علیرضا قربانی، حرفه ایِ با اخلاق موسیقی ایرانی
علیرضا قربانی خوانندهای است بااخلاق، حرفهای و متواضع که در کنار تمامی این خصلتها، پشتکار و وسواسش در کار مثالزدنی است. با تمامی آهنگسازان برجسته نسل خودش همکاری داشته و آثاری درخور را برای آنها خوانده و منتشر کرده است. روحیه تلمذ همیشگیاش به او این اجازه را داده است که ورای هر نوع شتابی با طمأنینه و مصمم در راه موسیقی ایرانی گام بردارد.
دوست دارم بدانم خوانندهای در سطح شما هنوز هم تمرین میکند؟
طبیعتا هر فردی سطح تمرینات خاص خودش را دارد و من هم تمرینات شخصی و جدی دارم؛ مثل همه نوازندهها و موزیسینهای حرفهای که کار میکنند، این تمرینات باید به صورت مرتب و دائمی انجام شود. بهعلاوه تمرینات خاص شنیداری برای تربیت گوش و تمرینات مربوط به حنجره و تارهای صوتی است كه براي سلامت حنجره و تارهای صوتی از دیگر تمرینات شخصی و ضروری است و علاوه بر اینها باید سلامت حنجره و تارهای صوتی به عنوان فاکتورهای اصلی خوانندگی در نظر گرفته شود و در کنارش هم سلامت شنیداری مهم است، مثلا شنیدن گامهای مختلف برای اینکه حنجره بتواند گامها و فواصل مختلف و پیچیده را تکرار کند و اینکه بتواند همیشه کوک باشد.
هر روز تمرین میکنید؟
اگر روزی فرصت نشود، روز بعد جبران میکنم. یا گاهی که در سفر هستم، مثل همین زمانی که بهتازگی برای حضور در نمایشگاه وومکس رفته بودم، بعد از رسیدن به هتل از طریق گوگلمپ توانستم جایی شبیه به جنگل را در نزدیکی آن پیدا کنم و همان لحظه لباس گرم پوشیدم و پیاده به آنجا رفتم و حدود ۴۵ دقیقه تمرین کردم، بیشتر از آن مقدور نبود چون هوا سرد بود و نگران بودم که سرما بخورم.
در مواقع کنسرت بیشتر کار میکنید؟
هر روز تمرینات شخصی را دارم. ولی برای تمرین یا استودیو به قول ورزشکاران به اردو یا دوره میرویم؛ یعنی تمرینات گستردهتر میشود و بیشتر به خودمان فشار میآوریم. چون ممکن است شبهای متعددی مجبور باشیم روی صحنه اجرا کنیم.
از این جهت سؤال کردم که خوانندهها و نوازندههایی را میشناسم که بهجز زمان ساندچک به هیچ عنوان تمرین نمیکنند.
حتما جزء خواص و نوابغ هستند. چنین چیزی امکان ندارد. حتی نابغهترین و بهترین نوازندهها و خوانندههای دنیا تمرینات شخصی و جداگانه برای خودشان دارند. به این مفهوم که تمرینات عمومی دارند و میدانند گیروگرفتهای صدایشان کجاست یا مشکلات نواختنشان در سازهای زهی یا پاسارزدنشان یا غیرهوغیره در کجاهاست. بنابراین یکسری تمرینات خاص برای خودشان دارند. در بالاترین سطوح هم همینطور است.
چه کسی متوجه ایراد خوانندهای در سطح شما میشود؟
مهمترین کسی که میتواند ایراد کسی را ببیند خودش است. البته و تحقیقا زمانی این اتفاق رخ میدهد که او به اشراف قابلقبولی از المانهای مختلف راجع به خواندن و خوانندگی برسد. جنس و سلامت صدا را بشناسد. گوشش بهنسبت دقیق باشد. یعنی کوکبودن و ژوستبودن را بتواند تشخیص دهد. سلامت و تشخیص منطقه صحیح خروج صدا از حنجره را بشناسد؛ اینکه بداند این نت ژوست است اما سلامت واقعی را ندارد. تحریرها را بشناسد و نوانس و داینامیک را بشناسد، جدا از بحثهای ردیفی و دستگاهی که محتوا و مفهوم خواندن است. البته در بسیاری موارد ممکن است دوستانی که از سطح توانایی خوب و حرفهای برخوردارند و در ضمن با هم صادق هستند و دلشان برای هم میتپد و به هم اعتماد دارند هم بتوانند کمک کنند.
برای من جالب و البته خوشایند است که شما در سطحی که هستید و با کمتر آهنگسازی که در حوزه موسیقی ایران به صورت حرفهای کار کند، کار نکردهاید اما باز هم احساس میکنید نیاز به آموزش دارید.
