گفتوگو با کامبوزیا پرتوی درباره فیلم «کامیون»
برای کامبوزیا پرتوی فیلمنامه نویسی جذاب است یا کارگردانی؟ چرا سال ها از فیلمسازی دور بوده، فیلم جدید او یعنی «کامیون» چطور ساخته شد؟ حرف فیلم چیست؟ این سوالات و مجموعه پرسش های دیگر محور گفت و گو با پرتوی است.
گفت و گو با کامبوزیا پرتوی چند روز پیش از آغاز جشنواره انجام شد. بنابراین سوالات دربرگیرنده کلیت فیلم است و مناسب کسانی است که می خواهند پیش از تماشای «کامیون» اطلاعاتی درباره متن و حاشیه آن بدانند. این فیلم داستان یک راننده کامیون را روایت می کند که از عراق زن و فرزندی را همراه خود به تهران می آورد تا او را به شوهرش برساند. نکته قابل توجه این فیلم این بود که شخصیت زن داستان از طایفه ایزدی در عراق بود و به مشکلاتی که آنها بر اثر حملات داعش داشتند، اشاره شد. «کامیون» موافق و مخالف کم ندارد و این امری طبیعی است. «کامیون» هشتمین فیلم کامبوزیا پرتوی است که در کارنامه اش فیلم هایی چون کافه ترانزیت، ننه لالا و فرزندانش، افسانه دو خواهر، بازی بزرگان، گربه آوازخوان، گلنار و ماهی دیده می شود.
چطور به فیلمنامه کامیون و بعد کارگردانی آن رسیدید؟
کامیون از طرح های قدیمی بود که داشتم. سال ها فرصت ساخت آن پیش نمی آمد و امسال این اتفاق افتاد. مسئله ای که برای خودم جالب است این است که فیلمنامه هایی که محورشان انسان ها و بررسی موقعیت آدم ها است، هیچ وقت کهنه نمی شود. معمولا فیلم هایی که براساس یک انسان و زندگی اش در یک مقطع خاص است، همیشه قابلیت پرداخت دارند.
به لحاظ اقتصادی این همه سال منتظر ساخت این فیلم ماندید؟ یا داستانش به گونه ای بود که فکر کردید مخاطب در حال حاضر آن را بیشتر می فهمد؟
چند سال پیش در دوره ریاست جواد شمقدری بر سازمان سینمایی اقدام به ساخت آن کردم اما موافقت نشد. البته طرح مشکلی نداشت با کارگردانی من موافقت نشد. الان فرصت این را پیدا کردم که آن را بسازم.
بر اساس شنیده ها فیلم درباره داعش است. شما که طرح را قدیمی می دانید پس این ماجرا در بازنویسی های آخر به فیلمنامه اضافه شده است؟
داعش یک بهانه است. برای شروع فیلم دنبال یک بهانه بودیم و از موضوع داعش برای این کار استفاده کردیم. اما فیلم درباره داعش نیست.
فیلم چقدر جاده ای است؟
شاید بیست دقیقه اش در جاده بگذرد. بقیه فیلم در شهر تهران است.
در سینمای کلاسیک خارج از ایران، فیلمی بوده که احساس کنید «کامیون» می توان شبیه آن باشد؟
اصلا متاثر از یک فیلم خاص نیستم. اما اتفاقاتی در سراسر جهان در حال وقوع است که خود به خود آدم را متاثر می کند. این موضوع هم یکی از آن موارد است که فکر کردم الان موقعیتی است که می شود به این موضوع پرداخت.
در فیلم «کافه ترانزیت» هم مانند «کامیون» مسافرهایی را می بینیم که باعث شکل گیری داستان می شوند. این دو فیلم چقدر به هم مربوط هستند؟
نه اصلا. اتفاقا «کافه ترانزیت» یک فیلم کاملا استثنایی بود که حول محور یک قهوه خانه اتفاق می افتد. اما «کامیون» یک فیلم کاملا پرتحرک است و درباره یک جسم متحرک است.
