فیلم «زرد»؛ اندیشهای تلخ از واقعیتهای جامعه
فیلم «زرد» با حضور ستاره های جوان توانست اکران موفقی داشته باشد؛ کارگردان جوان فیلم از نگاهش به جامعه می گوید
شما سی و دو ساله هستید. درست است؟
بله، من متولد سال ۱۳۶۴ هستم.
جوانی که تجربه زیست در تهران را دارد با خیلی مسائل درگیر بوده و می داند دور و برش چه خبر است. از آن طرف بک گراند سینمایی دارید و سال ها مترصد ساخت اولین فیلمتان بوده اید. نتیجه این پیشینه را می توان در «زرد» دید. نگاهتان به زندگی تلخ است؟
نه، اتفاقا زندگی را دوست دارم و خیلی هم شیرین است اما دوست داشتن زندگی دلیل نمی شود که بی دغدغه باشم و مشکلات اطراف را نبینم. در فیلم های کوتاهم نیز روابط انسانی و موقعیت آدم ها در شرایط مختلف را مورد توجه قرار داده ام. حتی وقتی فیلمنامه نمی نویسم و قرار نیست کارگردانی کنم به آدم ها و شرایطشان خیلی توجه می کنم که ناپایدار و متغیر است.
نوع رفتار جون های فیلم ملموس است و امروزی. مابهازای بیرونی دارند یا همه زاییده تخیلتان هستند؟
همه داستانک های «زرد» مابهازای بیرونی دارند؛ یعنی توی جامعه بگردی شبیه آن ها را پیدا می کنید ولی این که همه آن ها برای خود من اتفاق افتاده باشد و جنبه مستند داشته باشد؛ نه این طور نبوده. بخش اعظم قصه فیلم تخیل بوده است.
گفتید زندگی را خیلی دوست دارید؛ پس چرا این همه تلخ اندیشی پشت قصه فیلم است؟
تلخ اندیشی هست ولی واقعیت است.
به عنوان نسل تازه فیلمسازان، خیلی خوب است که واقع گرا هستید اما نمی شد قصه را کمی شیرین تر روایت کنید؟
من با این هدف که قصه ای تلخ یا شیرین بنویسم، سراغ «زرد» نرفتم. خود قصه، ما را به سمتی می برد که ممکن است شیرین یا تلخ باشد. اگر ما پتانسیل مان را آزاد کنیم تا بخواهیم فیلمی شیرین بسازیم، نتیجه درستی به دست نمی آید. فقط درباره «زرد» نمی گویم؛ کلا قصه، فیلمنامه نویس را به سمت و سوی خاص می برد.
شما چقدر مسیر قصه «زرد» را کنترل کردید؟ اصلا چند سال با آن درگیر بودید؟
سال ۹۲ ایده ای به ذهنم رسید؛ درباره آن فکر کردم و کمی بعد مرحله نوشتن شروع شد. بارها آن را بازنویسی کردم و حتی در مرحله دورخوانی و تمرین با بازیگران چیزهایی را که به ذهنم می رسید و برای فیلمنامه لازم بود؛ لحاظ می کردم.
خود قصه که برگرفته از واقعیت تلخ جامعه است، به اندازه کافی اثرگذاری دارد. چه نیازی بود مثلا صحنه خاکبرداری را نشان دهید و با نشانه گذاری بر شرایط وخیم و آشفتگی شخصیت ها تاکید کنید؟
این المانی بوده که زمینه نکته بعدی فیلم را فراهم کنیم اما کارکرد بیل مکانیکی آشفتگی نبود؛ یعنی زمینه ای برای شروع یک فضای ناامن و غیرساکت بود.
حتما نظر مردم را در سایت های سینمایی دیده اید.
بله.
بعضی ها فیلم را دوست دارند و برخی نه. منتها حجم بیشتر نظرها درباره تلخی فیلم است. شما جوان هستید و بانشاط؛ چرا کاری که مثلا حمید نعمت الله در «بی پولی» کرد را انجام ندادید؟ تلخی در اوج است اما شیرینی اش، فیلم را خواستنی می کند.
کانسپت فیلم آقای نعمت الله که از فیلم های مورد علاقه من هم هست، چاشنی طنز دارد. حتی در بازی بازیگران هم مشهود است. فیلم «زرد» اما فضایی سنگین می طلبد، یک فرصت سه روزه وجود دارد و آدم ها در این وقت اندک باید بحرانی را رد کنند. اگر خدای ناکرده این اتفاق ها در زندگی واقعی بیفتند، واقعا واکنش هایمان خیلی بدتر است.
کاش به جای بچه، آدم بزرگ تری انتخاب می کردید، انگار خواسته اید زهر قصه را بیشتر کنید.
این بچه، کودک کار است، وقتی دوربین روی او می رود، زغال و اسپند دودکن را می بینیم.
ولی در هر حال بچه است.
ما به کسی احتیاج داشتیم که خیلی توجه راننده را نگیرد. حتی حجم ماشین هم تعمدا بزرگ انتخاب شده بود.
نکته مثبت «زرد» قصه روان آن است. گره افکنی و گره گشایی آن به قاعده است و مخاطب خسته نمی شود. خیلی خوب است که فیلم گرفتار بازی فرمی و مبهم گویی نمی شود. انگار علاقه خودتان هم سینمای قصه گو است.
بله، از زمانی که فقط یک فیلم بین بودم، فیلم های قصه گو را دوست داشتم و همچنان مورد علاقه ام است و فکر می کنم این نوع سینما را بلد هستم.
