گفتگو با هیو جکمن به بهانه اکران فیلم «زندانی ها»
اگر نقش به من نمی رسید به زور می گرفتم!
هیوجکمن حالا « زندانی ها» را به روی پرده سینما دارد. فیلمی که در آن با جیک جیلینهال همبازی است و منتقدان عقیده دارند که این فیلم با بازی های خوبی که دارد، یکی از اصلی ترین گزینه های جایزه اسکار است.
روزنامه تماشا: به نظر می رسد که هیوجکمن روزهای خوشی را در سینما می گذراند. همین چند هفته پیش بود که فیلم سینمایی «ولووین» از او روی پرده سینماهای جهان آمد و با استقبال خوبی هم روبرو شد. حالا « زندانی ها» را به روی پرده سینما دارد. فیلمی که در آن با جیک جیلینهال همبازی است و منتقدان عقیده دارند که این فیلم با بازی های خوبی که دارد، یکی از اصلی ترین گزینه های جایزه اسکار است.
به بهانه این فیلم یک گفتگوی کوتاه با او تهیه کرده ایم. فیلم به کارگردانی دنیس ویلنوو است و یک داستان غم انگیز از پدری را روایت می کند که عاجزانه به دنبال دختر دیده شده اش می گردد.
در طول گفتگو او اعتراف می کند که اگر کارگردان او را برای انتخاب این نقش انتخاب نمی کرد، او را مجبور به این کار می کرد، چرا که با یک بار خواندن عاشق داستان شده بود و دیگر راهی به جز بازی کردن نقش نداشت!
این داستان چه جذابیتی برای شما داشت؟
- زمانی که من داستان را خواندم دلم به درد آمد. آنقدر که داستان غم انگیز بود. شاید یک جورهایی در دسته فیلم های کلاسیک قرار بگیرد اما به نظرم فیلمی است که حرفی برای گفتن دارد و بعد از تمام شدنش شما را به فکر فرو می برد.
چقدر دوست داشتید که این نقش را بازی کنید؟
- درست است، من عاشق این فیلم شده بودم اما باید برای آمدن نتیجه صبر می کردم و این نکته بدترین اتفاق در این پروژه بود. این نقشی بود که همیشه دوست داشتم آن را بازی کنم، یک فیلم جنایی، نقش پدری که به دنبال دخترش می گردد. درست است، نقش سختی است، اما خب مدت ها بود که من خودم را برای چنین متنی آماده کرده بودم اما می دانستم که بازی کردن در چنین فیلمی احتیاج به کارگردانی دارد که تجربه کارگردانی چنین فیلم هایی را داشته باشد. برای بازیگر فیلم شرایط و فضا را توضیح دهد.
چقدر از نتیجه کار راضی هستید؟
- «زندانی» فیلمی خوش ساخت است اما باید بگویم که ما و تمام کسانی که در تولید آن حضور داشتند، آن را تبدیل به یک فیلم خوش ساخت کردیم. اگر تنها یکی از اجزای تولید، از بازیگری گرفته تا عوامل پشت دوربین، را حذف می کردیم، این نتیجه را نمی دیدیم. فیلمنامه کار کسی است که در این ژانر کاری سال هاست کار کرده و ما بیشتر این موفقیت را مدیون او هستیم. روزی که منب رای اولین بار نامزد دریافت جایزه اسکار شدم، او ۹ بار قبل از من نامزد شده بود.
این نقش، آمریکایی ترین نقشی است که تا به حال بازی کرده اید، یک آدم غمگین خسته؟
- خیلی، زمان زیادی طول کشید تا من بتوانم با این نقش ارتباط برقرار کنم. از سوی دیگر دوست نداشتم که این نقش بیش از اندازه ساده به نظر برسد. در نسخه اصلی داستان، این کاراکتر بیش از اندازه مذهبی است. آخرین چیزی که برای مخاطبان می خواستم این بود که یک فرد کاملا مذهبی که هیچ کاری انجام نمی دهد را در فیلم های سینمایی ببینند. بهتر دیدم که این نقش را کمی کنترل شده بازی کنم و هیچ افراطی برای ایفای نقش نداشته باشم.