اگر بخواهم خیلی صادق باشم، این احساس همیشه در من بوده که خیلی چیزها هست که ممکن است انسان آموزش ببیند و تکنیکهایی یاد بگیرد که متحول شود اما متأسفانه در بخش آموزش در حوزههای مختلف موسیقی فقیر و در آواز فقیرتر هستیم. چون به صورت مکتوب و طبقهبندیشده خیلی منابع مدونی نداریم و اغلب آموزشها به صورت سینهبهسینه و از معلمانی بوده که به جهت نوع آموزششان گهگاه موفق نبودهاند یا مطالبی که داشتهاند خیلی آکادمیک نبوده و تکنیکش مدون و طبقهبندیشده نبوده. خیلی وقتها این استعدادها و آموزشهای برخی معلمین به صورت ایدهها و خلاقیتهای شخصی خودش را ارتقا داده. نمونهاش هم زیاد است.
یادم میآید مرحوم ابراهیمی که یکی از استادان شما بودند، به شما بسیار علاقهمند بودند، ایشان در زمان حیاتشان به شما چنین نکاتی را میگفتند؟
بله، نکات زیادی را میگفتند. یادم است زمانی که جوانتر بودم و فقط اوج تمرین میکردم و خیلی مسلطتر نسبت به نواحی بم و متوسط صدایم بودم، دست روی صورت من گذاشتند و به من گفتند علیرضا جان کمی درباره بمهایت کار کن. یعنی پختگی که در نقاط اوجت پیدا کردهای، در نقاط بم نداری. بسیاری از اوقات خواندن بم به مراتب سختتر است. آن روزها این اشراف را نداشتم و متوجه نمیشدم یعنی چه.
بمخوانیهایتان هم بعدا شاخص شد.
همینطور است. اینها یکی از مهمترین توصیههایی بود که استاد احمد ابراهیمی به من کردند و همیشه مدیون و وامدار ایشان هستم.
این صحبتها را از این جهت گفتم که در موسیقی ایرانی بهخصوص در حوزه آواز ایرانی چیزی داریم که خوانندگان شاخص فوت کوزهگریشان را برای خودشان نگه میدارند و به شاگردان منتقل نمیکنند یا حتی سعی میکنند شاگردان زیادی نداشته باشند یا شاگردان خوب را انتخاب نمیکنند. خوانندگان معمولیتر را انتخاب میکنند که خودشان در اوج بمانند. البته شما تحت آموزش استاد ابراهیمی بودید که بیشتر بهعنوان استاد شناخته میشدند تا خواننده. دلیل این اتفاق را در میان خوانندگان موسیقی ایرانی در چه میبینید؟
به این قضیه باور ندارم. اگر کسی واقعا این کار را میکند، بهتر است معلمی نکند. وقتی شما معلم زبان یا نقاشی و پیانوی من هستید، قرار است از صفر تا صد آنچه را میتوانید به من بیاموزید چون روزی که شما قبول کردید معلم باشید، باید بپذیرید در بسیاری از موارد احتمال دارد شاگرد ویرتوز یا نابغهای داشته باشید که با سرعت باورنکردنی از شما بیاموزد و در مدت نسبتا قابلقبولی تمام آنچه را محفوظات دانش و ذهن شماست کسب کرده و شما را پشت سر بگذارد. اتفاقا این افتخار از آنِ شماست که بخشی از دانش او را شما داشته باشید. اگر نمیتوانید این نکته را بپذیرید بهتر است معلمی نکنید.
هنوز هم تدریس میکنید؟
خیر؛ شش سال است که تدریس را بعد از 15 سال کنار گذاشتم.
اما کلاسهای دورهایتان را دارید.
مدتی است که بینشان وقفه افتاده. قرار است دوباره دور هم جمع شویم و بچههایی که مستعدتر هستند و چیزهایی که به ذهنم میرسد را برایشان بازگو و تمرین کنم.
