رنگ ها مرز ندارند
حضور سیاه پوستان در سینما؛ یک تاریخ پر فراز و نشیب
بر اساس اسناد تاریخی، از سال ۱۹۰۹ بازیگران سیاه پوست به سینما راه یافته اند و قدیمی ترین فیلم کشف شده با بازی یک سیاه پوست متعلق است به فیلمی صامت از سال ۱۹۱۳ با بازی «برت ویلیامز». البته سال ها طول کشید تا بازیگران سیاه پوست و دیگر عوامل سینمایی هم نژادشان توانستند در سینما به جایگاهی درخور برسند.
ماهنامه نزدیک - محسن خیابانی: بر اساس اسناد تاریخی، از سال ۱۹۰۹ بازیگران سیاه پوست به سینما راه یافته اند و قدیمی ترین فیلم کشف شده با بازی یک سیاه پوست متعلق است به فیلمی صامت از سال ۱۹۱۳ با بازی «برت ویلیامز». البته سال ها طول کشید تا بازیگران سیاه پوست و دیگر عوامل سینمایی هم نژادشان توانستند در سینما به جایگاهی درخور برسند.
این محدودیت متاثر از محدودیت های آنها در حقوق مدنی بود. هر چند در پایان جنگ های داخلی آمریکا در سال 1865 به مردان سیاه پوست حق رأی داده شد (در آن زمان در آمریکا فقط مردان حق رأی داشتند)، ولی طی حوادثی که بین سال های 1890 تا 1906 رخ داد، حق رأی تعداد زیادی از سیاه پوستان از آنها سلب و متعاقب آن حقوق مدنی شان محدودتر شد.
شاید «پل رابسن» تنها بازیگر سیاه پوستی بود که توانست در سینمای صامت با فیلم هایی از قبیل «جسم و روح» (1925) خودی نشان بدهد، ولی همین بازیگر هم بعد از مدتی مجبور شد به خاطر مسائل تبعیض نژادی آمریکا را ترک کند و در انگلستان به ادامه فعالیت هنری خود بپردازد.
در سال ۱۹۳۹ با اکران «بر باد رفته» (ویکتور فلمینگ) اتفاق مهمی در حوزه فیلم هایی درباره سیاه پوستان و نژادپرستی رخ داد. این اثر اقتباس شده از رمان مشهور «مارگارت میچل» که جنگ داخلی آمریکا را از دید آدم های ایالت های جنوبی و با محوریت یک دختر نازپرورده جنوبی (اسکارلت اوهارا) روایت می کرد، برنده ۱۰ جایزه اسکار شد که یکی از آنها اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن بود که به هتی مک دانل سیاه پوست رسید. بسیاری از فعالان حوزه حقوق مدنی به این فیلم به خاطر ارائه تصویری همدلی برانگیز از مردمان ایالت های جنوبی به عنوان موافقان برده برداری و در عوض ارائه تصویری کاریکاتوری از سیاه پوستان و بردگان، انتقاد کردند.
«خون مسیح» (اسپنسر ویلیامز، 1941) اولین فیلم کارگردانی شده توسط یک سیاه پوست است. هر چند این اثر و سایر فیلم های این کارگردان، امروزه کمیاب هستند. از این زمان تا سال های آغازین دهه هفتاد شمار زیادی از هنرمندان سیاه پوست در حوزه هایی غیر از بازیگری و کارگردانی در سینما به فعالیت پرداختند ولی نتوانستند چندان جلب توجه کنند. حتی بازیگران سیاه پوست بیشتر در نقش های مکمل و در حاشیه داستان هایی با محوریت سفیدپوستان به کار گرفته شدند.
جنبش حقوق مدنی سیاه پوستان (۱۹۶۸-۱۹۵۵) و آزادی هایی که در جریان این مبارزات حاصل شد، تاثیرات مستقیم و غیرمستقیمی را بر سینما داشت و کم کم نقش سیاه پوستان در فیلم های سینمایی پررنگ تر شد. در سال ۱۹۶۳ با اکران «سوسن های مزرعه» (رالف نلسن)، «سیدنی پوآتیه» سیاه پوست، اسکار بهترین بازیگر مرد نقش اول را از آن خود کرد و خیلی زود به بازیگر محبوب سیاه پوستان و سفیدپوستان تبدیل شد.
اوج فعالیت هنری این بازیگر را باید سال 1967 دانست که در آن دو فیلم وی با محوریت تبعیض نژادی اکران شدند. «در گرمای شب» (نورمن جیوسن) و «حدس بزن چه کسی برای شام می آید؟» (استنلی کریمر) که اولی تریلری جنایی است که در آن پوآتیه در نقش یک افسر پلیس مجبور می شود با یک همکار نژادپرست سفیدپوست انجام وظیفه کند. این فیلم پنج اسکار گرفت که مهم ترین آنها اسکار بهترین فیلم بود.