بازی شما در این فیلم کمی عجیب به نظر می رسد. با توجه به اینکه همین چند ماه پیش «ولوورین» را روی پرده سینماها داشتید، فکر نکردید که جمعی از طرفدارانتان را از دست بدهید؟
- همیشه به دنبال راهی هستم که به جلو حرکت کنم،دوست ندارم که مردم فکر کنند که تنها می توانم نقش ابرقهرمانان را بازی کنم. از سوی دیگر نسبت به مصاحبه هایی که می کنم خیلی محتاط عمل می کنم. دوست ندارم مردم من را خاص تصور کنند، دوست دارم زمانی که گفتگوهای مرا می خوانند به دوستانشان بگویند که چقدر خودمانی و خوب است، او یک مرد خانواده است. اینکه این جمله ها را از سوی آنها بشنوم برای من بسیار لذتبخش تر خواهد بود. به همین خاطر است که تمام تلاشم را می کنم که نقش های متفاوتی را بازی کنم و نگاه یک بعدی به سینما نداشته باشم. باید این را بدانید که اگر زمانی یک لیبل به یک بازیگر بچسبد، دیگر نمی توان برایش کاری کرد. به همین خاطر است که دوست دارم نقش های متفاوت اما خوب را بازی کنم.
بازیگری چه محدودیتی برای شما ایجاد کرده است؟
- درست است، برای یک بازیگر همیشه محدودیت مکانی وجوددارد، به هر مکانی نمی تواند برود و این تنها چیزی است که گاهی مرا از بازیگر شدن متنفر می کند. در محله ای که قبلا زندگی می کردم، یک رستوران کوچک محلی وجود دارد و غذاهایش مستقیم از بهشت وارد می شود امامن نمی توانم به آنجا بروم و با خیال راحت از غذای بهشتی ام لذت ببرم. نه اینکه مردم و طرفدارانم را دوست ندارم، نه. از آنجایی که دو سوم از سال را در رژیم هستم، غذا خوردن را دوست دارم و حالا نمی توانم به رستوران محلی ام بروم و غذای مورد علاقه ام را بخورم.
برنامه آینده تان چیست؟
- در حال حاضر مشغول آماده سازی بدنی برای بازی در فیلم بعدی «مردان ایکس: روزهای گذشته و در پیش رو» هستم.
ترسناکترین اتفاق دوران کودکی تان چه بود؟
- کودکی نه. همین حالا. ترسناکترین اتفاق مربوط به زمانی می شود که ۴۵ دقیقه را در یک مرکز خرید گذراندم. پسرم دو ساله بود و به تازگی به پراگ رفته بودم. قرار بود چندین وسیله را برای هسمرم بخرم و زود برگردم، یکی از آن چیزهایی که در لیست وجود داشت، جوراب بلند بود. به خاطر می آورم که یکی از این جوراب ها را در دستم گرفته بودم و داشتم رویش را می خواندم که مطمئن شوم نخی یا پشمی است چرا که به من سفارش شده بود که حتما جوراب بلند پشمی و اگر نبود، نخی بخرم.
پنبه و نایلون به درد من نمی خورد. در همان موقعی که بسته جوراب را در دستم گرفتم، متوجه شدم پسر دو ساله ام کنارم نیست. نمی دانید که چه بر من گذشت. من می دانستم که پاپاراتزی ها داخل مرکز خرید هستند و تنها چیزی که کم داشتم این بود که آنها بفهمند من پسر دو ساله ام را گم کرده ام. درست است، تنها ۵ دقیقه تا پیدا کردن طول کشید، چرا که او عاشق آبنبات است و با دیدن آبنات های رنگی رفته بود داخل یک مغازه. این بدترین اتفاقی بود که در تمام طول سال های عمرم برای من افتاده است.
ارسال نظر