شاعر پرطرفدار امروز، از شعر و شاعری میگوید
گروس عبدالملکیان یکی از پرطرفدارترین شعرای روزگار ما است. شاید یکی از پرخوانندهترین شاعران فارسی امروز؛ با کتابهایی چون پرنده پنهان، رنگهای رفته دنیا، سطرها در تاریکی جا عوض میکنند؛ پذیرفتن و حفرهها؛ که آثارش تاکنون به چند زبان مختلف ازجمله انگلیسی، فرانسوی، ترکی، آلمانی، اسپانیایی، عربی و کردی ترجمه شده است.
گروس عبدالملکیان در پاسخ به پرسشی درباره اساسیترین ویژگی شعرهایش که عدهای آن را در قلمرو سادهنویسی فرمولبندی میکنند تا ارزشهای شعری این شاعر را مورد پرسش قرار دهند، پاسخی صریح و سرراست دارد:
گروس عبدالملکیان را خیلی از منتقدان شعر شاعری رمانتیک نامیده و اتفاقا محبوببودنش را نیز به این دلیل میدانند. این شاعر در پاسخ به این افراد میگوید: کسانی که اینچنین تقسیمبندیهایی کرده و از این طریق میخواهند مارک و انگ بزنند، چند اشتباه بزرگ دارند كه خیلی دوست دارم صادقانه دربارهاش فكر كنند. مشکل اول آنها اين است كه درباره شعر من حرف مىزنند، بدون آن كه آن را خوانده باشند. اگر هم ادعا کنند که شعر مرا خواندهاند، من مطمئن هستم که آن را جامع و دقیق نخواندهاند؛ و البته فقط مشكل اين دوستان نيست، بلكه متاسفانه مشكل بخش عظيمى از ادبيات ما همین نکته به ظاهر ساده و دمدستی است. یادم میآید در یک جلسه یکی از شاعران خانم درباره شعر من یادداشتی تند نوشته بود و مثلا مىخواست کلیت کارهایم را با تمركز بر دو نمونه از شعرهاى من بكوبد؛ و جالب است که آن دو شعر يكى مربوط به ١٦سالگى بنده بود، آن دیگری هم از شعرهاى ١٨سالگىام. باور کنید حقیقت را میگویم؛ که بعد ديدم ايشان حتى كتابهاى من را نخوانده و اين شعرها را از اينترنت پيدا كرده است.
میشود بگویید در دنیای اسیر در رسانههای مجازی آیا بین دنیای شعری شاعران ما و این رسانهها میتوان قایل به وجود مناسبات خاصی بود؟
حتما. این را اول باید بگویم که رابطه مردم با رسانهای مثل اینستاگرام چیزی شبیه بردگی خودخواسته است. در واقع متاسفانه دنیای امروز را جهان سرمایهداری با اهداف تبلیغاتی مورد نظرش تعریف میکند. اتفاقا این در فضاهای مجازی کاملا مشهود است. جهان مجازی هیولایی است که درحال بلعیدن ما است و اتفاقا، خودمان نیز آن را به واسطه جذابیتهایش همراهی میکنیم و همین عامل ما را به بردگی خودخواسته سوق میدهد. فضای مجازی میخواهد ما در عالم آن نفس بکشیم و ما نیز با پذیرش این خواسته، هر روز بخشی از دنیای واقعیمان را به جهان مجازی میبخشیم. در حقیقت داریم در جهانی که برایمان ساختهاند، زندگی میکنیم و زندگیکردن در جهانی بیتردید ما را وادار میکند تا به زبان همان جهان هم سخن بگوییم.
شعر چه جایگاهی در این میان دارد؟
تاثیرات این جهان بر شعر غیرقابل انکار است و البته در جهات گوناگون وجود دارد. مثلا برخی شاعران را دیدهایم که به خاطر انتشار شعر در فضای مجازی دیگر شعر بلند نمینویسند و این وحشتناک است؛ اینکه شما شعرتان را به واسطه شرایط انتشارش تقلیل بدهید یا مثلا دیدهام برخی از شاعران خودآگاه یا ناخودآگاه شعرهایی مینویسند، با تخیلی سطحی یا عمق فلسفی بسیار که برای فضای مجازی قابل مصرف باشد؛ و این هم آسیب بزرگی است.
