آیا واقعا رمان ایرانی خواننده ندارد؟
صفهای بیسابقهای که برای خرید کتاب شکل میگیرد، کنایهای است برای کسانی که مدتهاست از مرگ داستان ایرانی میگویند
روزنامه شهروند - امین فرجپور: روز گذشته خبر نویدبخشی در رسانهها منتشر شد. خبری با این مضمون که «ر ه ش» تازهترین رمان امیرخانی در عرض یک هفته پس از انتشار به چاپ ششم رسید. خبری مشابه هم در مورد رمان «عشق و چیزهای دیگر» از مصطفی مستور منتشر شد.
این دو رمان که هفته گذشته مراسم رونمایی و جشن امضای پرسروصدا و شلوغی را پشت سر گذاشته و به این دلیل بسیار خبرساز شده بودند، البته نخستين رمانهایی نیستند که با چنین استقبالی مواجه شدهاند؛ با اینکه شاید جزو معدود رمانهایی باشند که از همان ابتدا موفقیتشان قابل پیشبینی بود. اصلا به همین دلیل هم بود که شنیده شد ناشران این دو رمان از همان ابتدا و به همراه چاپ نخست کتابشان تا چاپ پنجم این کتابها را نیز آماده کرده و به پخشکنندگان سپرده بودند.
موفقیت قابل پیش بینی
از همان ابتدا میشد موفقیت رمانهای «ر ه ش» و «عشق و چیزهای دیگر» را پیشبینی کرد. در حقیقت این دو رمان تمام ابزارهای موفقیت و بهرهگیری از استقبال مردمی را با خود داشتند. «عشق و چیزهای دیگر» علاوه بر محبوبیت نویسندهاش بین شماری از هواداران نویسندگان مذهبی بعد از انقلاب؛ با سابقه گیرکردن در راهروهای وزارت ارشاد و سانسور بیدلیل که صدای مصطفی مستور را نیز درآورد، قشری از مخالفان و منتقدان سیاستهای فرهنگی را نیز پشت خود داشت. «ر ه ش» نیز رضا امیرخانی را داشت با سابقه موفقیت و چاپهای چند ده تایی آثاری چون من او و...؛ که قرار بود ٦ سال بعد از آخرین کار منتشرشدهاش رمان جدیدی منتشر کند و طبیعی است که عطش دوستداران و خوانندگان آثار سابق او را یکی دو سری چاپ دو سههزار نسخهای سیراب نمیکرد؛ چنین شد که هر دو رمان که به نحو طعنهآمیزی از نویسندگانی با سبقه مذهبی بودند، موفقیتی کمسابقه را به تجربه نشستند.
صفهای شگفتانگیز
همه چیز از همان روز نخست آغاز شد. از همان روز که «ر ه ش» و «عشق و چیزهای دیگر» همزمان با هم در دو انتشارات مختلف مراسمی برای رونمایی برگزار کردند. هواداران نه چندان کمشمار این دو نویسنده محبوب نیز که سالها منتظر کتاب نویسنده محبوبشان بودند، سر موعد حاضر شدند تا نخستين کسانی باشند که کتاب جدید نویسنده محبوبشان را خریداری میکنند و البته قرار بود خامه کیکشان نیز امضای نویسنده باشد و با آن شیرینی خریدشان را دوچندان کنند. این صف طولانی که خیلیها را ذوقزده کرد، نوید آتیهای بهتر را نیز برای کتابها و نویسندگانشان داشت؛ که این اتفاق هم افتاد و هم رمان رضا امیرخانی و هم رمان جدید مصطفی مستور چاپ پنجم را نیز پشت سر گذاشتند و همانگونه که روز گذشته از قول هاشمینژاد مدیر انتشارات افق عنوان شد تاکنون چهار چاپ از جدیدترین رمان رضا امیرخانی به فروش رفته و چاپ پنجم و ششم این کتاب نیز امروز و فردا توزیع خواهد شد.