«حدس بزن...» درامی با رگه هایی از کمدی بود که در آن پوآتیه نقش سیاه پوستی را بازی می کرد که می خواست از دختری سفیدپوست خواستگاری کند. پدر و مادر دختر که خود از فعالان مبارزه با تبعیض نژادی هستند در مواجهه با خواستگاری مرد سیاه پوست، شوکه می شوند و والدین مرد هم گویا از این مسئله چندان راضی نیستند. این اثر به خوبی توانسته است مشکلات ازدواج بین افراد غیر هم نژاد را در آن سال های جامعه آمریکا (و البته بعدتر) موشکافی کند.
با پیروزی جنبش مدنی سیاه پوستان در سال ۱۹۶۸، بازنمایی دوره های تاریک آمریکا در برخورد با سیاه پوستان راحت تر و دامنه این مسئله به تلویزیون هم کشیده شد تا جایی که در سال ۱۹۷۷ اولین اقتباس از رمان «ریشه ها» (الکس هیلی) در قالب یک مینی سریال ۸ قسمتی همنام با رمان به یکی از محبوب ترین آثار آن سال نزد منتقدان و تماشاگران عام تلویزیون تبدیل شد. این سریال که درباره تجارت برده در قرن ۱۸ آمریکاست، هنوز هم از آثار شاخص درباره معضلات سیاه پوستان در آمریکا به شمار می رود.
در سال 1989 با اکران «افتخار» (ادوارد ژوئیک)، جایگاه «دنزل واشنگتن» و «مورگان فریمن» به عنوان دو تن از کاریزماتیک ترین ستارگان سیاه پوست حال حاضر جهان تثبیت شد. داستان فیلم درباره اولین هنگ متشکل از سیاه پوستان در تاریخ کشور آمریکاست که در جریان جنگ های داخلی، در ماساچوست برای مبارزه با ایالت های جنوبی دوره می بینند، اما کم کم ایالت های شمالی نیز به شکلی دیگر رفتارهای نژادپرستانه را بر این هنگ اعمال می کنند.
اکران «مالکوم ایکس» (اسپایک لی) در سال ۱۹۹۲ به نقطه عطفی در فیلم های مرتبط با نژادپرستی تبدیل شد. بازی دنزل واشنگتن در نقش یکی از مهم ترین فعالان حوزه حقوق سیاه پوستان در دهه شصت و هفتاد و تصویری که فیلم از مالکوم ایکس نشان می دهد بسیار بحث برانگیز شد. مالکوم ایکس واقعی به مبارزه مسلحانه معتقد بود و تصویر همدلی برانگیزی که فیلم از وی ارائه می داد، خوشایند خیلی ها نبود.
با «آمیستاد» (استیون اسپیلبرگ، 1997) ماجراهای مرتبط با یکی از کشتی های حامل بردگان در قرن 19 به تصویر کشیده شد اما این درام تاریخی آن قدرها که شایسته اش بود قدر ندید و در سایه یکی از محبوب ترین فیلم های مرتبط با نژادپرستی قرار گرفت که یک سال بعد اکران شد. «تاریخ مجهور آمریکا» (تونی کی) فیلمی که به روایت زندگی دو برادر سفیدپوست می پردازد که در آمریکای معاصر به نئونازیسم پیوسته اند. عده ای واکاوی اثر در مقوله نژادپرستی را سطحی قلمداد کردند و عده ای معتقد بودند که فیلم به خوبی توانسته مشکلات مقابله با نژادپرستی در آمریکا را توضیح دهد.
در سال ۲۰۰۱، هالی بری با «بالماسکه هیولا» (مارک فوستر)، اولین زن سیاه پوستی بود که موفق به دریافت اسکار بهترین بازیگر زن نقش اول شد. «بالماسکه هیولا» شرح دلدادگی یک پلیس مرد الکلی و نژادپرست به یک زن آفریقایی - آمریکایی بود. در سال ۲۰۰۴ نیز «تصادف» (پل هگیس) که به کلیت مسئله نژادپرستی علیه همه نژادها و نه فقط سیاه پوستان نظر داشت، توانست اسکار بهترین فیلم را بگیرد.
از شروع ریاست جمهوری باراک اوباما در سال 2009 فیلم های مطرح درباره معضلات سیاه پوستان، افزایش چشمگیری یافتند. از «پرِشِس» (لی دنیلز، 2009) گرفته که ماجراهای یک دختر سیاه پوست در هارلم امروزی را روایت می کرد تا «خدمتکار» (تت تیلور، 2011) که روابط صاحبخانه های سفیدپوست با خدمتکاران سیاه پوست شان را در زمان اوج قوانین تبعیض نژادی جیم کرو، به تصویر می کشید.
