خواست تا شخصیتی با نام ولورین را با ملیتی کانادایی و با خویی وحشی همچون گرگینه ها و دله ها (نوعی پستاندار از گونه راسوها که بزرگترین آنها محسوب می شود) بسازد. طراحی آن را هم «جان رومیتا» برعهده گرفت که مرد عنکبوتی مشهورترین طرح او برای دنیای کتاب های مصور بود.
جان معتقد بود طرح هایش همیشه باید عملی و کاربردی باشند و وقتی ولورین را طراحی کرد، برایش پنجه های فلزیی کار گذاشت که می توانستند در مواقع غیرضروری پنهان شوند. او توجیهش برای این کار این بود که اگر این پنجه ها جمع نشوند، ولورین چگونه باید دماغش را بخاراند یا بند کفش هایش را ببندد؟
فراتر از سرنوشت
کارهای طراحی که تمام شد ولورین آماده نبرد. بود. اولین مقصد او کتاب های مصوری بود که هالک در آنها فرمانروایی می کرد. در سال 1974 مسوولان مارول برای اولین بار تیزری از آمدن شخصیتی به نام ولورین را در انتهای کتاب مصور The Incredible Hulk #180 قرار دادند و همچنین در چندین محصول دیگر کمپانی از او نام برده شد تا همه چیز برای اولین حضور جدی او در The Incredible Hulk #181 مهیا شود.
اما این حضور آنقدر پررنگ و جذاب بود که تازه مارولی ها متوجه شدند چه شخصیت توانمندی ساخته و پرداخته اند. آنها که قصد داشتند از ولورین به عنوان یک شخصیت با نقش های دوم و حتی سوم در کتاب هایشان استفاده کنند ناگهان خود را با پدیده ای مواجه می دیدند که می شود استفاده های بهتری از آن کرد.
The Incredible Hulk #۱۸۲ آخرین حضور ولورین در کنار هالک بود و بعد از آن این ایکس - من ها بودندکه میزبانی این شخصیت را برعهده گرفتند. نکته بامزه درباره اولین حضور او در این گروه این است که طراح این کامیک بوک که «گیل کین» نام دارد به اشتباهس ر ولورین را با ماسکی بزرگ نقش می زند که این طراحی به ذماق تیم خوش می آید و آن را شبیه ماسک بتمن می پندارند و این ماسک می شود یکی از المان های ثابت ولورین در آن دوره.
حضور در این گروه (ایکس - من ها)، شهرت بیش از اندازه ای را برای ولورین رقم می زند تا جایی که مارولی ها تصمیم می گیرند در سپتامبر سال ۱۹۸۲ اولین کتاب مصور اختصاصی ولورین را منتشر کنند وآن را تا مدت ها ادامه بدهند. اما با این همه هنوز که هنوز است ولورین در نقش های مختلف در دیگر کتاب های مصور مارول ظاهر می شود که تازه ترین آن حضور در کتاب های جدید انتقام جویان (Avengers) بود که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد.
ویژگی های ولورین
آقای ایکس!
چون ولورین موجودی جهش یافته است، نویسنده های مارول دستشان باز بوده تا توانایی های زیادی به او بدهند. مهمترین ویژگی او فرایند بهبود یافتنش است. اگر در فیلم ها هم دیده باشید متوجه شده اید که زخم های او پس از مدتی بهبود کامل می یابند.
برخی از توانایی های دیگراو نیز بعد از تزریق فلزی تخیلی به نام Adamantium به بدن او ایجاد شده. داستان این است که بعد از جنگ جهانی دوم دانشمندی دیوانه به نام دکتر کارنلیوس با برنامه سری - نظامی به نام Weapon Xprogram می خواسته ابرسربازانی تولید کند که ضد گلوله باشندو بتوانند در هر مبارزه ای پیروز شوند. البته بر سر اینکه این پنجه ها یا آن توانایی بهبود سریع مادرزادی وجود داشتند یا بر اثر تزریق آن فلز به وجودآمده بین نویسنده های مارول دعواست.
هر چند در فیلم خاستگاه ولورین می بینیم او از کودکی توانایی بهبود و نیز پنجه هایی از جنس شاخ یا استخوان داشته و قاتل پدر واقعی خود را با همین پنجه ها می کشد و پس از چند صد سال زندگی و جنگ های مختلف در قرن بیستم دارای اسکلتی فلزی می شود.
از دیگر ویژگی های او این است که حس بویایی، چشایی، شنوایی و دیداری بسیار قوی دارد. او می تواند فواصل بسیار دور را به راحتی ببیند؛ حتی اگر تاریکی مطلق باشد. درباره قدرت شنوایی و بویایی او هم گفته شده که او با بو کشیدن نه تنها رد پای دشمن را پیدا می کند؛ بلکه می تواند تشخیص دهد چه جنسیت و ویژگی هایی دارد.
ولورین از گذشته تا به امروز به روایت فیلم ها
یاغی کتاب های مصور
تاکنون ولورین در هفت فیلم حضور پررنگ داشته؛ فیلم هایی که هر کدام بخشی از زندگی او را به نمایش می گذارند؛ یکی درباره آینده اوست و دیگری درباره گذشته اشت. این فیلم ها شبیه خاطرات پراکنده ای هستند که در موقعیت های متفاوت به یاد نویسنده های مختلف می افتندو هر کدام شروع به نوشتنشان می کند.
نکته جالب ماجرا اینجاست که گذشته این شخصیت تا اوایل سال ۲۰۰۱ در فیلم ها نشان داده نشده بود و در هاله ای از ابهام قرار داشت و مارول تا آن زمان احتیاجی نمی دید (!) برای گذشته او داستانی سر هم کند یا حتی نام واقعی برایش برگزیند اما با آمدن کامیک بوک و بعدها فیلم Wolveringe: Origin این سکوت ۳۰ ساله بالاخره شکسته شد. حالا پازل کاملتر از گذشته شده. این پازل را با هم مرور می کنیم تا بیشتر با گذشته و حال ولورین آشنا شویم.
۱۸۴۵
جیمز هائلت نوجوان می بیند که پدرش به دست خدمتکارشان توماس لوگان کشته می شود. این اولین باری است که جیمز متوجه می شود پنجه های فلزی در دستان او وجوددارند. او با همین پنجه ها توماس را کشته و به همراه دختری به نام رز به جنگل ها فرار می کند.
دیده شده در: X-Men Origins: Wolverine ۲۰۰۹
۱۸۶۰
حالا جیمز بزرگ شده و در کنار «ویکتور کرید» دوست همیشگی اش در جنگ های داخلی آمریکا شرکت می کند. در این جنگ ها یک تیر و یک توپ جنگی به او اصابت می کند اما او جان سالم به در می برد.
دیده شده در: X-Men Origins: Wolverine ۲۰۰۹
۱۹۱۴
در جنگ جهانی اول و به مدت چهار سال جیمز و ویکتور در کنار یکدیگر علیه آلمان ها جنگیدند. این بار نوبت کرید بود که گلوله بخورد اما او هم سالم ماند.
دیده شده در: X-Men Origins: Wolverine ۲۰۰۹
۱۹۴۴
درست ۳۰ سال بعد، آن دو به ساحل نورماندیمی رسند تا این بار در جنگ جهانی دوم مقابل آلمان ها صف آرایی کنند. هر چند کرید از اینکه در جنگ است لذت می برد اما جیمز نگران و مضطرب است.
دیده شده در: X-Men Origins: Wolverine ۲۰۰۹
۱۹۴۵
اضطراب جیمز (ولورین) بیهوده نبود. حالا او را در اردوگاه زندانیان در ژاپن می بینیم. اسارت او وقتی پایان می یابد که یکی از ژاپنی ها را از انفجار بمب نجات می دهد.
دیده شده در: X-Men Origins: Wolverine ۲۰۱۳
۱۹۶۲
دو رقیب همیشگی یعنی چارلز ژاویر (پروفسور ایکس) و اریک لنشر (مگنتو) که در حال جمع آوری نیرو برای گروه هایشان هستند می خواهند جیمز را به استخدام خود دربیاورند اما او در جواب آنها می گوید: «بروید گم شوید!»
دیده شده در: X-Men Origins: Wolverine ۲۰۱۱
۱۹۷۰
در دهه ای که استفاده از هلی کوپتر معمول شده بود، ویکتور و جیمز به ویتنام می روند (در سکانسی که آدم را یاد اینک آخرالزمان کاپولا می اندازد) و طبق معمول کرید می تواند از کشتن آدم های دور و برش لذت ببرد.
دیده شده در: X-Men Origins: Wolverine ۲۰۰۹
۱۹۷۳
با فیلم جدید برایان سینگر قرار است دوباره جیمز به ویتنام برگردد. اینکه فیلم یک بازگشت به گذشته است یا فقط همانند ماشین زمان عمل می کند، چیزی است که باید بنشینید و ببینید.
دیده خواهد شد در: X-Men: Days of Future Past ۲۰۱۴
۱۹۷۵
در یکی از جنگ ها، ویکتور یک افسر آمریکایی را می کشد و وقتی جیمز به دفاع از او برمی خیزد هر دوی آنها به اعدام به وسیله جوخه آتش محکوم می شوند. آنها طبق معمول از جوخه اعدام هم جان سالم به در می برند و این موقعیت مناسبی است تا هر دو به «تیم ایکس» که توسط ویلیام استرای کِر رهبری می شود بپیوندند. تیم ایکس شامل جهش یافته هایی مثل وید ویلسون و جان وریث می شود که جیمز بعد از فهمیدن هدف آنها از تیم جدا می شود.
