نمایش «شوایک سرباز پاکدل»؛ شازده کوچولو در میدان نبرد
نمایش شوایک سرباز پاکدل که اینروزها مورد توجه مخاطبان تئاتر قرار گرفته، جدیدترین نمایش حمیدرضا نعیمی است که پیش از این با نمایشهای سقراط و شرق دور، شرق نزدیک، تواناییاش در ارایه آثاری قابل تامل را نشان داده بود.
روزنامه شهروند - احمد عظیمی: نمایش شوایک سرباز پاکدل که اینروزها مورد توجه مخاطبان تئاتر قرار گرفته، جدیدترین نمایش حمیدرضا نعیمی است که پیش از این با نمایشهای سقراط و شرق دور، شرق نزدیک، تواناییاش در ارایه آثاری قابل تامل را نشان داده بود. در این نمایش نعیمی با پرداختی کمیک به مسأله جنگ میپردازد.
نمایش شما اقتباسی است از رمانی به همین نام. در روند این اقتباس چقدر به اصل اثر پایبند بودید و چقدر نیازهای دراماتیک یا ایدههای خودتان شکل تازهای به داستان هاشک داد؟
من احساس کردم بدون اینکه بخواهم اثر هاشک را به زمان امروز بیاورم و در جنگهای امروزی نشان بدهم، میشود با همان اشاره به جنگ جهانی اول نگاه و نظری که دارم را در دل این داستان جذاب ارایه دهم.
البته این جذابیت بهنظر من معطوف به شخصیت جذاب آن است. این رمان اثری است که به نظرم بیشتر از آنکه قصهاش جذاب باشد، موقعیتهای بینظیری دارد که تا پیش از خلق آن در ادبیات داستانی چنین کاراکتری را نداشتیم. شوایک فردی است که خیلی خوب حرف میزند و بذلهگو است. او تاریخ را خوب میداند و حافظه خوبی برای گفتن مطالبی دارد که شاید در وهله نخست بیربط به نظر برسند، اما بعد استعاری و با کنایه مطلبی را عنوان میکند که به موضوع وجه تازهای میدهد.
این کاراکتر بسیار نمایشی است، چون خوشبختانه کنشهایش تنها کلامی نیستند و یکجور فعالبودنش برای نجات از موقعیتهای سختی که در آن قرار گرفته باعث میشود برای صحنه یا فیلم منحصربهفرد شود. در رمان، شوایک هدف مشخصی ندارد، او در موقعیتی گرفتار میآید و برحسب شانس یا کمک دیگران از مهلکه جان سالم بهدرمیببرد. ما نمیدانیم که هدف شوایک بهعنوان قهرمان چیست؟ شاید اصل و اساسی که هاشک به دنبال آن است این باشد که تعریف قهرمان را در اذهان تغییر دهد. در این اثر ما دیگر همچون قهرمانان دوران ناتورالیسم یا رمانتیسیسم نمیبینیم که قهرمانها به واسطه نیازی دراماتیک زندگیشان را به خطر بیندازند و در پایان یا موفق شوند یا نه. شوایک آدمی است که بهراحتی در هر جامعهای یافت میشود و در کوچه و بازار میتوان او را دید.
درواقع رمز موفقیت این شخصیت قابل لمسبودنش است. اگر قهرمان را به دلیل انجام کارهای خاص منحصربهفرد بدانیم، او سرشار از خطاهایی است که این خطاها گاه اینقدر معمولی هستند که ممکن است برای ما هم اتفاق بیفتند، اما شوایک تلاش میکند از این اتفاقات جان سالم بهدرببرد.