این رسانه این کارکرد را هم دارد که خیلیها با دیدن یکسری مثلا اشعار در اینستاگرام و... فکر میکنند شاعری کار سادهای است.
ظاهر شعر سپید ساده است و این خود توهمزاست. وقتی کسی اندکی هم آگاه است، نوشتنش را امتحان میکند و به سختیاش پی میبرد، اما وقتی مطالعه نداشته باشی، آگاهی نداشته باشی، مخاطب و قاضی به دردبخور نداشته باشی، همینطور برای خودت مینویسی و فکر هم میکنی که بله توانستهام. چند تا حرف سطحی عاشقانه هم قاطیاش میکنی و چهار تا لایک هم میگیری و دیگر خدا را هم بنده نیستی، اما تصور راحتبودن سرایش شعر نو توهم است، فضای مجازی نیز خیلی اوقات به خاطر حاشیههای مهمتر از متنش توهمزاست، پس توهم است و ببینید با چه تاریکی عظیمی مواجهیم.
ریشه این توهم کجاست؟
در اینکه نوشتن شعر هیچ وسیلهای نمیخواهد، مگر یک مداد و کاغذ. این دردسرساز است. در هنرهای دیگر کمتر چنین چیزی میبینیم. وقتی کسی ساز میخرد، با خودش فکر میکند باید دستکم چند جلسهای کلاس برود یا وقتی کسی میخواهد نقاشی کند، قطعا مدتی را برای آموزش پیش استاد میرود. همینها باعث میشود تا حدودی هم که شده، با هنر واقعی و سختیهای مسیر آن آشنا شوند و در همین مسیر به پختگی و عمق بیشتری هم برسند، اما وقتی همینطور با ناآگاهی آغاز کنیم و ادامه بدهیم، بدجور به گمراهی میرویم.
کارگاههای شعری نمیتوانند جلوی این گمراهی را بگیرند؟
اتفاقا وجود کارگاهها موجب شده تا بسیاری از استعدادهای واقعی با آشناشدن با تکنیکهای شعری، سبکها و مکتبهای ادبی و عرصههای زیباشناسی متنوع در حوزه شعر اندکاندک آن استعداد بالقوهشان را به فعلیت برسانند و امروز خود شاعرانی حرفهای باشند که کتابهای خوبی نیز از آنها منتشر شده است. عدهای دیگر هم که گمان شاعری داشتند با حضور در بعضی کارگاههای جدی از توهم بیرون آمدند و بعد از مدتی صرفا به علاقهمندان شعر تبدیل شدند، به کسانی که ادعای شاعری ندارند ولی برای شعر احترام زیادی قائلند و به عنوان مخاطب و گاه نیز منتقد این عرصه را با جدیت دنبال میکنند.
گروس عبدالملکیان که اعتقاد دارد: «شاعر باید فلسفه، شعر کلاسیک، شعر معاصر، شعر جهان، نظریههای ادبی و تاریخ بخواند و از همه مهمتر استعداد داشته باشد و بداند که چطور استعدادش را با زبان شعر به نمایش بگذارد» در درباره شعر امروز ایران، شاعران جوان، شعر دهههای قبل و البته شاعربودن و زندگی به عنوان شاعر صحبت کرده است؛ که با حذف پرسشها سخنان این شاعر سیوهشت ساله را درباره مسائل مختلف میخوانیم.