دیده شده در: X-Men Origins: Wolverine ۲۰۰۹
۱۹۸۱
جیمز حالا خود را لوگان می نامد تا بعد از قتلی که در نوجوانی صورت داده بتواند با هویت جعلی که برای خود دست و پا کرده به زندگی اش در کانادا ادامه دهد اما کرید ابتدا همسر لوگان را به قتل می رساند و سپس خودش را پیدا کرده و در یک مبارزه تن به تن او را شکست می دهد. دکتر استرای کِر (دشمن قسم خورده ایکس - من ها) به لوگان پیشنهاد می دهد که می تواند او را طی آزمایشی به قوی ترین موجود روی زمین تبدیل کند تا لوگان بتواند انتقامش را از کِرید بگیرد. فلز adamantium در این مرحله به اسکلت لوگان تزریق می شود و ازت اینجاست که ولورین متولد می شود.
استرای کِر بعد از عمل می خواهد ذهن ولورین را پاک کند تا بدون خاطرات، او را بنده خود کند اما ولورین از آنجا می گریزد و قسم می خورد که از او انتقام بگیرد. گامبیت (یکی از اعضای ایکس - من) او را به جزیره ای می برد که پایگاه استرای کِر است. در آنجا او «ددپول» را می کشد و با کرید دوباره آشتی می کند اما گلوله ای از جنس adamantium به مغزش اصابت می کند و باعث می شود بعد از بیدار شدن چیزی به یاد نیاورد.
دیده شده در: X-Men Origins: Wolverine ۲۰۰۹
۲۰۰۰
ولورین که همچنان از فراموشی رنج می برد به کانادا می رود و در آنجا به عنوان بوکسور زیرزمینی که شکست ناپذیر است، مشهور می شود. او بعد از اینکه در دعوایی شاتگانی را با پنجه هایش به دو نیم تقسیم می کند، جهش یافته ای به نام رُگ را ملاقات می کند.
دیده شده در: X-Men ۲۰۰۰
ولورین موفق می شود میستیک (همان جهش یافته تیم «انجمن جهش یافته ها») را که هر لحظه به شکلی درمی آید شکست دهد. او همچنین موفق می شود مگنتو را در بالای برج آزادی مغلوب خود کند و مشکل بزرگی را از سر راه ایکس - من ها بردارد.
دیده شده در: X-Men ۲۰۰۰
ولورین به ریاست مدرسه ای می رسد که «پروفسور ایکس» یا همان چارلز ژاویر چند جهش یافته جوان را در آنجا جمع کرده تا تحت نظر او آ»وزش ببینند اما خیلی زود وارد رابطه عاطفی شده و جو مدرسه را به هم می ریزد.
دیده شده در: X-Men ۲۰۰۳
۲۰۰۳
ولورین خود را به دریاچه آلکالی می رساند؛ جایی که تصور می کند سوالاتش درباره گذشته او در آنجا مدفون شده اما فقط با خرابه ای مواجه می شود.
ویلیام استرای کِر مدرسه را تحت محاصره قرار می دهد تا بتواند دانشجویان آن را به دست بیاورد اما ولورین یک تنه در مقابل آنها می ایستد.
وقتی ولورین به خانه «آیس من»، یکی از اعضایتیم ایکس - من می رود تا از پدر و مادرش مراقبت کند، پلیس به او شلیک می کند چون چاقوهایی که در دستش دارد را زمین نمی گذارد!
در حین مبارزه با «لیدی دث استرایک» او متوجه می شود دریاچه آلکالی مکانی است که در آ« به دنیا آمده اما در حین حین «جین گری» خودش را قربانی می کند تا ولورین و دیگر اعضای تیمش از انفجاری که در آنجا رخ می دهد جان سالم به در ببرند.
دیده شده در: X-Men ۲۰۰۳
۲۰۰۶
ولورین و استورم کار آموزش جهش یافته های جوان را به عهده می گیرند که نتیجه آن توبیخ ولورین است زیرا برای این کار منع شده بود.
ولورین درمی یابد جین گری هنوز زنده است و در دریاچه آلکالی به سر می برد اما بعدها معلوم می شود جین گری که او پیدا کرده همزاد جین گری اصلی است که می تواند بسیار ویرانگر باشد. در خانه پدری جین، دو گروه خیر و شر با هم روبرو می شوند تا بتوانند همزاد جین را به دست آورند اما همزاد با گروه شر میدان را ترک می کند.