یعنی «کامیون» لوکیشن محور است؟
نه لوکیشن هم بهانه ای است برای اتفاقاتی که در فیلم می افتد. برای ساخت فیلم کامیون تلاش کردم داستان را به گونه ای برای مخاطب تعریف کنم که تنوعی برای او باشد و از لحاظ زیبایی شناسی حرف تازه ای را به تماشاگر انتقال دهم. روایت تازه ای در فیلمم بیان کنم تا مخاطب از دیدن فیلمم خسته نشود. یا به عبارت دیگر فیلمم را به گونه ای برای م خاطب تعریف کنم که این ذهنیت برایش به وجود نیاید که در ادامه فیلم قبلی من است. سعی کردم نکته تازه تری برای مخاطب داشته باشم. به هیچ عنوان این دو فیلم به هم ربطی ندارند. فضای فیلم «کامیون» چیز دیگری است و فیلم «کافه ترانزیت» از فضای دیگری برخوردار است. فیلم «کامیون» با حرف دیگر با قصه دیگر و آدم های دیگر و با موقعیت دیگری ساخته شده است.
برای انتخاب بازیگران فیلم چه مراحلی را پشت سر گذاشتید تا به این گروه بازیگران رسیدید؟
فیلم را فقط با همین گروه بازیگری می شد ساخت. یعنی آدم هایی که قابل باور باشند. با سعید آقاخانی که پیش از این کار کرده بودم و می دانستم که همکاری خوبی با هم خواهیم داشت. واقعا هم وجودش بسیار ارزشمند بود. چند تا از دوستان بازیگر هم که بومی بودند، اما در خدمت قصه بودند.
انتخاب های اولتان همین گروه بازیگری بود؟
از اول همین گروه بودند. حتی بازیگر زن فیلم را از مهاباد پیدا کردیم.
درباره بازیگر نقش اول زن فیلم «کامیون» زیاد شنیده ایم. این خانم نابازیگر بودند یعنی هیچ تعلیمی ندیدند برای بازی در فیلم؟
او در مهاباد دانشجوی رشته عمران است. آن طور که می دانم در کارهای بومی مهاباد شرکت داشته اند. اما من به عنوان نابازیگر از او استفاده کردم. به نظر من لازمه سناریو این بود که ما از بازیگری چون سعید آقاخانی بهره ببریم. در کنار سعید آقاخانی از چند نابازیگر هم استفاده کردیم: یک پیرزن کرد، بچه کرد و نقش اصلی فیلم هم یک دختر کرد است. اینها را کنار هم قرار دادیم تا قصه برای مخاطب قابل باور و قابل تامل باشد، از طرف دیگر سعید آقاخانی کنار خانم نیکی کریمی قرار گرفت که به نظر من خانم نیکی کریمی با نقشی که در فیلم برعهده دارد به فیلم ما خیلی کمک کردند و شخصیت شان را بسیار قابل باور بازی کردند.
بعد از 10 سال در جشنواره فجر شرکت کردید. بعد از این همه سال می خواستید در این رقابت قرار بگیرید یا این جشنواره را فرصتی برای عوامل فیلم می دانستید؟
جشنواره برای من یک فرصت ارائه و دیده شدن است. فرصتی که در طول ۱۰ روز با نظرها و دیدگاه های مختلف رو به رو می شوید و می توانید فیلمتان را محک بزنید. این فرصت در بیشتر سینماهای دنیا به فیلم ساز داده می شود. در هالیوود هم وقتی فیلم ساخته می شود در چند شهر نشان می دهند تا بدانند چطور فیلم را نمایش دهند و چه نوع تبلیغاتی برای آن داشته باشند. جشنواره فجر هم برای من همین حسن را دارد و خیلی به دید رقابت به آن نگاه نمی کنم. برای من جشنواره فجر مهم است، اما بعضی از دوستان جشنواره های خارجی را ترجیح می دهند و دوست دارند برخوردها و نظرات را از آنجا بگیرند.
قرار گرفتن در این دور رقابت برایتان هیجان دارد؟
چون بیشتر در پی این هستم که ببینم نظرات دیگران درباره نتیجه کارم چیست، بنابراین رقابت به آن معنا برایم وجود ندارد؛ بیشتر می خواهم ببینم با تفکر من چه برخوردی خواهدشد.
شما سال گذشته برای فیلمنامه «فراری» سیمرغ گرفتید اما حتی برای دریافت آن حضور نداشتید. این طور به نظر می آید که اصلا سیمرغ برایتان مهم نیست.
