فیلمهایی که هرگز از محبوبیت آنها کم نمیشود (۳)
آیا سالی پربارتر و میمون تر از ۲۰۰۶ برای «گیرمو دل تورو» وجود دارد؟ او با ساخت این فیلمِ فانتزی تاریک به زبان اسپانیایی توانست نظر مثبت منتقدان و تماشاگران بسیاری را در سراسر جهان از آن خود نماید. به طوری که در جشنواره کن، این فیلم پس از پخش با ۲۰ دقیقه تشویق حاضران، همراه شد.
پختگی و قوامِ نماها، ظرافت در تک تک بازی ها، ایده های بصری و مضمونی که حسابی آدم را به هیجان می آورند، همگی نشان از تسلط ادوارد یانگ در مقام کارگردان دارد.
۷- درخت زندگی (The Tree of Life)
«ترنس مالیک» را باید جزو نابغه های فیلمسازی دنیا دسته بندی کرد. او معتقد است اگر سینما نتواند هنر و زیبایی را به درستی به مخاطب ارائه کند، اصلاً نباید فیلمی ساخته شود!
درخت زندگی از حیث هنری بدون شک یکی از بهترین های تاریخ سینما است. کمتر در فیلمی شاهد بوده ایم که چنان دقت و ظرافتی در پرداخت صحنه ها بکار رفته باشد که با هر نما، تماشاگر را در دنیایش محو کند.
این فیلم در هسته مرکزی خود، یک درام کوچک و شخصی با موضوع بالغ شدن یک بچه و درباره تحول کودکی است که در دهه ۱۹۵۰ زندگی می کند و از جاده کودکی به سمت نوجوانی می رود.
۶- درخشش ابدی یک ذهن پاک (Eternal Sunshine of the Spotless Mind)
خاموشی و فراموشی؛ فراموش کردن و به یاد آوردن هنرهایی هستند که تنها نوابغ و دیوانگان به درستی از عهدهی آنها بر میآیند.
این موضوعی است که در فیلم رمانتیک و علمی-تخیلی «درخشش ابدی یک ذهن پاک» به آن پرداخته شده است.
چارلی کافمن و میشل گوندری در همکاری مشترک فیلمی ساخته اند که بر مبنای یک نگاه خاص به حافظه بنا شده است: هر خاطره یعنی یک نقطهی نورانی در مغز. با این حساب، خاموشی نقطهی نورانی یعنی فراموشی.
داستان فیلم از این قرار است: ابتدا کلمنتاین و سپس جول آگاهانه تصمیم به پاک کردن خاطرات مشترکشان میگیرند، اما حتی بعد از فراموشی یکدیگر، مجدداً به سمت هم کشیده شدند زیرا لکه نوری که در قلب آنها روشن شده بود درخششی ابدی داشت.
این فیلم از سوی بسیاری از جشنوارهها، مراسم فرهنگی، انجمنها و موسسات مورد تحسین قرار گرفته و جوایز زیادی نیز کسب کرده است.
۵- پسرانگی (Boyhood)
شاهکار قرن ۲۱ بخش بزرگی از قرن ۲۱ را گرفت تا ساخته شود. بیش از یک دهه، ریچارد لینکلیتر به شخصیت پردازی میسون (الار کولترین) پرداخت. ساخت این فیلم در تابستان ۲۰۰۲ شروع و در اکتبر ۲۰۱۳ به پایان رسید. «پسرانگی» مانند این است که از درون دریچه ای به جزئیات خصوصی زندگی دیگران سرک بکشیم.
کارگردان به طور مداوم در یک دوره دوازدهساله با فیلمبرداری از الار کولترین که از کودکی به بزرگسالی می رسد، فیلم خود را ساخته است. وجه تمایز این فیلم در این است که، زمانی که در واقعیت سپری می شود با زمان سپری شده روی پرده ی سینما برابر است.
۴- شهر اشباح (Spirited Away)
به سختی می توان اولویت یا برتری بین انیمه های جذاب استودیو جیبلی قائل شد. اما هایائو میازاکی از عهده این کار به خوبی بر آمده است. این کارگردان ژاپنی توانسته با ساخت انیمه ای در سبک خیالپردازی و درام پردرآمدترین فیلم در تاریخ سینمای ژاپن را از آن خود کند. او یکی از برترین مولفان دنیای انیمه و در کل دنیای تصویرسازیهای سینمایی است.
«شهر اشباح» روایتی به شدت شیرین، پرکشش، عمیق و جدی دارد و می توان آن را دریایی از نمادپردازیهای شگفتانگیز و دنیایی پر شده از مفاهیم فلسفی دانست.