آنها یک بار دیگر در آلکاترا با یکدیگر روبرو می شوند. ولورین در پایان مبارزه مجبور می شود همزاد را کشته تا دیگر خبری از جین هم نباشد.
دیده شده در: X-Men: The Last Stand ۲۰۰۶
۲۰۱۳
ولورین به ژاپن سفر می کند تا دوست در حال مرگش را ملاقات کند اما یک اشتباه باعث می شود دیگر ولورین نتواند بدن خود را بهبود ببخشد. او حالا مجبور است با یاکوزاها و سامورایی ها مبارزه تن به تن کند، در حالی که دیگر نمی تواند خود را در مقابل زخم ها و آسیب ها مصون بدارد.
دیده شده در: The Wolverine ۲۰۱۳
دوستان ولورین
سایکلوپس
از چشمان سایکلوپس انرژی شدید و مخربی بیرون می آید. او برای کنترل این انرژی همیشه عینکی ویژه به چشم دارد که به او ظاهری یک چشم می دهد. اشکال فیزیکی طراحی این شخصیت در مساله توان و انر|ژی چشم های اوست؛ انرژی مخربی که از چشم های او بیرون می آید می تواند در و دیوار را هم ذوب و بخار کند و بکشافد. باید یک منبع انرژی لایزال و رام نشدنی در چشم های سایکلوپس باشد تا بتواند چنین کاری بکند. با وجود چنین منبعی، سایکلوپس چطور می تواند این انرژی را مهار کند بدون اینکه چشم هایش بترکد یا عینکش خراب شود؟
مرد یخی
مرد یخی درست مثل یک یخچال عمل می کند و در یک لحظه موجب یخ زدن هر چیزی می شود که اراده کند. وقتی جسمی یخ می زند، مقداری زیاد از انرژی جنبشی مولکول هایش یا تمامآن را از دست می دهد. مرد یخی وقتی چیزی را منجمد می کند، آن انرژی جنبشی را چکار می کند و چطور منتقلش می کند. سرما برخلاف گرما قابل تاباندن نیست.
مگنتو
مگنتو می تواند هر شیء فلزی را از فاصله ای مشخص حرکت دهد و به اختیار خود درآورد. برخی از جانوران مثل مارماهی های الکتریکی هستند که توانایی تولید پتانسیل الکتریکی به دست آورده اند؛ اما تاکنون هیچ موجودی مشاهده نشده که بتواند میدان مغناطیسی ایجاد کند و به کمک آن اشیا را حرکت دهد. حتی کسانی که ادعای حرکت دادن اشیا از راه دور دارند هم نتوانسته اند ادعای تکاندادن چیزی بزرگتر از قاشق و چنگال داشته باشند. میدان مغناطیسی (همانطور که از نامش پیداست) یک میدان است و در تمام جهات به یک قدرت است. بنابراین نمی توان با کمک میدان مغناطیسی برآمده از یک نقطه، دستگاهی از نیروهای مختلف و متعامل به وجود آورد که هر کدام جسمی متفاوت را در جهت هایی متغیر حرکت دهند.
میستیک
او که یک شیپ شیفتر مادرزاد است، می تواند در سطح سلولی تغییر ظاهر بدهد و به ظاهر انسان ها و جهش یافته های دیگر درآید اما مشکل او کجاست؟ در حقیقت او هیچ مشکلی ندارد! شیپ شیفترهایی در دنیایی حقیقی وجود دارند که گرچه مثل میستیک جذابیت ندارند؛ ولی توانایی های جالبی دارند. کپک های مخاطی از این دسته هستند. این موجودات می توانند توده ای سلولی و لزج و خزنده تشکیل دهند یا به صورت یک ساقه درآیند که بر فراز آن هاگدان قرار دارند یا به صورت آمیب های مجزا جدا شوند و راه خودشان را بروند.
وزغ
این شخصیت بیشتر حال به هم زن است (به خصوص وقتی با زبان درازش کبوتر را از روی شاخه درخت قاپ می زند) به دلیل اینکه تقلید ساده ای از قورباغه ها و البته آفتاب پرست هاست هیچ مشکل فیزیکی و زیستی خاصی ندارد. شاید تنها مشکل همین باشد که چسبیدن به در و دیوار یا جهیدن های طولانی برای موجوداتی که اندازه های کوچکی دارند خیلی ساده تر از موجودی با قد و هیکل و وزن انسان است، مگر اینکه بپذیریم فرمول خاصی وجود دارد که ماهیچه های تمام این شخصیت ها به خصوص ولورین و وزغ را بسیار قوی تر و مقاوم تر کرده است.
نظر کاربران
سلام.
اطلاعاتتون خوب بود .
ویکتور کرید برادر ولورینه نه دوستش..