دلیل نبودنم به خاطر گرفتاری و کار بود. چون سر فیلمبرداری همین «کامیون» بودم. وقتی نگاه می کنم که فیلم های ساده پسند و کمدی های سخیف به فروش می رسند، با خودم فکر می کنم که قرار است سینمای ما در همین حد باشد؟ جشنواره و به خصوص این دوره فیلم های کم ارزش خیلی کم هستند و این نشان می دهد، فیلم های انسانی بیشتر مورد توجه جشنواره است و این نوید خوبی بود. به همین دلیل فیلم را به جشنواره آوردم با ببینم دغدغه دوستان جوان و دوستان قدیمی درباره مسائل روز چیست. سیمرغ گرفتن رقابتی است بیرونی، اما این که در میان فیلم ها ببینی و دغدغه های روز را پیدا کنی، می شود رقابت درونی.
براساس صحبت های شما، جشنواره در یک دوره زمانی مشخص و خاص نشان دهنده حال جامعه است.
بله درست است. اما درباره جشنواره های جهانی باید وسیع تر عمل کنیم. وقتی فیلم «خانه دوست کجاست» در جهان مطرح می شود، باید دید که جهان و جامعه بشریت به دنبال چه چیزی است که این فیلم اهمیت پیدا می کند. حتی بعد از ساخت آثاری شبیه به این آنقدر نمود پیدا می کند که یک سری کارگردان ها دنباله روی کار بزرگانی مثل کیارستمی می شوند.
خودتان کامبوزیا پرتوی را فیلم ساز می دانید یا فیلمنامه نویس؟
هر دو. اما بستگی دارد که برای هرکدام فرصتی پیش بیاید. فیلمنامه فرصتی است که با تحقیقات بر روی یک موضوع متمرکز شوم و با جهان بینی های مختلف با آن برخورد کنم. اما درباره فیلمسازی باید بر روی حرفی که می خواهم بزنم و مسئله ای که می خواهم به چالش بکشم و نوع مطرح کردن آن، متمرکز شوم. اگر فرصتش پیش بیاید به هر دوی آنها می پردازم. در فیلمنامه نویسی کلی مسائل و اتفاقات و روایت های متفاوت و در کارگردانی یک سری آدم و یک قصه است که باید آنها را به سامان برسانید.
می شود گفت نسبت فیلمنامه نویسی برای شما چهار یا پنج برابر بیشتر از فیلم هایی است که ساخته اید. این نشان می دهد شرایط فیلمسازی برای شما بهتر بوده است؟
به نظر من هر دو کار سختی هستند و همراه با مسئولیت زیاد. یا خودتان مسئولیت را می پذیرید و یا انتخاب می شوید برای نوشتن فیلمنامه. طرح یک مسئله براساس نیاز امروز در کنار این مسئولیت قرار می گیرد. بیان یک تفکر کاری سخت و با مسئولیت بالا است و باید در هر دو از پس کار به درستی بربیایید. مثلا در فیلم «من ترانه 15 سال دارم» و فیلم های دیگر وسوسه ای بود که باید آن را به انجام می رساندم.
دریاره فیلم های موفقی که فیلمنامه آنها را نوشتید و طرحی بر روی کاغذ را در تصویر دیده اید، بعد از تمام شدن ساخت آن، افسوس نخورده اید که ای کاش خودم آن را می ساختم؟
نه چون وقتی فیلم موفق می شود، فقط از صافی نگاه من نگذشته است، بلکه یک نفر دیگر با جهان بینی خودش برای نوشتن یک کار به سراغ من آمده است. اگر بخواهم این کار را خودم بسازم فقط به دید و نظر خودم اتکا می کنم و ممکن است نتیجه متفاوت باشد.
گفتید فیلمنامه نویسی و کارگردانی هر دو برایتان مهم است. اما سوال اینجا است که کدام یک از این ها باعث اقناع درونی شما می شود؟
جفت آنها برایم یک جور اقناع دارند. شاید چون کمتر فیلم ساخته ام و بیشتر نوشته ام، به نظر می آید که فیلمنامه نویسی برایم مهم تر است. اما اصلا یکی بر دیگری غلبه ندارد. بیشتر برای فیلمنامه نویسی انتخاب شدم و از آن به عنوان فرصت استفاده کردم. حتی برای دوستان خارجی هم که فیلمنامه نوشتم، مسئولیت سختی داشتم که باید به نظر کارگردان نزدیک شوم. اما باز هم اعتماد کردند و به سمت من آمده اند.