موقع تماشای «زرد» یاد موقعیت های آشنا می افتیم. جمع شدن دوستان دور هم، «ضیافت» و «خط ویژه» را به یاد می آورد، رو شدن دست مرد به کما رفته را در سریال «نفس گرم» و زن فداکار را در «سگ کشی» دیده ایم. حد اعلای تکاپو برای قرض کردن پول هم در «تنگنا» روایت شده و... این ها تعمدی است؟
شما از موقعیت های نمایشی صحبت می کنید که ما 36 وضعیت بیشتر نداریم. اتفاقا این که شما موقعیت های مختلف را می شمارید، من را خوشحال می کند و حتی می توانم مثال های دیگری هم بزنم ولی این که شما با چه لحنی قصه را روایت می کنید و چه روایت و قرائتی از تم داستان دارید، مهم است. این ها که شما گفتید فضاسازی است و در خیلی فیلم ها می تواند شبیه هم باشد، این که چه می خواهید بگویید و چطور بیان کنید، مهم است. وگرنه خیلی از فیلم ها هستند که ما را یاد موقعیت های مختلف در فیلم های دیگر می اندازند و اصلا ضعف نیست.
از موقعیت نمایشی گریزی نیست، شما مشخصا الگویی داشته اید؟
نه، صادقانه بگویم من یک دغدغه داشتم و از روی دست کسی ننوشتم همه تلاشم این بود قصه را درست بنویسم و فیلم آبرومندی بسازم؛ حالا اینکه قدر موفق بوده ام، بحث دیگری است.
نکته بارز دیگر فیلم، ویترین کامل آن است. بازیگرانی مطرح انتخاب کرده اید که هرکدام می توانند برگ برنده یک فیلم باشند. با این حال برای کارگردان اول ریسک هم هست، چون کار کردن با ستاره ها کار آسانی نیست.
ممنون از این نگاهتان. نه به خاطر این که من را تایید می کنید، چون دوست دارم پرسش های تخصصی پرسیده شود. ولو اگر ناظر به ایرادهایم باشد. بله، من راه سختی انتخاب کردم. وقتی در پیش تولید بودم، خیلی از همکاران تماس می گرفتند که مصطفی اشتباه می کنی این همه بازیگر آورده ای؛ فیلم اولت است، نمی گذارند کارت را بکنی و چه و چه. منتها من کار خودم را کردم و از این همکاری لذت بردم.
اعضای این گروه سه ماه کنار هم بودند، ما با هم زندگی کردیم. من چیزی جز احترام و اعتماد از عوامل ندیدم. هرچه خواستم اجرا شد (درست و غلط آن پای من است) اما این که برخورد حرفه ای و انسانی با من داشتند، خیلی ارزشمند است. من واقعا کارگردانی می کردم و ذهنم به سمت حواشی نمی رفت. من راه سختی انتخاب کردم اما جواب گرفتم.
سه ماه تولید برای یک فیلم سینمایی زیاد نیست؟
تولیدمان سه ماه نشد. حدود ۲۳ جلسه دورخوانی کردیم و هر جلسه شش هفت ساعت طول می کشید. ما دورخوانی را از اواخر اسفند شروع کردیم اما هیچ کدام از بچه ها به مسافرت نرفتند و دور روز بعد از عید دور هم جمع شدیم و تمام ایام نوروز تمرین و دورخوانی داشتیم. سه ،چهار جلسه همراه با فیلمبردار و صدابردار در لوکیشن تمرین کردیم و ۵۳ جلسه هم فیلمبرداری داشتیم.
فیلم را به جشنواره فجر دادید؛ درست است؟
بله.
عجیب بود که پذیرفته نشد، آن هم وقتی فیلم های ضعیف در جشنواره سال پیش کم نبودند.
در همین حد بگویم اگر قرار بود فیلم دیگری اضافه شود، «زرد» انتخاب نمی شد.
پس دلیل فرامتن است.
بله، من البته توجهی به این اتفاق نداشتم. سعی کردم ر اه خودم را بروم و خدا را شکر فیلم در جشنواره معتبر شانگهای جایزه گرفت و ما خیلی زود مزدمان را گرفتیم.
در مکالمه ای که قبل از مصاحبه داشتیم، متوجه شدم یکی از فاکتورهای اصلی کارگردانی را دارید؛ اعتماد به نفس. این ویژگی چقدر در هدایت و بازی گرفتن از ستاره ها به کمکتان آمد؟
خیلی. من حتی روزی که برای اولین بار با بازیگران سر یک میز نشستم تا فیلمنامه را بخوانیم، پر از اعتماد به نفس بودم. حتی یکی از بازیگران که بعدا با هم صمیمی شدیم، می گفت روز اول فکر می کردم دیکتاتور هستی و می خواهی حرفت را با زور به کرسی بنشانی.
حالا واقعا دیکتاتور بودید؟
نه. ولی اعتماد به نفس را که اشاره کردید، داشتم. کاملا می دانستم چه کار می خواهم بکنم. توی پیش تولید تمام فضای سکانس ها را تشریح می کردم و همان را سر صحنه گرفتیم.
شما که اصرار به کارگردانی دارید، چرا بازی کردید؟
من؟ نه برادرم بود؛ به خاطر شباهت همه فکر می کنند خودم هستم. دغدغه بازیگری ندارم و اصلا بلد نیستم.
به زودی فیلم دوم را می سازید؟
خدا را شکر فیلمنامه بعدی ام تمام شده و سر فرصت آن را شروع می کنم.
ارسال نظر