فیلمهای شاهکاری که هر کسی نمیتواند درکشان کند
برخی از فیلم ها پیچیده بوده و معانی عمیقی را منتقل می کنند که هر کسی نمی تواند آن ها را درک نماید. در ادامه این مطلب می خواهیم شما را با فیلم هایی آشنا کنیم که علی رغم زیبایی و شاهکار بودن به دلیل پیچیدگی های داستانی یا هر دلیل دیگری، افراد بسیاری از درک داستان و پیام آن عاجز مانده اند.
فیلم «ورود» (Arrival) ساخته دنیس ویلنوو در سال ۲۰۱۶ اولین برخورد انسان با موجودات فضایی را طوری به تصویر می کشد که با هر آن چه که تاکنون در این مورد دیده و باور داشته اید متفاوت است. در این فیلم، شخصیت اصلی فیلم قصد دارد به هر نحوی که شده با زبانی خاص و پیچیده با این موجودات فضایی که اولین بار است پا به کره زمین می گذارند ارتباط برقرار کند. سیر داستانی فیلم بسیار کند پیش رفته و بخش اعظم صحنه های فیلم مربوط به شخصیت اصلی فیلم با بازی ایمی آدامز است که در نقش یک زبان شناس در تعامل با موجودات فضایی پیشرفت می کند.
2- پرایمر (2004)
اولین تجربه کارگردانی شین کاروت با بودجه ای اندک و با عنوان «پرایمر» (Primer) در مورد سفر در زمان از آن دسته فیلم هایی بود که بینندگان را در بهت و حیرت و البته گیجی و سردرگمی مفرط فرو برد. شین کاروت که خود نویسندگی، کارگردانی، تدوین، آهنگسازی و بازیگری نقش اول فیلم را با بودجه اندکی که والدینش در اختیار او قرار داده بودند بر عهده داشت، یک مهندس نرم افزار بوده که به صورت خودآموز ساختن فیلم را یاد گرفته بود و در کمال ناباوری فیلمی ساخت که همه چیز در آن دستکم از لحاظ تئوریک با واقعیت و منطق علم و انسان مغایرت نداشت. نتیجه تلاش های او فیلمی هوشمندانه است که صحبت های دو شخصیت اصلی آن تا مدت ها در ذهن بیننده باقی خواهد ماند.
۳- بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت (۲۰۱۶)
فیلم «بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت» (Batman v Superman: Dawn of Justice) از آن دسته فیلم های گیج کننده است که علت اصلی گیج کننده بودنش نه پیچیدگی و هوشمندانه بودن داستان بلکه بی معنی بودن آن است. از انگیزه های زن شگفت انگیز گرفته تا ساختار اصلی داستان، بخش های مختلف این فیلم هیچ ارتباط و پیوستگی با هم ندارند. فیلم مجموعه ای از قطعه های ناجوری است که سعی شده با استفاده از صداهای خاص و حرکات محیرالعقول ابرقهرمان ها به هم متصل شوند. در یکی از صحنه های فیلم معلوم نیست که چرا بروس وین ناگهان از به پایان رساندن ماموریتش منصرف می شود در حالی که در تمام فیلم برای انجام آن تلاشی خستگی ناپذیر داشت.
4- تنها خدا می بخشد (2013)
نیکولاس ویندینگ رفن و رایان گاسلینگ بعد از فیلم رویایی و فوق العاده «رانندگی» (Drive) وارد دنیای انتزاعی شدند. این دو در فیلم نئونوآر و روانشناسانه «تنها خدا می بخشد» (Only God Forgives) اکشن را به تایلند برده که در آن رایان گاسلینگ نقشی درست در مقابل شخصیت جذاب فیلم «رانندگی» را بازی می کند که در شهر بانکوک برای پیدا کردن جواب سوالی که بسیاری از ما بدنبال آن هستیم پرسه می زند.
۵-امپراطوری درون (۲۰۰۶)
بدون شک فهرستی از فیلم های گیج کننده بدون این که نامی از دیوید لینچ در آن برده شود کامل و کافی نخواهد بود زیرا لینچ را سلطان دنیای سورئال سینمای هالیوود و جهان لقب داده اند که فیلم های او از همان «کله پاک کن» (Eraserhead) با عناصر سورئالیستی و پیچیدگی همراه بوده است. فیلم دیگری از او با عنوان «جاده مالهالند» (Mulholland Drive) را همواره شاهکاری می دانند که به خوبی درک نشده است اما وقتی کلید رمزگشایی داستان فیلم را پیدا کنید با داستانی بسیار سرراست و جذاب مواجه خواهید شد. فیلم بعدی لینچ در سال ۲۰۰۶ با عنوان «امپراطوری درون» (Inland Empire) اما فیلم کاملاً متفاوتی است.