تمام این صحبتها مطلعی است برای آواز ایرانی که شاید در معرض آسیبترین شاخه موسیقی ایران باشد. به این دلیل که بزرگانی که در این حوزه بودند یا فوت شدهاند یا توان فعالیت ندارند؛ مثل استاد شجریان. نسلی که الان فعال هستند، خود شما و چند نفر دیگر هستید که توانا و فعال هستند و آلبوم منتشر میکنند و بعد از آن کسی نیست. یعنی یک خلأ کامل وجود دارد. به نظرتان این وضعیت به چه سمتی قرار است برود؛ بهخصوص اینکه بیشتر خوانندهها در حوزه تصنیف فعال هستند و حتی در کنسرتها هم این وضعیت تکرار میشود. برداشت شما چیست؟ آیا چیزی شما را نسبت به آینده نگران میکند؟ آیا اگر به پسرتان آموزش ندهید و بخواهد آواز ایرانی را با فرد دیگری دنبال کند، چه سرنوشتی خواهد داشت؟
جواب این سؤال بسیار سخت و پیچیده و دشوار است چون سؤال بسیار دشوار و پیچیدهای است. یادم است مدتها قبل برای یکی، دو نفر از دوستان مثال میزدم که اگر بعدها پسر من علاقهمند به موسیقی ایرانی باشد و بخواهد این راه را ادامه دهد و اگر بچهای باهوش و بادرایت باشد، میتواند از من بپرسد پدر جان شما که این همه اعتبار به جهت کارکردن با آهنگسازان بنام زمان خودتان داشتید و با افراد درجهیک ارتباط کاری و دوستی داشتید و این همه کار کردید، چقدر در حفظ موسیقی و آواز ایرانی و اشاعه و تدریس آن سهم داشتید؟
و در چه محدوده سنی هستند.
آفرین و این تعداد مخاطبان و گسترهشان تعیینکننده است. عرضم این است که به صورت یقینی امید دارم اما امیدم خیلی پرقدرت نیست چون از آقای سایه شنیدیم که میگفت فکر میکنم طی 20، 30 سال آینده اثری از غزل نخواهد ماند. غزل که مهمترین نوع سبک یا قالب شعر موسیقی ایرانی است. یکی از مهمترین ارکان موسیقی باکلام غزل است. مگر میتوان پیوستگی این حلقهها را از دست داد و چیزی از آن باقی بماند؟
با وجود اینکه شما خوانندهای هستید که تصنیفهای بسیار و اکثرا موفق خواندهاید، اما به نظرم خوانندهای مثل شما که پایههای قوی و طولانیمدت موسیقی ردیف دستگاهی را داشته، رنجی را از مخاطب به دلیل وضعیت جامعه و فرهنگ فستفودی جهانی متحمل شوید که جلوی برخی فعالیتهایتان را بگیرد. مثل اینکه شما حدود 15 سال قبل با آقای داریوش طلایی آلبومی منتشر کردید، شاید بخواهید برنامه ساز و آواز اجرا کنید اما چون نگرانی مخاطب را ممکن است در همین حوزه داشته باشید این کار را نکنید.
این نگرانی همیشه وجود دارد و بخشی که موزیسینهای ایرانی ممکن است دچار عدم امید یا نشاط روحی درونیشان که منجر به تولید خوب شود بر سر همین مسائل است. چون موزیسین ایرانی اِشراف دارد موسیقی ایرانی چه گنجینهای به معنی واقعی است و چه منبع، مأخذ و پتانسیلی است که بسیاری از کارهای ارزشمند را میتوان ساخت اما در جامعه بههردلیل آنطور که باید و شاید شناخته نمیشود و نگاه فستفودی است که نمیخواهد به عمق نگاه کند، نگاهی که ترجیح میدهد کتاب نخواند، نگاهی که حتی طاقت یک فیلم جدی ندارد. میخواهد یک فیلم فانتزی کاملا بیمحتوا ببيند که متأسفانه به جهت مفاهیم و آنچه در جامعه اثرگذار باشد را ندارد، الان موسیقی فیلم کمدی بیشترین مخاطب را دارد؛ اتفاقا کمدی بیمحتوا و کمدی کاذب.
پس شما چنین فاکتورهایی را در نظر میگیرید.
حتما، برای من یکی از مهمترین بحثها در موسیقی به جز شعارهای کلیشهای این است که کاری انجام دهیم که با هویتمان سازگاری داشته باشد. نوع موسیقی، آنسامبل، سازبندی و نوع ادبیاتی که میخواهیم استفاده کنیم همه به این برمیگردد که با هویت ما سازگاری دارد یا نه. اگر سازگاری داشته باشد هر شکلی باشد ترس چندانی ندارم و حاضرم تجربهاش کنم اما اگر احساس کنم با هویت ما سازگاری ندارد، ترجیح میدهم من این کار را انجام ندهم اگر کسی دیگر علاقهمند است به اختیار و انتخاب خود انجام دهد.
در این فضا، بداههخوانی چقدر به بخش هنری ماجرا برمیگردد؟ چون الان خیلی از خوانندهها و نوازندهها تن به این کار نمیدهند.