سال ۲۰۱۲ با اکران سه فیلم مهم «جنگوی زنجیرگسسته» (کوئنتین تارانتینو)، «لینکلن» (استیون اسپیلبرگ) و «جانوران حیات وحش جنوب» (بن زایتلین) به نقطه عطفی در سینمای مرتبط با سیاه پوستان تبدیل شد. در «لینکلن» به خوبی مسائل پشت پرده جنگ های داخلی آمریکا و این که چقدر از انگیزه های پشت این جنگ و الغای برده داری خیرخواهانه بوده، بیان می شود. در وسترن «جنگوی زنجیرگسسته»، برده ای به نام جنگو تحت تعالیم دکتر شولتز (کریستوفر والتز) به یک جایزه بگیر تبدیل می شود و همسرش را از چنگال برده داری بی رحم در ایالت می سی سی پی می رهاند.
در اینجا نیز مثل آثار دیگر تارانتینو بیشتر با مایه های مورد علاقه این کارگردان از قبیل خشونت و انتقام روبرو هستیم تا واقع گرایی صرف. «جانوران حیات وحش جنوب» در عین آمیختگی با رگه هایی از فانتزی بر آمده از ذهنیت شخصیت اصلی کودکش، تصویری واقع گرا از مردمان سیاه پوست حاشیه می سی سی پی آمریکای معاصر را منشان می دهد.
2013 سال خلوت تری برای فیلم های ضد نژادپرستی بود، ولی «12 سال بردگی» (استیو مک کوئین) در اسکار درخشید و جایزه بهترین فیلم را از آن خود کرد. این اثر بر اساس رمان خودزندگینامه «12 سال بردگی» (سالمون نورتاب) ساخته شده است. نورتاب سیاه پوستی آزاد و نوازنده ویولون چیره دستی بود که در نیویورک با همسر و فرزندانش زندگی می کرد، اما در سال 1841 ربوده و به عنوان یک برده فروخته و 12 سال در مزارع لوئیزیانا به کار گرفته شد. خشونت بی پرده فیلم و انواع مصائبی که بر سر نورتاب و دیگر سیاه پوستان می آید، به خوبی توانست بخش تاریکی از تاریخ آمریکا را به زبان سینما بیان کند.
«سِلما» (ایوا دورونی) درام تاریخی دیگری است که در سال 2014 از راه رسید و سه ماه از مبارزات مارتین لوترکینگ در سال 1965 را برای روایت خود برگزید که در شهر سِلما از ایالت آلاباما با برپایی یک راه پیمایی قصد گرفتن حق رأی برای سیاه پوستان را داشت.
در سال ۲۰۱۷ نیز شاهد دو فیلم مهم مرتبط با مشکلات سیاه پوستان بودیم. اولین آنها فیلم ترسناک روانشناختی تحسین شده «برو بیرون» (جوردن پپل) و شبیه به «حدس بزن چه کسی برای شام می آید»، است که با دلشوره های یک جوان سیاه پوست برای خواستگاری دختری سفیدپوست از والدینش آغاز می شود، ولی کم کم به شکلی ترسناک و نمادین، روش جدید بهره کشی آمریکایی های سفیدپوست از سیاه پوستان با استعداد را رو می کند.
«دیترویت» (کاترین بیگلو) اثری است که دست کم گرفته شد. این فیلم به شرح ناآرامی های مدنی ۵ روزه شهر دیترویت در تابستان ۱۹۶۷ می پردازد که متعاقب خشونت های پلیس علیه سیاهان رخ داد و ۴۳ کشته و تعداد زیادی زخمی و میلیون ها دلار ضرر مالی در پی داشت.
عمده تمرکز فیلم بر حوادث هولناکی مثل الجیرز می گذرد که طی آن نیروهای پلیس که به خاطر تک تیراندازی فرضی به آنجا کشیده شده اند، سه تن از سیاه پوستان ساکن در متل را می کشند و در ادامه به خاطر ناکارآمدی سیستم قضایی آمریکا، تبرئه می شوند.
مقوله سیاه پوستان و تبعیض های نژادی همچنان موضوعی جذاب برای سینمای آمریکاست و تقریبا در هر سال یکی دو فیلم قابل توجه با این مضمون روی پرده می روند؛ اما نکته مسلم این است که برخورد هالیوود و صنعت سینمای حرفه ای جهان با سیاه پوستان هرگز رویکرد یکسان و سالمی نبوده و به همان نسبت که در برخی از فرازهای خود به ابعاد مثبتی دست پیدا کرده، در برخی از فرودها تبدیل به موضعی منفی و غیرقابل پذیرش شده است.
ارسال نظر