تحلیل فضای شعری بعد از انقلاب از نگاه گروس عبدالملکیان
تقابل شعر آزاد و کلاسیک
در این نکته نمیشود تردید کرد که در دهه ٦٠ فضای شعر کلاسیک پررنگتر از انواع دیگر شعر بوده که این امر البته دلایل متعددی داشته است. در آن حضور مسلط شعر کلاسیک در دهه ٦٠ اما چند شاعر چون قیصر امینپور، طاهره صفارزاده، موسوى گرمارودى، محمدرضا عبدالملکیان، سيدحسن حسينى و... در فضايی خاص شعر آزاد نفس میکشیدند و فعالیت میکردند و البته شعرایی چون شمس لنگرودى، فرشته سارى، رضا چايچى و چند تن ديگر نیز در فضايى ديگر از شعر آزاد آثار پرمخاطبی را هم در قیاس با شرایط خاص آن زمان حاصل آوردند. حضور مسلط شعر کلاسیک در آن روزگار البته دلایلی بیشتر غیرشعری داشت. اول اینکه در آن دوره بهخصوص تا اواخر دهه ٦٠ سختگيرىهاى وزارت ارشاد آسیبش را به شاعرانى چون احمد شاملو و اخوان ثالث وارد میکرد و موجب میشد که این شعرا نتوانند مجوز بگیرند.
اشتیاق همگانی جوانان به شعر
شیرینی شاعربودن!
پيشينه پررنگ شعر و شاعرى به عنوان مهمترين هنر ايرانى از گذشته تا امروز چنان اعتبار و احترامی برای شعر در این سامان حاصل آورده که مشتاقان شعر در این دیار بیش از حد تصور است؛ اما در این بین عوامل و امیال دیگری هم هستند که شاعرشدن را جذاب میکنند. میتوانم بگویم بخش عمدهاى از تمايل جوانان امروز براى شاعرشدن به خاطر ذات شعر و شاعرى نيست؛ بلکه امتیازهایی چون جايزه گرفتن، انتشار كتاب، ديدهشدن، شهرت، جايگاه اجتماعى و چيزهاي ديگر این علاقه و اشتیاق را به وجود آورده است. درواقع این میل به خاطر چیزهایی غیر از خود شعر است. در جايى گفتهام كه شعر حسودترين معشوقه دنياست.
مخاطب شعر در ٢٠ سال اخیر
شعر وارد میشود
وقتی شعری که مخاطبان خاص دارد، حضور مسلطی در فضای شعری کشور پیدا میکند، کاهش شمار مخاطبان غیرقابل اجتناب است. باید اشاره کرد در دهههای گذشته شاعران سبکهای جدیدی را تجربه میکردند که بخشى از آن تحت تأثير انتشار ترجمه نظريههای ادبى غرب و يا اروپاى شرقى بود.
شاعر از نگاه گروس
یعنی این همه شاملو و فروغ داریم؟
شاعر باید فلسفه، شعر کلاسیک، شعر معاصر، شعر جهان، نظریههای ادبی و تاریخ بخواند و از همه مهمتر استعداد داشته باشد و بداند که چطور استعدادش را با زبان شعر به نمایش بگذارد. شاید جالب باشد بدانید بعضی از این افراد که وارد کلاس میشوند، فکر میکنند احمدشاملو و فروغ فرخزاد هستند و اینجاست که ما آنها را با واقعیتها روبهرو میکنیم تا متوجه شوند که برای شاعرشدن نیاز است سالها تلاش و کوشش مستمر داشته باشند و هیچکس از روز نخست شاعر نبوده است. از جوانهایی که به سمت شعر میآیند، خواهش میکنم برای دیدهشدن به سراغ شعر نیایند و اگر هدف آنها دیدهشدن است، راههاى بهترى هم هست؛ بروند خواننده يا بازیگر شوند. متاسفانه این روزها شعر به یک وسیله و ابزار برای دیدهشدن تبدیل شده است و عدهای میگویند که نگاه کن که چگونه گروس، رسول یونان و شمس لنگرودی طرفدارهایی دور خود جمع کردهاند؛ اما باور کنید هدف هیچکدام از ما معروفشدن نبود. اگر رسول یونان امروز به یک شخصیت مطرح در حوزه ادبیات تبدیل شده به این دلیل است که او شبانهروز تلاش کرده است تا به این موفقیت دست پیدا کند.
ارسال نظر