6- حشره (2006)
فیلم ترسناک روانشناسانه ی «حشره» (Bug) ساخته سال 2006 ویلیام فردکین مشهور فیلمی عجیب و غریب، فرساینده است که شما را تا مرز دیوانگی پیش می برد. این فیلم با بازی اشلی جاد و مایکل شنون در مورد زن و مردی است که در اتاق یک هتل با کاغذ دیواری های رنگارنگ رفته رفته دیوانه می شوند. این فیلم بسیار دیوانه کننده تر و البته مضحک تر از آنی بود که تماشاگران فکر می کردند و بسیاری اگر چه داستان فیلم را درک نمی کردند اما پس از تماشای آن دیگر از مکان های تنگ و تاریک هراس داشتند.
۷- پرومتئوس (۲۰۱۲)
فیلم «پرومتئوس» (Prometheus) که در واقع به عنوان پیش درآمدی بر مجموعه فیلم های «بیگانه» توسط ریدلی اسکات ساخته شد با پیچیدگی های خاص خود بیننده را در بهت و حیرتی ناشی از گیج شدن فرو بروده و هر چیزی در مورد این فیلم از انتخاب بازیگران گرفته تا انگیزه های درونی شخصیت های فیلم قابل درک نیست. تماشاگران بسیاری پس از اتمام فیلم اعلام کردند که داستان فیلم را به هیچ عنوان درک نکرده اند. به همین دلیل دیگر دنباله ای با اشاره به این عنوان ساخته نشده و بعید است دیگر کسی حاضر به تماشای چنین فیلم گیج کننده ای شود.
8- اثر پروانه ای (2004)
فیلم «اثر پروانه ای» (The Butterfly Effect) یکی از معدود فیلم های اشتون کوچر با داستانی جدی داستانی غیرمنطقی اما دیدنی دارد. اگر برای چند لحظه به داستان فیلم فکر کنید آن را بی معنی و غیرمنطقی خواهید یافت. شخصیت کوچر در این فیلم شخصی است که با استفاده از یادگاری های افراد می تواند به دوران گذشته بازگشته و لحظاتی به یاد ماندنی از زندگی خود را دوباره از نزدیک تماشا کند و در این میان سعی دارد که اشتباهات گذشته خود را جبران کند اما هر بار مشخص می شود که جبران اشتباهات گذشته با اتفاقی وحشتناک تر جایگزین می شود. فرضیه اصلی داستان فیلم این است که کوچک ترین تغییری در اتفاقات گذشته می تواند به طور کلی مسیر زندگی شما را تغییر دهد. اما هر بار قوانین این فرضیه بدون هیچ توضیح و دلیل منطقی زیر پا گذاشته می شوند.
۹- حیثیت (۲۰۰۶)
دوئل شعبده بازان در فیلم «حیثیت» (The Prestige) به کارگردانی کریستوفر نولان، فیلمی است که تمامی سرنخ های خود را در برابر دید تماشاگر قرار می دهد. در تمام طول فیلم مشخص است که کریستین بیل نقش دو شخصیت کاملاً جدا را بازی می کند اما همانطور که خود فیلم نیز نشان می دهد طوری تصویر سازی شده که تماشاگر دوست دارد خود را گول بزند. اما بیش از همه صحن انتهای فیلم باعث شده که تماشاگر با گیجی تمام سالن سینما را ترک کند.
10- اطلس ابر (2012)
واچوفسکی ها تصورات و تخیلات بدون محدودیتی دارند و هیچ فیلمی تاکنون نتوانسته انساندوستی صادقانه آن ها در فیلم «اطلس ابر» (Cloud Atlas) را که از ترکیب 6 داستان غیرمرتبط تشکیل شده به زیبایی به تصویر بکشد. بسیاری سعی کرده اند این 6 داستان متفاوت را به شکلی منطقی به هم مرتبط سازند و مسیرهای مخفی ارتباط این فیلم ها به یکدیگر را کشف نمایند. برخی از داستان های این فیلم، در واقع افسانه ای در دنیای دیگر است اما شخصیت های درون این داستان ها به نحوی نسخه های حلول کرده در یکدیگر هستند. پس دنیای واقعی در این فیلم کدام است؟ رابطه بین تمامی این دنیاها چگونه است؟ به عبارت ساده قرار نیست این فیلم از لحاظ منطقی قابل درک باشد زیرا طوری ساخته شده که تنها از طریق احساس قابل درک است.
۱۱- خلسه (۲۰۱۳)
فیلم «خلسه» (Trance) ساخته دنی بویل پس از اکران تماشاگران را به شدت تحت تاثیر قرار داد، با داستانی در مورد یک نقشه ی سرقت پیچیده که هر کسی توان درک کامل آن را ندارد. فیلم شامل صحنه هایی از هیپنوتیزم و تخیل است که هر بار اطلاعات بیشتری را در اختیار تماشاگر قرار می دهند. نکته مهم و رمز فیلم این است که علیرغم ساختار داستانی که عمداً پیچیده طراحی شده، داستان اصلی فیلم بسیار ساده و سرراست است.