با توجه به گفته هایتان فیلمنامه نویسی چالش بزرگتری است.
خیلی بزرگتر چون باید متوجه باشی برای چه کسی قصه می نویسی، چه کسانی می آیند و قصه تو را می بینند. مثلا در فیلم محمد رسول الله (ص) باید درباره کسی می نوشتم که نصف جهان دوستش دارند و پیرو او هستند. من باید طوری می نوشتم که مخالفان قهرمان داستان من هم شخصیت را بپذیرند و قبول داشته باشند. بنابراین خیلی سختی می شود.
کارنامه شما پر از آثاری برای کودکان و نوجوانان است. کار برای آنها را بیشتر می پسندید یا بزرگسال؟
هرکدام مسئولیتی متفاوت است. حتی کودکان هم با هم فرق می کنند. مثلا «بازی بزرگان» نوعی از بیان است «گلنار» نوعی دیگر.
الان اگر بنشینید «گلنار» یا «کافه ترانزیت» را تماشا کنید، از کدام لذت بیشتری می برید؟ منظورم از لحاظ مخاطب کودک و بزرگسال است.
هر دوی آنها. چون نگاه می کنم ببینم هرکدام در زمان خودشان چه تعریفی داشتند. گلنار را در پایان جنگ ساختم و رنگ را به اوضاع روزگار بچه ها آوردم. بچه ها در آن زمان هیچی نداشتند و گلنار در زمان خودش بیشتر دیده شد. نیاز خیلی فیلم ها را می ساخت. حتی برای بزرگسالان هم براساس نیاز فیلم های بهتری ساخته می شود.
ایده ای که از گلنار آمد
آنچه می خوانید بخش هایی از گفته های کامبوزیا پرتوی در نشست نقد و بررسی «کامیون» است. پرتوی به چند ابهام درباره فیلمش پاسخ داده و گفته ماجرای ممنوع الکاری اش چه بوده است. حیف است به تک جمله سعید آقاخانی اشاره ای نداشته باشیم: من هیچ نگرانی از نتیجه کار نداشتم چون پرتوی را می شناختم و فیلمنامه هم قوی بود و با کمال میل آن را انتخاب کردم ضمن آن که گریم من خیلی کمک کرد که بهتر به ایفای نقش بپردازم. پرتوی ابتدا دوست نداشت گریم شوم اما بعد خودش هم راضی بود. از سوی دیگر، آقای اسکندری واقعا در زمینه گریم کمک بزرگی به ما کرد.
شباهت «فِراری»؟
شباهت «کامیون» به «فراری» را خیلی قبول ندارم چون فیلم های مختلفی با این مضمون و حتی قبل از انقلاب ساخته شده است. اما این فیلم داستان دیگری داشت که به سال 67 و سر فیلم «گلنار» در جنگل های 2000 بر می گردد که آنجا کار می کردیم؛ آن زمان آقای سجادی حسینی دستیارم بود و برای خانواده اش مسئله ای پیش آمده بود که با وسایل شان در کامیون مانده بودند و ماجرای فیلم هم به همان زمان مربوط است.
ماجرای ایزدی ها
اگر زمان حمله به ایزدی ها را بخواهم تعریف کنم باید یادآوری کنم که آنها شرایط خیلی سختی داشتند و ما شرایط را برعکس کردیم یعنی به جای گرمایی که آن زمان مطرح بود برف را انتخاب کردیم. اما نکته مهم برای خودم در این فیلم به این معنا بود که ما برای همدیگر امن و پناه باشیم.
حکایت ممنوع الکاری
بعد از «افسانه دو خواهر» ممنوع الکار شدم و تصمیم داشتم فیلم سازی را جای دیگری امتحان کنم. در این مسیر با آقای وثوقی هم توافقی شد تا شاید ایشان امکان کار با بازیگران غیرایرانی فراهم شود، اما بعد شنیدم ممکن است مجوز بازی آقای وثوقی در ایران گرفته شود ولی در نهایت میسر نشد و روند کارم تغییر کرد.
ارسال نظر