کنایه
صفهای بیسابقهای که برای خرید کتاب و رویدادهایی از این دست زیاد ندیدهایم، اما کنایهای میتواند باشد برای کسانی که مدتهاست مدام از مرگ داستان ایرانی میگویند و اعتقاد دارند که این ادبیات در مقابل ادبیات ترجمهای دیگر حرف چندانی برای زدن ندارد؛ ولي اتفاقاتی از این دست و نیز مواردی چون اتفاقی که چند ماه پیش برای کتاب قهوه سرد آقای نویسنده به قلم روزبه معین رخ داد و صفهایی که تشکیل شد، نشان میدهد که اگر داستان ایرانی بتواند محمل مناسبی برای عرضه درست و تبلیغات تهییجکننده به کار گیرد، قطع به یقین میتواند در آشفتهبازار بیخوانندگی ادبیات گلیم خود را به خوبی از آب بیرون بکشد.
درواقع این سه کتاب که در این چند وقت مورد استقبال قرار گرفتهاند، در اینکه قبل از انتشار فضا را برای عرضه خود مهیا کرده بودند، با هم اشتراک دارند. قهوه سرد آقای نویسنده که هنوز هم حرف و حدیثهایی درباره رمانبودن یا نبودنش وجود دارد، فارغ از کیفیت، از این نظر که حتی پیش از انتشار مخاطبان خود را هدفگذاری کرده بود و در رسانههای مجازی کمپینهایی را به نفع خود راه انداخته بود، گامها از دیگر رقبایش در آن زمان پیش بود و ثمرهاش را نیز دید. در مورد این دو رمان نیز میتوان گفت که برنامهریزی ناشران این آثار در بهتر دیدهشدنشان تأثیر بسیاری داشت. درواقع ناشران هر دو اثر برای تولید و فروش این دو اثر در بازه زمانی منظم و شیوهای قابل قبول تبلیغات مناسبی کردهاند.
هر دو کتاب در شکل قابل قبولی منتشر شده و نیز هر دو این کتابها در نوبت ابتدایی با شمارگان قابل توجه سه هزار نسخهای منتشر شده و نیز هر دو کتاب تا پنج نوبت منتشر و برای توزیع مهیا شدهاند. همه اینها در کنار هم این قوت قلب را به خواننده میدهد که قرار است با اثری درخور مواجه باشد؛ اما ناشران علاوه بر اینها نیز به نفع آثارشان کوشیدهاند. هر دو کتاب یک کتابفروشی مستقل برای معرفی داشتهاند و هر دو ناشر همچنین تور منظمی برای نویسندگان کتاب در سراسر کشور تدارک دیدهاند؛ البته در این بین نباید از سابقه هر دو نویسنده و نیز محتوای دو اثر نیز غافل بود.
نویسندگانی که در بازه چندین سالهای توانستهاند مخاطبان بسیاری را با خود همراه کنند. از این نظر است که میگویم این صفها میتواند کنایهای باشد خطاب به کسانی که از مرگ داستان ایرانی میگویند. در حقیقت میشود این سوال را پرسید که آیا آثار تولیدشده دیگر الزامات تولید و فروش خود را به درستی سپری کردهاند که حالا از بیاعتنایی مخاطب مینالند؟
تاریخ صف
در آغاز گفته شد که صفهای تشکیلشده برای رمانهای «ر ه ش» و «عشق و چیزهای دیگر» نخستين صفهایی نبود که برای آثار نویسندگان وطنی شاهد بودهایم. گذشته از چاپهای چند صدهزار نسخهای اغلب غیرمجاز آثاری چون همسایهها و داستان یک شهر احمد محمود و یا مثلا کلنل محمود دولتآبادی، توزیع رسمی آثار داستانی ایرانی نیز بارها و بارها موجب و شاهد استقبالهای عجیب و غریب مردم بوده است. در سالهای اخیر شاید بتوان رضا امیرخانی را نخستين نویسندهای دانست که این اتفاق را تجربه کرده است. در حقیقت امیرخانی که این روزها نامش با صف طویل کتابش گره خورده، پیش از این در نمایشگاه کتاب سال نودویک نیز صف طویلی برای امضای کتاب قیدار راه انداخته بود.