داستان فیلم در مورد دخترکی ده ساله به نام چیهیرو اوگینو است. او با والدینش آکیو و یوکو تازه به شهری جدیدی نقل مکان کردهاند و چیهیرو از این جابجایی ناراضی است. آنها که با ماشین در حال حرکت هستند، راه خانه جدید را گم کرده و سر از تونلی در جنگل در میآورند. پس از پیاده شدن و گذر از این تونل به خاطر کنجکاوی، آنها وارد مکانی سرسبز و آرام میشوند که در اصل گرمابه و استراحتگاه خدایان و ارواح دین ژاپنی شینتو است.
۳- خون به پا خواهد شد (There Will Be Blood)
۱۵ دقیقه ابتدایی خون به پا خواهد شدِ پل توماس اندرسون، بدون هیچ دیالوگی صحنههایی از تلاش دانیل را در سال ۱۸۹۸ نشان میدهد که برای یافتن طلا و نقره با زحمت زمین را میکند اما در کمال ناباوری به نفت میرسد.
دانیل پلین ویو (دی لوئیس) فردی جامعه گریز، منزوی و متعصب است که مصمم شده تا به هر شکل ممکن از گذشته و حتی خانواده و نزدیکاناش فاصله بگیرد و فقط گوشه عزلتی برای خود اختیار کند. هر تجربه بد او را خشنتر میکند تا جاییکه دیگر از رنجاندن فجیع ناسپاسان و کشتن ریاکارانی که به سراغش میآیند ابایی ندارد و فیلم پایان خونینی پیدا می کند.
خون به پا خواهد شد، صحنه هایی از ترس و تلخی، صحنه هایی از بی قراری و حیله گری، صحنه هایی پر از ترس و بیم و لحظه هایی نجواکننده و پایانی عجیب که فیلم خواستار آن است را در پی دارد.
۲- در حال و هوای عشق (In the Mood for Love)
وونگ کار وای بدون شک یکی از ایدهآلیستگراترین سینماگران جهان است اما او با ساخت ژرفترین اثر خود یعنی در حال و هوای عشق توانست راوی نوعی نگاه شرقی به مقوله عشق باشد. پس از دیدن فیلم، با حسی رمانتیک و عاشقانه سرگردان خواهید شد که شاید پیش از آن هرگز در دنیای سینما آن را تجربه نکرده باشید.
این شاهکار هنگکنگی، روایت گر زن و و مردی است که همسران خیانت کار دارند اما در قلب خود عاشق هم شده اند و در جدال عمیق هستند تا شبیه همسران خود نباشند. این دو عاشق که دیوانه وار همدیگر را دوست دارند، بدون هرگونه تماس جسمانی فقط اوقات خالی خود را با هم سر می کنند.
فیلم برداری منحصربه فرد، انتخاب لباس و صحنه ها که با دقت انتخاب شده اند همگی دست در دست هم یک ملودرام عاشقانه بی نظیر را رقم زده اند.
۱- جاده مالهالند (Mulholland Drive)
دیوید لینچ با فیلم نئو نوآر و معمامی بی نظیر خود، عناصر فراواقعی را با ظرافت فوقالعاده ای در کنار هم چیده تا یک اثر ماندگار رقم بخورد.
جاده مالهالند به پردازش سرکوب عذاب وجدان در بشر می پردازد و کما اینکه در طرف دیگر از داستان فساد موجود در هالیوود نیز نشانه می رود و وضع بازیگر و کارگردان و کلا هنرمندان در ستیز با سرمایه داران و صاحبان کمپانی های بزرگ و بی عدالتی موجود را نیز نمایان می کند.
در اين فيلم نبايد به دنبال داستان خطی و رابطه منطقی بين شخصیت ها باشیم چون موضوع كاملاً برعكس تصوير شده است. از سوی ديگر، آثار لينچ آميزهای از رويا و حقيقت هستند و كاربرد مجاز براي پيشبرد داستان و شايد گرهگشاييهای از پيش امتحان شده بيشتر نمود دارد.
فيلم در يك جمعبندی؛ نقد انسان و اميال شيطانی اوست. انسانی كه هميشه از موقعيتش راضی نيست و به عوامل بيرونی و دروني چنگ می اندازد تا در مسيری كه جاده مالهالند نام دارد و چيزي جز يك بنبست فطری نيست به آرزوهای خويش دست پيدا بكند.
ارسال نظر