البته بداههنوازی میکنند اما اینکه محتوایش چه باشد خیلی متفاوت و مسئله بسیار مهمی است. بداههنوازی تفسیر و تعبیر دارد. اینکه بداههنوازی شامل چه فاکتورهایی است بحث مهم و جامعی را میطلبد.
این هم از مواردی است که انگار از بخشهای اجرائی حذف میشود. در کنسرتهایی که حتی به نام بداههنوازی و بداههخوانی هم هستند نیز بداههنوازی چیزی فرمالیته شده و در عالم واقع بداهه نمیشنوید و قطعاتی هستند که از قبل تمرین شده. درحالیکه در گذشته همین بزرگان موسیقی که بعضیهایشان فعال هستند بداههنوازی و بداههخوانی روی سن داشتند. شما در کنسرتها و آثارتان هنوز علاقهای به این کار دارید؟
خوشحالم که دراینباره صحبت کردید. در بحث بداههنوازی و بداههخوانی، که آواز است، یکی از مهمترین ارکان اصلی موسیقی ایرانی بر اساس آن است. نهتنها موسیقی ایرانی، موسیقی مشرقزمین، مثل موسیقی هند، حتی موسیقی ترکهای عثمانی که بداههنوازی بخشی مهم از آن است. حتی بداههنواز در اغلب قریببهاتفاق موارد کسی است که به او استاد میگویند.
و با بسیاری هم همکاری داشتهاید؛ داریوش طلایی، حسین علیزاده، کیهان کلهر و... .
بله، امیدوارم سایه همهشان بر سر موسیقی ایرانی باشد و با نگاه با احترام فراوان به کسانی که در زمان ما فوت کرده بودند یا نبودند. اگر این بخش را جدا کنیم بخش مهمی از موسیقی ایرانی را از دست دادهاید. شرایط مختلفی دارد که باید کنار هم قرار بگیرد. اسم این سه بزرگوار را آوردید که مثل برادران بزرگتر من هستند و جزء نامآوران و طلایهداران امروز موسیقی ما و خوشبختانه در همین مورد، تا امروز حتی روی استیج تن به این ندادهام که ساز و آوازی را از قبل مشخص کنیم.
حتی شعر را؟
بله، تقریبا در بسیاری از کنسرتها شب به شب شعرها را بر اساس حس درونیام عوض کردهام.
کاملا قدمایی برخورد کردهاید.
تقریبا در بسیاری از موارد در هر شب اجرا و کنسرت شعرهای آواز را هم عوض کردهام. درست است که قرار بوده سهگاه یا افشاری بخوانم اما اشعار متفاوت بودند. یا اگر هم یکسان بوده طبیعتا حسوحال خودش را داشته.
بازخوردهایی که گرفتید خوب بوده؟
طبیعتا همیشه. البته روی صحنه ممکن است مشکلی پیش بیاید که جزء اجزا اجرای زنده است. همواره گفتهام اشتباه و اشکال پیشآمدن روی صحنه جزء ارکان غیرقابل حذف استیج است. وقتی قبول میکنید روی استیج بروید باید قبول کنید ممکن است یک لحظه صدایتان بگیرد، آب دهانتان داخل گلویتان بپرد، سرفه کنید یا یک پرده از دستتان در برود و سیم ساز پاره شود. اینها بخشهای جداییناپذیر بداههنوازی و رویاستیجبودن است و تا امروز رعایت کردهام.
اگر نخواهم بگویم اولین خواننده اما تنها خوانندهای هستید که با تمام آهنگسازانی که نسل جدید سراغشان رفتهاند، قبلا همکاری کردهاید. از برادران پورناظری تا علی قمصری، پژمان طاهری، طلایی، فردین خلعتبری، سیاوش ولیپور، سامان صمیمی، چرا همکاریهایتان با بیشتر این افراد ادامه نداشت؟ دلیلش این است که در جستوجوی این هستید که همکاریهای بیشتری با آهنگسازی که هنوز پیدایش نکردهاید داشته باشید؟ یا اینکه صرف تجربهکردن است؟
در خیلی از موارد این همکاریها ادامه داشته است. مثلا سالهاست که با فردین خلعتبری همکاری داریم. ممکن است هر سال همکاری نداشته باشیم اما قطع نشده است. با مهیار علیزاده حریق خزان را کار کردم و بعد دخت پریوار را. همین الان هم داریم با هم کار میکنیم. همچنین الان با هم مشغول کارکردن روی کار مشترکی با همایون شجریان هستیم. بنابراین بخش مهمی از سؤال شما نقض میشود. با سامان صمیمی هم کار «سودایی» را خارج از ایران در سال ۹۴ منتشر کردیم و کاملا ردیف دستگاهی است.
چرا در داخل کشور منتشر نشد؟
انشاءالله به شکل دیگری منتشرش خواهیم کرد. با همان آنسامبل ایرانی منتشر خواهد شد. بعضی دوستان هستند که شرایط ادامه همکاری را با هم نداشتیم. به دلایل مختلف مثلا فاصلهای میافتد و در ایران نیستند و یا سلیقههای متفاوتی در نوع موسیقی به وجود میآید. یا بخش دیگر مربوط به این است که چون تعداد دوستان عزیز آهنگساز زیاد و تعداد خوانندهها کمتر است، بههمیندلیل، میزان کارهایی که به خوانندهها ارجاع داده میشود، بهمراتب بیشتر است. خیلی از این کارها، اولین کار آهنگسازانشان است و در بین آنها من به دنبال حرف و بیان تازهای میگردم.
این امر از روحیه انعطافپذیر شما نشئت میگیرد و اینکه تجربهگرایی در شما هنوز تازه است.
البته گفتم اگر کار را شنیدیم و موردپسندمان واقع نشد خدای ناکرده باعث سرخوردگی یا ناراحتی نشود. چون من بهلحاظ توان و امکانات شخصی توان محدودی دارم و اینکه اگر قرار باشد یک آلبوم منتشر کنم و مجبور به انتخاب هستم و این انتخاب مثل این است که کسی که بیشترین تناسب ذهنی و سلیقهای و نگاه و ایدئولوژی را با من داشته باشد، انتخاب خواهد شد. همیشه دنبال این بودم با کسانی که مستعد هستند و حتی با کمترین پشتوانه اسمی و شهرت کار کنم و اصلا نفوذ و برد نام برایم مهم نبوده. چون کسی که اولین کارش است، نامی ندارد و شما می توانید چندین نمونه از این دست را در کارهای من بیابید.
بله. مثل مهیار علیزاده. درباره سامان صمیمی هم همینطور بود؟
تفاوت سامان این بود که بیش از 15 سال قبل از اینکه با هم آلبوم داشته باشیم، مراوده و دوستی داشتیم. در تمام کارها سامان صمیمی بهعنوان نوازنده کنار من بوده.
اما هیچوقت بهعنوان آهنگساز حضور نداشته.
خیر، همین امروز ممکن است نوازندهای که سالها با من کار کرده، کاری خوب را به من ارائه کند.
با این روحیهاي که دارید چرا تا سه سال قبل هیچوقت گروه مشخصی برای خودتان نداشتید؟
علت مهمش روحیه انعطافپذیری است. وظیفه آهنگساز مثل کارگردانی است. یعنی از خواننده و نوازندهاش اکت میخواهد. چون آهنگساز بیشترین حق تألیف را در اثر دارد البته نه در قطعات ساز و آواز. طبیعتا من هم بهعنوان خواننده وظیفه خودم را در گروه دارم، اما در اغلب موارد مدیریت و سرپرستی را به آهنگساز واگذار کردهام چون او میداند از نوازندهها هرچند نفر که باشند، چه میخواهد و او میداند چه فضا و داینامیکی را میخواهد ایجاد کند. البته هرکدام از این عزیزان باید به بهترین نحو کارشان را انجام دهند. اما از جایی به بعد سعی میکنی چیزی را ثابتتر نگه داری؛ به دلیل بالارفتن سن و تجربه اینکه کمکم احساس میکنی توان نداری با گروههای مختلف کار کنی و سلیقهات مشخصتر میشود.
درواقع امضای شخصی خودتان را داشته باشید.
بله.
درحالحاضر اگر به گذشته برگردید همان مسیر را طی خواهید کرد؟
بعضی از کارها را تولید نمیکردم. بعضی از کنسرتها را قطعا اجرا نمیکردم.
به نظرم شاید حتی با بعضیها همکاری هم نمیکردید؛ چون مسیرشان از شما خیلی متفاوت شد.
قطعا. البته این ایراد نیست. انسان باید همیشه تجربه کرده و مسیرش را پیدا کند. این بهعنوان یک ایراد نیست. اصلا زیبایی زندگی و اینکه لحظه به لحظه در حال تجربه هستید، به همین چیزهاست. اشتباهی که در کار و زندگی و رفتارتان با دوستتان هم میکنید، یاد میگیرید و برخی از اشتباهات را دیگر تکرار نمیکنید.
منجر به شناخت میشود.
اینها باعث میشود مسیرتان را بهتر بشناسید. تجربه را تا انجام ندهید، به دست نمیآید. بخش مهم و قابل ذکر تجربه را باید به دست بیاورید و اینطور نیست که کسی برای شما بگوید. مثل طعم یک بو. اینکه به شما بگویند شبیه بوی نسترن است را نمیتوانید درک کنید؛ باید خودتان آن را بو کرده باشید. بسیاری از افراد هستند که از تجربیاتشان برای ارتقا درس میگیرند.
به نظرم این تجربهها در کار شما هم تأثیر گذاشته است.
قطعا همینطور است.
مثلا در سال ۹۳ شما سه آلبوم منتشر کردید. در سال ۹۴ دو آلبوم و در سال ۹۵ آلبومی نداشتید و در سال ۹۶ یک آلبوم.
این مورد را خیلیها به من گفتهاند. یک بخش اینطور است که شما در زمانبندی مشخص خودتان نوار تولید میکنید. کار من و همایون به دلایل مختلف در زمانی که قرار بود منتشر شود، نشد چراکه همایون در این بازه زمانی سه آلبوم منتشر کرده. طبیعتا اگر اصرار کنیم کار مشترکمان منتشر شود، به کار هر دویمان لطمه وارد میشود. بعضیها هم پرکارتر هستند. در کارهای دیگر ممکن است من در بازه پنجساله دو، سه کار انجام داده باشم مثلا تهیهکننده مشکل داشته، ناشر زمانبندی درستی نداشته و سه کار در عرض یکسالونیم منتشر میشود. «دخت پریوار» و «فروغ» را از طریق شرکت خودم منتشر کردم که بتوانم مدیریت زمان و نحوه ارائه به جامعه داشته باشم.
شما و آقای همایون شجریان اکثرا به دلیل شباهت آهنگسازانی که کار کردهاید، رده سنی و خیلی چیزهای دیگر از جمله اینکه الان هر دو در اوج فعالیتتان هستید، مشابهید. با وجود اینکه شما حدود ۱۰ سال زودتر از ایشان کار حرفهای را شروع کردهاید. مایه خوشحالی است که دو خواننده که از نگاه عموم رقیب هستند، کنار هم کاری مشترک میکنند. آقای شجریان همیشه با مهربانی و خوبی از شما یاد کردهاند و شما نیز به همین صورت. این همکاری چطور شکل گرفت؟
اصل ماجرا که به نظرم بعد از انتشار بگویم بهتر است. اما یک دلیل بیشتر نداشت که این کار رخ داد. یک مودت، انس، دوستی و رفاقت بین موزیسینها را بهعنوان الگو یا پترن به جامعه نشان دهیم و شاید این نقطهعطفی باشد که خیلی از کسانی كه احساس رقابت با هم دارند در کنارش رفاقت کامل و صحیحی هم داشته باشند، به دور از نقاط توهمی که خیلی از آرتیستها دنبالش هستند و این نخوت و توهم اجازه نمیدهد آرتیستها کنار هم قرار بگیرند.
به عنوان کسی که ۲۰ سال است کارهای شما را دنبال میکنم، هنوز حلاوت و شیرینی آثاری که از آقای تجویدی با ارکستر ملی و آقای فخرالدینی، اجرا کردید به همان شکل عالی و زیبا مانده. چرا نشده این همکاری را ادامه دهید؟ آیا به این کار فکر نمیکنید که یک بار دیگر این همکاری را تکرار کنید؟
آقای تجویدی استاد یگانه عصر موسیقی و دوران طلایی بودند و نیز آقای خرم که تکرارناپذیرند و باعث افتخارم است که با هر دو نفرشان کار کردهام. آقای تجویدی تا زمانی که در قید حیات بودند به ارکستر ملی تأکید فراوان کرده بودند کارهای من را فلانی بخواند. به مرحوم همسرشان هم تأکید کرده بودند. این برای من موهبت بزرگی بود. حتی جاهای مختلف که کارهای ایشان را اجرا میکردند، میشنیدم که خیلی علاقهمند نبودند. البته بخش مهمی از آثارشان در اختیار استاد فخرالدینی بود و همانطور که میدانید ایشان به بهترین نحو به کارشان اشراف دارند و پیشینه بسیار درخشان ایشان تا به امروز هم حفظ شده است.
طبیعتا مدل شما با مدل ارکستر جدید همخوانی نداشت.
بله، به جهت روحی با آن نه همکاریهای شبهدولتی و قواعدشان سازگاری ندارم و ترجیح میدهم موسیقی خودمان را در عرصههای مختلف خارج و داخل ایران انجام دهیم.
کاملا مثل امروز که همهچیز واضح است خاطرم هست در دورهای که در ارکستر ملی بودید خوانندههای دیگری هم بودند اما آقای فخرالدینی که آن زمان رهبری ارکستر را بهعهده داشتند تأکید کاملا متفاوتی روي شما داشتند.