12- زیر پوست (2013)
فیلم نسبتاً صامت «زیر پوست» (Under the Skin) در مورد یک موجود فضایی است که با داستان خود هیچ شباهتی به دیگر فیلم های ژانر علمی تخیلی ندارد. فیلم داستان یک زن زیبا را روایت می کند که در واقع یک موجود فضایی خطرناک است و با فریب دادن مردان، آن ها را به قتل رسانده و جنازه آنان را از بین می برد بدون این که پایانی برای این کار وجود داشته باشد. وقتی که بیگناهی مطلق یکی از قربانیانش باعث می شود که موجود فضایی او را به حال خود رها کند، ناگهان وی به فکر فرو می رود و به این سیاره و نقش خود در میان انسان ها و کاری که سرگرم آن است فکر می کند. نیمه دوم فیلم تعلق این شخصیت به وجهه انسانی اش را به تصویر می کشد که با نقاط ضعفی برای وی همراه است.
۱۳- تسخیر (۱۹۸۱)
یکی از گیج کننده ترین و غیرمعمول ترین فیلم هایی که تاکنون در ژانر وحشت ساخته شده بدون شک فیلم «تسخیر» (Possession) ساخته آندره زولاوسکی است که با داستان پر از توهم و بازی بی نظیر سم نیل و ایزابل آجانی به یک شاهکار تبدیل شده است. حتی زمان داستان فیلم که در دوران جنگ سرد و برلینی که به دو نیم تبدیل شده به فاجعه بار بودن طلاق و جدایی دلالت دارد. شخصیت های فیلم ابتدا یکدیگر و سپس خود را نابود می کنند. در انتهای فیلم مشخص می شود که یک هیولا وجود دارد که وارد شخصیت سم نیل شده است.
14- سینکداکی، نیویورک (2008)
یک تهیه کننده ی درمانده تئاتر پس از دریافت غیرمنتظره جایزه ای معتبر تصمیم می گیرد که یک اثر هنری با تاثیرگذاری عمیق بسازد تا بدین شکل به معنای واقعی زندگی دست یابد. اما آیا او در این راه موفق می شود؟ فیلم «سینکدوکی، نیویورک» (Synecdoche, New York) فیلمی در مورد همه چیز و همه کس است. در واقع فیلم نمایشی را به تصویر می کشد که در طی دهه ها بازیگران مختلفی نقشی واحد را ایفا می کنند و این رویه همچنان ادامه پیدا می کند اما هر کدام شکست می خورند.
۱۵- کله پاک کن (۱۹۷۷)
فیلم سورئالیست دیگری از دیوید لینچ با عنوان «کله پاک کن» (Eraserhead) از آن چه که در مورد آن گفته می شود بسیار سرراست تر و ساده تر به نظر می رسد. هنری و همسرش صاحب فرزندی می شوند که کوچک ترین شباهتی به انسان نداشته و شبیه یک هیولای ترسناک است و رابطه این دو به سرعت از بین می رود. هنری قصد دارد از این خانه و این موجود فرار کند و تنها مکان امن و آرام برای او رادیاتور آپارتمانش است، جایی که یک خواننده کوچک و مهربان زندگی می کند.
نظر کاربران
اولا....خسته نباشید....دوما قشششششنگ فیلما رو سپویل کردین...سوما از فیلمای خیلی خوبی مث inception یا. tree of life... یاد نکردین..
فیلمای معماگونه قشنگه ولی نه اینکه دیگه هیچی ازش نفهمی!
ممنون از این مطلب خوب.
فیلم های زیادی ساخته شدن که درک داستان اونها برای مخاطب گنگ بودن مانند inception ، The fountain و خیلی فیلمای دیگه اما به نظرم خوبی فیلم به همینه که فکرت رو مشغول کنه و مجبورت کنه که دوباره و دوباره تماشاش کنی تا به عمق مطلب و هدف مورد نظر فیلم پی ببری . اینطوری جذابیتش بیشتر هم میشه اما در هر شرایطی هم نباید سراغ چنین فیلم هایی رفت .
باید وقتی چنین فیلمی ببینی که می خوای سطح تفکر و تعقل و بینشت رو ببری بالا چون تنها در این صورت لذت واقعی رو می بری وگرنه انقدر گیج و سردرگم میشی که فقط اعصابت سر یه فیلم خورد میشه.
به جز 1 یا 2 مورد همه یفیلم هاای که معرفی کردی بسیار بی ارزش هستن ودر اصل سینما نیستن
بیشتر سرگرمی بودن