خانم مارپل، پیردختری با نماد هویتطلبی زنانه
پیردختر شصت و پنج ساله تنهایی که روی صندلی راحتی می نشست و هیچ قتل و جنایتی آرامشش را خدشه دار نمی کرد.
«خانم مارپل» را ممکن نیست کسی ندیده یا نخوانده باشد؛ همان خانم بورژوای با دیسیپلین، شیک و مرتب که نه چروک می شود و نه لک، با آن کلاه و سنجاق یقه و آن تربیت اصولی که در باب آداب چای نوشی های انگلیسی داشت. پیردختر شصت و پنج ساله تنهایی که روی صندلی راحتی می نشست و هیچ قتل و جنایتی آرامشش را خدشه دار نمی کرد.
خانم مارپل مخلوق یکی از موفق ترین زنان نویسنده ژانر پلیسی، آگاتا کریستی، در دوره طلایی داستان های کلاسیک این ژانر است. این که بخواهم همان حرف های تکراری را بزنم که اصلا ژانر پلیسی چیست و ادبیات بدنه چرا به ژانر پلیسی نیاز دارد و خانم کریستی به کمک پوآرو و همین خانم مارپلش توانست بعد از شکسپیر صاحب پرفروش ترین کتاب های جهان باشد، مسلما نه در حوصله من می گنجد و نه شما.
بیایید این بار از زاویه دیگری به خانم مارپل نگاه کنیم؛ پیردختر روستایی که هیچ گروهی را ناگشوده رها نمی کند. آگاتا کریستی پیش از نوشتن رمان های خانم مارپل با آن مرد کوتاه و نسبتا چاق و وسواسی، خودش را در قد و قواره یک پلیسی نویس کارکشته به جهان کتاب و داستان معرفی کرده بود، پس چه نیازی داشت به خلق جهان پلیسی و معمولی با محوریت یک زن؟ آن هم نه یک زن باسواد و مدرن که دوست دارد ادای مردها را دربیاورد، لباس و ظاهر مردانه داشته باشد و همه کارهای دشوار دنیا را یک تنه بر دوش بکشد. خانم مارپل پیر و تنهاست و ازدواج نکرده است.
درست پنج سال بعد از اینکه برای اولین بار یک سوم زنان بریتانیا در رای گیری شرکت کردند. بریتانیا، کشوری که تحت سلطنت زنانه تاریخ خود را سپری کرده، پیش از این حتی برای زنان حق رای قائل نبوده است. وقتی در سراسر اروپا مبارزات برای تحقق حق رای زنان در آن سال ها اوج گرفته بود، آیا پرداختن به قدرت و هوش مردان در داستان های آگاتا کریستی به واقع شنا کردن خلاف مسیر رود نبود؟ آگاتا کریستی خود آسیب دیده ازدواجی نابسامان بود که بعد از تکرر خیانت های همسرش از هم پاشید و در نهایت مجبور به ازدواج با باستان شناسی شد که البته این ازدواج هم ابدا شکل معمول ازدواج ها و روابط زناشویی را نداشت. مسلما قدرت قلم چنین زنی متعهد به خلق زنی مثل خانم مارپل خواهدشد.
خانم مارپل و دنیای حول و حوش او همان اتوپیایی مورد نظر زنان آن سال ها بوده است. زنانی آرام و موقر و اشرافی منش که زیر ظاهر آرام و متین خود هم می توانند فاشیست یا نژادپرست باشند و هم می توانند بدون تحرک اضافی و حرص زدن و تقلای زیاد مشکلات عدیده ای مثل قتل های مرموز را به تنهایی رفع و رجوع کنند. زنانی که برای همه این ها نیازی به مردان ندارند؛ نه در جوانی و سرزندگی و نه در پیری و درماندگی.
خانم مارپل نماد هویت طلبی زنانه است، از سوی یکی از بزرگ ترین زنان نویسنده بریتانیا و در همان زمانی که رمان های پلیس اش را به رشته تحریر در می آورد، کماکان زنان و دنیایشان گرفتار محدودیت های جنسی بوده اند. تقلیل جاذبه های جنسی به رفتار هیجانی و بی فکرانه منجر به خشونت های افراطی شبیه به قتل در برخی از سری رمان های خانم مارپل به خوبی مشهود است. خانم مارپل از همان کلیشه اشراف زادگی مورد پسند انگلیس آن سال ها تبعیت می کند، اما در لایه های زیرین خود در حال شکل دهی به سطح جدید از هویت زنانه است که لازمه رسیدن به آن داشتن امتیاز خاص نیست.
هر زنی با هر شرایطی می تواند خانم مارپل باشد، با همان چشمان آبی و آرامش بی نظیر که شکل حل معماهای جنایی اش درست برگرفته از همان الگوی معروف است: معما چو حل گشت آسان شود.
نظر کاربران
من خانوم مارپلو دوس دارم مخصوصا داستان قطار پدینگتونش عالیه