بعد از آن با اینکه در مورد چند کتاب خارجی مثل مجموعه هری پاتر یا هاروکی موراکامی در بازار کتاب ایران صفهایی تشکیل شد، کتاب قهوه سرد آقای نویسنده نوشته روزبه معین دیگر کتابی بود که صفی مثالزدنی در بهار امسال به وجود آورد. این نویسنده که پیش از این نویسنده شناختهشدهای نبود بخشهای مختلفی از کتاب تازهاش را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد و توانست طرفداران زیادی برای خودش پیدا کند. طرفدارانی که نسبت به قصهها و نوشتههای او روز به روز مشتاقتر میشدند و درنهایت در دومین جشن امضا برای گرفتن کتاب و امضای آقای نویسنده تا حدود ۷ ساعت صف ایستادند.
«ر ه ش»
شخصیت اصلی داستان «ر ه ش» خانم میانسالی است به نام لیا که خودش معمار است و همراه با همسرش که معمار است و در کار ساختوساز و شهرداری است و فرزند بیمارشان که مشکل تنفسی دارد، خانوادهای کوچک دارند. داستان حول محور این خانواده است و کشمکشی که لیا با همسرش پیرامون مسأله مدیریت شهری دارد و با ساختوساز بیرویه و توسعه نامتوازن شهری به خاطر فرزندش و فرزندان نسل آینده مخالف است.
امیرخانی پیش از این درباره «ر ه ش» گفته بود: مثل کتاب ارمیا و بیوتن در این کتابم هم شخصیت یکی از رمانهایم حضور دارد. این اثر یک رمان معمارانه است و در آن بیشتر دارم به سراغ واکاوی این مسأله میروم که چه اتفاقی برای شهر در حال رخ دادن است.
به نظرم در دنیا شهرهای بزرگ الگوهای توسعه متفاوتی دارند. از توسعه شهرهای بزرگ معمولا بهعنوان عبرت بزرگ یا عبرت منفی یاد میکنند؛ مثلا در آمریکا شهری مانند لسآنجلس توسعه بزرگی داشته اما همه آن را شهر از دست رفته معرفی میکنند. همه شهردارهای آمریکا هم میدانند که نباید شهرشان مانند لسآنجلس شود. در ایران مسأله برعکس است؛ شهری مثل تهران تا این اندازه که میبینیم بزرگ میشود، آلودگی هوا پیدا میکند و از طرف دیگر همه شهرهای دیگر کشور هم سعی دارند مثل تهران شوند. من برای تهران راهحلی ندارم اما میتوانم فکر کنم که مشهد و شیراز و اصفهان نباید مثل تهران میشدند که شدند و میدانم که شهری مثل کاشان نباید قطعا تهران شود و در حال شدن است.
«عشق و چیزهای دیگر»
«عشق و چیزهای دیگر» نیز که به دشواری موفق به کسب مجوز چاپ از وزارت ارشاد شد، یازدهمین کتابی است که چشمه از مصطفی مستور منتشر میکند و داستان عاشقی یک پسر جوان و چگونگی رسیدن به معشوقش را روایت میکند. مجموعه داستانهای «بهترین شکل ممکن» و «رساله در باب نادر فارابی» آخرین کتابهایی بودند که ناشر مذکور از مستور چاپ کرده است. این نویسنده در پی سانسور این رمان گفته بود: سیاستگذاران ممیزی کتاب نمیخواهند بپذیرند که کتابها برآیند و برآمده از فرهنگ جامعه هستند، نه به عکس.
میتوان با آمار و پژوهشهای علمی و میدانی نشان داد که سانسور، از هر نوعش، اگر نتیجه معکوس برای واضعان آن نداشته باشد، مطلقا موثر نیست. سانسور اما ممکن هم نیست؛ نه فقط به خاطر گسترش رسانهها و سهولت دسترسی به آنها که دریافت بخشهای سانسورشده هر اثر را بینهایت آسان کرده است، بلکه به این دلیل ساده که حذف چند جمله و حتی چند صفحه از یک کتاب نمیتواند صدایی را که در سراسر یک اثر و در تکتک کلمات آن نهفته و تنیده شده است، خفه کند. کسانی که به سانسور ایمان دارند، معمولا درک درستی از پیچیدگیهای ذهن و روح انسان ندارند. شاید اگر آنها میدانستند که هنر و ادبیات اصولا نمیتواند آدمها را متحول کند یا حتی تأثیر کوچکی بر زندگیشان بگذارد، دست از این کار میکشیدند و این همه وقت و پول و انرژی مصروف آن نمیکردند.
ارسال نظر