البته تا میخواهد نفس راحتی بکشد به مخمصهای دیگر میافتد و ما با دیدن او در مییابیم چقدر شبیه خود ما است. این مسأله باعث شد من سعی کنم نگاه دیگری داشته باشم و قهرمان من در این اقتباس آزادی که انجام دادهام یک هدف داشته باشد؛ او همان آدم شیرین و بامزهای است که گرفتار روزمرگیهای معمول زندگی است، اما یک هدف دارد: او به شکلی پاک و بیآلایش از زمانی که متوجه میشود جنگی درحال رخدادن است، فکر میکند امپراتور و مقامات کشورش نمیفهمند که جنگ چیز بدی است، لذا تنها هدفش این است که نامهای به آنها برساند و در آن بگوید این جنگ اتفاق بسیار بد و خطرناکی است و به نفع مردم اتریش و هیچجای دنیا نیست.
این همان حرکت قهرمانانه این شخصیت است، او مانند «شازده کوچولو» رفتار میکند تا جایی که عملش در سهلبودن ممتنع مینماید. این مهمترین تفاوت کاراکتر من با اثر هاشک است. از سوی دیگر آدمهای قصه هم اکثرا ناتماماند، اما من میخواستم قصهام را تمام کنم. من از صحنه نخست شروع به قصهپردازی کردهام و میتوانم از اینجا به بعد نمایشنامه من با رمان فاصله میگیرد.
اثر شما برای مخاطبانی که امروز با آن روبهرو میشوند، چه پیامی دارد؟ اصلا بگذارید اینطور پیش برویم که در شرایط کنونی چرا این نمایش را برای اجرا انتخاب کردید؟
پدیده جنگ تنها به عصر حاضر مربوط نیست، بلکه با نگاهی به اسطورهها نیز درمییابیم طبیعت بشر با جنگ سرشته شده است. بشر خودش آرامشش را به هم میزند و بعد در پی آن است تا آنچه از دست داده را به دست بیاورد. این دور باطلی است که مدام درحال تکرار است. تا زمانی که در کنار هم با نواقص بشری زندگی میکنیم، هیچگاه جنگ از بین نخواهد رفت، طمع جدیترین نقص بشر است و همواره صلح را تهدید میکند.
جنگ امروز وارد جریان پیچیدهای شده که شاید در گذشته این پیچیدگیها را نداشت، گویی دنیای صنعتی امروز باعث شده جنگ نیز همچون کالایی باشد. در این فضا کسانی هستند که آرامششان در صلح نیست و به وجود آوردن جنگ برای کشور خودشان و دیگر ممالک آرامش آنها را به ارمغان میآورد. چرا باید کشورها از قارههای دیگر با ناوها و ادوات نظامی سنگین به قارهای دیگر بروند و در شمایلی رابین هودگونه غصه کشورهای دیگر را بخورند. فکر میکنم همه اینها شعارهایی توخالی و دهنپرکنی است که میگویند ما برای مبارزه با تروریسم یا ایجاد صلح و آزادی آمدهایم. روزگاری در خیابانهای شهری در آلمان قدم میزدم و به ساختمانهای زیبا و کیفیت مکانهای شهری آنجا فکر میکردم، به خودم میگفتم این کشور، همان کشوری است که ٧٠سال پیش در جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شد! چه چیزی باعث شد حالا به اینجا برسد و با وجود نداشتن ارتش چنان قدرتمند باشد که سرنوشت بسیاری از ممالک را تعیین کند؟
آیا جز این است که آنها با توسعه استعمارگری خودشان که شمایلی قانونی دارد، توانستهاند به چنین جایگاهی برسند؟ آنها هر آنچه در جهان هست را میخواهند صاحب شوند تا کشور خودشان را آباد کنند، وقتی به آنها نگاه میکنیم کمتر گدایی را در خیابانهایشان میبینیم و به خیابانهای تهران که نگاه میکنیم بیش از هر چیز کودکان خیابانی و گدا میبینیم. در چنین مقایسهای باید از خودمان بپرسیم نهادهای مسئول دارند چه کار میکنند؟
این کشورها از تجارت جنگ استفاده میکنند و متاسفانه ما در منطقه جنگخیز دنیا هستیم. در اطراف ما بیشتر کشورها درگیر جنگاند، بنابراین ما نمیتوانیم تصور کنیم که در یک آرامش مطلق هستیم، زیرا این ثبات هر لحظه ممکن است ازبینبرود. در این شرایط هر لحظه ممکن است قدرتها یا کشورهای عربی حرکت احمقانهای انجام دهند، جنگی را ترتیب دهند و فاجعه بزرگی اتفاق بیفتد! من در این شرایط همیشه نگران بههمخوردن آرامش سرزمینم هستم.
