اسکاندیناوی، سرزمین رمانهای جذاب پلیسی
مهم ترین و چشمگیرترین ادبیات پلیسی که از اوایل سده بیست و یکم شاهد حضورش هستیم، ادبیات پلیسی اسکاندیناوی است که سابقه اش به سال ها قبل برمی گردد.
ادبیات پلیسی کلاسیک دو جریان اصلی دارد که رمان معمایی انگلیسی و رمان واقع گرایانه امریکایی است که از دهه های سی و چهل میلادی تا زمان حاضر ادامه پیدا می کنند و موازی هم حضور دارند اما ادبیات پلیسی نوپا از هر دوی این جریان ها مستقل است و با این دو تفاوت های مهمی دارد. مهم ترین و چشمگیرترین ادبیات پلیسی که از اوایل سده بیست و یکم شاهد حضورش هستیم، ادبیات پلیسی اسکاندیناو است که سابقه اش به سال ها قبل بر می گردد.
اساسا نقطه شروع این جریان کجا بوده است؟ قطعا اصلی ترین زمینه ساز این جریان و الهام بخش نویسنده های این حوزه، ده رمان پلیسی است که یک زن و شوهر سوئدی به نام های ماج اسجووال و پِر والو در فاصله 1965 تا 1975 نوشتند. این ده رمان با تمام رمان هایی که به نام ادبیات پلیسی تا آن زمان منتشر شده بودند، چند تفاوت اساسی داشتند و واجد ویژگی هایی بودند که اکثر رمان های پلیسی اسکاندیناو حال حاضر هم آن ها را دارند.
در این داستان ها زندگی روزمره حضور پررنگ دارد، اتمسفر حاکم بر این داستان ها نیز همان حال و هوای طبیعی کشورهای اسکاندیناوی است که تیره، خاکستری و ابری است. با وجود این که ده رمان پلیسی زن و شوهر سوئدی الهام بخش نویسندگان امروز اسکاندیناو است، اما چیزی که باعث شد ادبیات پلیسی این ناحیه در جهان مطرح شود، سه گانه هزاره استیگ لارسن بود. اولین رمانش همانی است که اکثرا آن را با نام «دختری با خالکوبی اژدها» می شناسند. نکته قابل توجه این است که اگرچه این تریلوژی ادبیات اسکاندیناو را مطرح کرد اما تقریبا با 90 درصد رمان های پلیسی حال حاضر این حوزه تفاوت های اساسی دارد.
در این تریلوژوی دو قهرمان وجود دارد؛ یکی خبرنگار است و دیگری دختری به نام لیسبت سالاندر که شخصیتی استثنایی دارد. کاوشگر مامور پلیس نیست و داستان وجهی حماسی دارد که بخش عمده رمان های اسکاندیناو این وجه را ندارند.
در میان کشورهای اسکاندیناوی هم در حال حاضر حرف اول را سوئدی ها می زنند. یکی از مهم ترین نویسندگان سوئدی نیز که در ایران شناخته شده است، هنینگ مانکل است که تقریبا همه کارهایش به فارسی ترجمه شده اند و کارآگاه معروفی دارد به نام کورت والاندر که بی بی سی از روی داستان های او سریال موفق و جذابی نیز ساخته است.
رمان دیگری که در ایران نیز ترجمه شده و بر این جریان تاثیر گذاشته است، رمان «خانم اسمیلا و حس برف» است که پتر هوگ، نویسنده دانمارکی، آن را نوشته و سامگیس زندی آن را از هلندی به فارسی برگردانده. خیلی نمی خواهم درباره کتاب هایی که در ایران ترجمه نشده اند صحبت کنم، ولی بد نیست بدانید که بعد از سوئدی ها، نروژی ها نیز در این حوزه بیشترین نویسندگان موفق را داشته اند. کارین فوسوم و یو نسبو از جمله این نویسندگان هستند. اتفاقا دو رمان از یو نسبو نیز به فارسی ترجمه شده که یکی «خورشید نیمه شب» است و دیگری «خون بر برف».
او معتقد بود مضامینی نظیر جنایت، تجاوز، زن ستیزی و نژادپرستی در لایه های زیرین جامعه هستند و پلیسی نویسان با داستان هایشان به این لایه ها نقب می زنند و نهفته ها را آشکار می کنند.
ارسال نظر