و برای آلبوم آهنگ اشتیاق با تأکید خاصی مطلبی را برای بنده نوشتند.
و همیشه میگفتند آقای قربانی پسر من است.
همیشه محبت میکردند. همیشه جایگاهشان برای من محفوظ بوده بهعنوان یکی از چهرههای درخشان تاریخ موسیقی ایران میشود از ایشان نام برد؛ کسی که شرافتمندانه در عرصه تولید آثار بسیار فاخر و آموزش فعالیت داشتهاند. خیلی از آهنگسازان خوب از شاگردان ایشان هستند.
قطعات را چطور جمع کرده و تنظیم کردهاند.
چند کتاب نوشتهاند. در بسیاری موارد هم کارهای مثمرثمر دارند.
سالهاست این سؤال ذهن من را مشغول کرده و با آقای فخرالدینی هم صحبت کردهام. در خارج از ایران زمانی که شما شاگرد آواز کلاسیک هستید، حتی اگر از خواندن در کلیسا کارتان را شروع کنید تا زمانی که پاواراتی میشوید، روی ژستهای خواننده کار میشود و یک نفر به خواننده اکت میدهد که چه کارهایی انجام دهد یا ندهد. در ایران در حوزه نوازندگی شاید این موارد را داشته باشیم اما در مورد خوانندگان انگار خواننده باید آنقدر تجربه کند که به استایل شخصی برسد. همین الان هم خوانندگان ایرانی بنامی هستند که هنوز خطاهای فاحش دارند. در حوزه موسیقی کلاسیک به جایی که برسید ناچارید استادی خارجی داشته باشید که به شما بگوید چهکار کنید. اما در حوزه موسیقی ایرانی خواننده باید این مسیر را پیدا کند. برای شما این مسیر چطور طی شد؟ چون شما اتفاقا از همان ابتدا از کمخطاترینها در ژست بودید و همان ابتدای کارتان هم ناپختگی زیادی در شما ندیدهام. شما هم با این خلأ مواجه بودید؟
آنچه شما میفرمایید، برمیگردد به اینکه خواننده چقدر بر کارش اشراف و دانش دارد. یعنی چقدر نمونههای دیگر را در این کار دیده. من سال 81-82 کنسرت آقای عالیم قاسیمف در تالار وحدت را دیدم و اوراکت (حرکات اغراق آمیز روی صحنه) بودن و تحرک زیادش برای من اذیتکننده بود با وجود اینکه موسیقی و خوانش ایشان من را مجذوب کرده بود اما اکت زیادی من را اذیت میکرد. این به من یاد داد که اکت زیاد ممکن است بر روی کار اثر منفی بگذارد. دوم اینکه آدمها با هم متفاوت هستند. جاهایی اغراقهای عامدانه را دوست ندارم اما یک عده هستند که بر اساس احساس درونی و شیفتگی برای خودشان چارچوبی قائل نیستند که حتما این کار را بکنند یا نکنند.
یا انگشت اشارهتان را طوری تکان دهید که انگار مخاطب متوجه نمیشود.
اولین نفر خود خواننده است که متوجه میشود.
این موارد را به شاگردانتان گوشزد میکنید؟
همیشه گفتهام و سعی کردهام فیلمهای قدیمی خوانندگان ایرانی و اپرا و کلاسیک را ببینم که چطور رفتار میکنند.
الان خیلی از خوانندگان موسیقی ایرانی به پاپخواندن محکوم میشوند. قبول دارید که بخش زیادی از موسیقی ایرانی به سمت تصنیفخوانی و بخش زیادی از تصنیفخوانی به سمت پاپخوانی میرود. این اتفاق را در بدنه موسیقی ایرانی چقدر لطمهزننده میدانید؟ البته بعضیها معتقدند این کار در جذب مخاطب توانسته موفق عمل کند. یعنی کسی که موسیقی پاپ گوش میدهد هم موسیقی ایرانی گوش میدهد.
من خیلی موافق نیستم. در درجه اول قائل به این هستم که هر کسی مختار است مسیر خودش را انتخاب کند و اینکه چقدر یک فرد داعیه اعتلای فرهنگی دارد و میتواند در این زمینه کمک کند ایده شخصی خودش است و بازتابش در جامعه به مرور زمان به خودش برمیگردد و نمیشود چارچوبی برای همه مشخص کرد. اما جایی که یک نفر بهعنوان یک نماینده رسمی یا شاخصی برای موسیقی ایرانی در قالب آهنگساز شناخته شده و کارهایش درخشان میشود و بهعنوان آهنگساز موسیقی ایرانی قبولش میکنند یا جایی که یک خواننده بهعنوان خواننده برتر یا موجه آواز ایرانی شناخته میشود، وقتی از این شاخه به آن شاخه میپرد اینطور نیست که مخاطبان یک طرف را به طرف دیگر ببرد اتفاقا باعث تشتتی میشود که این موسیقیها چیست.
به نظرتان بهخاطر روحیه تجربهگرایی نیست؟
تجربهگرایی همیشه به سمتی میرود که شما کاری کنید و ماحصل خوبی به وجود بیاورید نه اینکه هرروز کارتان نزول کند و اتفاقا در کاری که تجربه کردهاید بیشتر رشد کنید و اینکه بالاخره هرکسی باید مسیرش را مشخص کند. نمیتوانید بگویید میخواهم این نوع موسیقی را بخوانم اما پایم را روی شانهها و پلههای موزیسین ایرانی بگذارم. یک طرف را انتخاب کن، به بهترین نحو هم اجرا کن، انشاءالله به پول هم برسی اما دیگر نمیتوانی توقع داشته باشی شأنیت یک موزیسین را در موسیقی ایرانی هم داشته باشی.
میدانم که امسال در نمایشگاه وومکس اجرا داشتید. اولینبار بود که در وومکس میخواندید؟
بله، خوشحالم که امروز فضای مجازی خیلی چیزها را به صورت شفاف برای همه مشخص میکند. بههمیندلیل وقتی میخواهم به فستیوال بینالمللی بروم اگر از من توضیح میخواهند، میگویم به فلان سایت بروید و مطالعه کنید. یک انتقاد مهم به همکاران شما این است که بعضی وقتها خيلي منصفانه در مورد چیزی نوشته نمیشود، تیمهایی استخدام میشود تا خبرهای یک موزیسین یا آرتیست را بولد کنند، حتی برای این کار پول خرج میشود که در مورد فلان هنرپیشه و آرتیست بنویسند. این از نقصهای جامعه ماست.
هر شب اجراهای مختلف اجرا میشود؟
بله و ما از ایران بودیم. حداقل یادم هست در سالهای گذشته کسی از ایران نبوده.
از جایگاه کنونیتان راضی هستید؟
به جهت کارهایی که کردهام خیر. کارهای بهتری میشد کرد. پتانسیلهای بهتری بوده برای کارکردن با موزیسینهایی که هنوز انجام نشده است. خیلی از پتانسیلها بوده که با آهنگسازان و نوازندگان بزرگ و معلمان بهتری که میشد از آنها مواردی را یاد گرفت میتوانست تا امروز بهتر انجام شود و نشد. بخشی حتما بهخاطر شرایط روزگار بوده یا شاید مدیریت بهتری باید ميبود که بین موزیسینها همدلی بیشتری وجود داشته باشد،از جمله اینکه شرایط محیطی، اجتماعی، روابط بین مردم و موزیسینها آنچنان که شایسته و بایسته است، نیست و بهمراتب میتواند بهتر باشد. از عملکرد خودم آنچنان که باید، راضی نیستم.
دوست داشتید کجا باشید؟
برایم خیلی مهم نیست کجا باشم. مهم این است که خودم در درونم راضی باشم که الان سالهاست کارهایی را که دلم ميخواسته در عرصه موسیقی ایرانی انجام دادهام. اما امروز از خودم راضی نیستم و این راضینبودن به شما انگیزه میدهد که با سرعت و عمق بیشتری کار کنید.
و با درایت بهتر.
به عنوان شاگرد موسیقی ایرانی و کسی که با سلولهای بدنش عاشق موسیقی ایرانی است میگویم امیدوارم شرایط بهگونهای پیش برود که هرروز شاهد بیشتربودن دوستیها باشیم و کارهای بهتری تولید شود.
چرا؟
به دلایل متعدد. یادم هست بعد از اینکه با آقای تجویدی صمیمی شده بودم، یکبار خیلی مؤدبانه و بااحتیاط از ایشان پرسیدم چرا حتی خودتان کارهایی شبیه به «گلها» نمیسازید؟ جوابم را نداد. سهتارش را روی میز گذاشت و مدام قدم زد و گفت نمیدانم. از استاد خرم هم سؤال کردم. برای مثال کار «قسم به دلهای خسته خستهدلان» را ببینید، در این تصنیف سه موتیف ملودی شاهکار است که اگر آهنگسازان الان بودند آن را تبدیل به سه قطعه میکردند.
نظر کاربران
ولی به پای استاد همایون جان شجریان عزیز نمیرسند