اگر جنگی رخ بدهد و هموطنانم آسیب ببینند، زجر میکشم و باید به جبهه بروم و از این سرزمین دفاع کنم و حتی جانم را بدهم. اگر جنگی رخ بدهد میراث فرهنگی سرزمینم و کتابخانههایش مانند سوریه و عراق ازبینمیرود، لذا در برابر چنین خطری در وهله نخست وظیفه خودم میبینم که هشدار دهم: «همه باید برای صلح تلاش کنیم». اگر مورد تجاوز قرار بگیریم، باید برای حفظ سرزمینمان بجنگیم اما تا زمانی که در صلح هستیم باید تا آخرین لحظه برای حفظش هر کاری که از دستمان برمیآید انجام دهیم و چهرهای صلحدوست را به دنیا نشان دهیم. لذا حرف این نمایش که همانا هشدار درباره خانهمانبراندازبودن جنگ است، تاریخ مصرف ندارد و هر لحظه همه کشورها را تهدید میکند.
اما این هشدار فرمی کمیک دارد و بهنظر کمدی بودن از هشداردهنده بودنش میکاهد!
این نمایش کمدی تراژدی است، اثر هاشک وجه طنزش قویتر است، اما نمایش ما با کمدی آغاز میشود و پایانی تراژیک دارد. من در ابتدا لایههایی جذاب و شیرین از زندگی را نشان میدهم و بعد با نشان دادن وجه تلخ جنگ نشان میدهم چه چیزی باعث میشود این لایهها آرامآرام رخت بربندد و آدمها از برههای سرگردان تبدیل به گرگهایی شوند که برای کشتن یکدیگر لحظهشماری میکنند. به عبارتی کمدی و شوخی مربوط به دوسوم اول نمایش است و به نظرم در فرمی که آن را اجرا کردهام نیاز به کار بیشتر است. همه این شیرینیها وقتی به جنگ میرسیم، تمام میشود و تنها دو رویه دارد؛ کشتن یا کشتهشدن!
ما در این نمایش کاراکتر جالبی مثل کشیش را داریم که به نظر فرمی کاریکاتوری دارد و به هیچوجه شبیه تصورات معمول از یک کشیش یا شخصیت مذهبی نیست...
این کاراکتر فردی است که از اعتقادات مذهبی و پاک مردم سوءاستفاده میکند و نمادی از شخصیتهایی است که حتی تفسیرهایشان از دین براساس منافع خودشان است. آیا جز این است که صدها سال دین در خدمت قدرتها بوده است؟
وقتی دین به خدمت قدرت درمیآید، از آن استفاده سیاسی میشود و کشیش شوایک نیز چنین تیپی را ارایه میدهد. در اینجا جنبههای معنوی و روحانی دین بازیچه سیاست قرار میگیرد و اربابان دینی برای خوشآمد صاحبان قدرت مردم را بازی میدهند. همانطور که میدانید جنگهای صلیبی با اشتباهات فردی پاپ در آن زمان شکل گرفت. او چند اتفاق را چنان بزرگ کرد که مسیحیان را علیه مسلمانان تحریک کند. در این دوره پاپ دروغ میگوید تا مردم را به جنگ علیه مسلمانان دعوت کند. نشاندادن چنین وجهی از مذهب میتواند هشداری باشد برای جلوگیری از سوءاستفاده افراد سودجو از اعتقادات پاک و فکر میکنم در تمام مذاهب همواره احتمال این سوءاستفادهها وجود دارد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر