آموزش گام به گام خواندن شعر عاشقانه
غزل های عاشقانه سعدی و حتی ترجیع بندها و مثنوی ها و رباعی های او در اوج عاشقانگی ایستاده اند: در کوی تو معروفم و از روی تو محروم/ گرگ دهن آلوده یوسف ندریده.
کدام شاعر را می توانید مثال بزنید که هیچ وقت به عشق نیندیشیده و به آن نپرداخته باشد؟ ذات شعر با عشق نسبت دارد و این نسبت آن قدر خونی و رگ و ریشه ای است که هیچ گاه، هیچ کس نتوانسته است آن را به تمامی ندیده بگیرد. هر شاعری چنان که افتد و دانی، دچار عشق شده و به آن پرداخته است. تفاوتی اگر هست، مربوط به بسامد حضور عشق در شعرهای آنان است. یکی به عاشقانه سرایی شهره شده و تمام توانش را صرف از عشق گفتن کرده و دیگری در میان دیگر دغدغه های خودش و روزگارش به عشق نیز پرداخته است.
از فرخی سیستانی که می نویسد: «خواستم از لعل او دو بوسه و گفتم/ تربیتی کن به آب لطف خسی را// گفت یکی بس بود و گر دو ستانی/ فتنه شود، آزموده ایم بسی را// عمر دوباره ست بوسه من و هرگز/ عمر دوباره نداده اند کسی را» بگیر تا عنصری که می گوید: «در عشق تو پای کس ندارد جز من/ در شوره کسی تخم نکارد جز من// با دشمن و با دوست بدت می گویم/ تا هیچ کست دوست ندارد جز من» و بسیاری از شاعران دیگر که شهرتی در شعر عاشقانه ندارند اما در دیوان آن ها عاشقانه هایی می توان یافت که بعضی وقت ها از شعرهای عاشقانه سرایان نامدار نه تنها چیزی کمتر ندارند، بلکه گاهی بر آن ها افزونی هم می کنند.
به این مصداق و قرینه اگر بخواهم به کسی بگویم شعر عاشقانه بخواند باید توصیه کنم که همه دیوان های شعر فارسی را ورق بزند، اما منطقی نیست، بنابراین سعی می کنم درباره اصل مطلب صحبت کن و نشانی دفتر و دیوان هایی را بدهم که به قول معروف اصل جنسند؛ دیوان هایی که از هر طرف آن ها را ورق بزنی عشق می بینی و عشق.
اگر علاقه مند به شعر کهن فارسی هستید می توانید با حافظ و مولانا و عطار صفایی بکنید اما غزل های سعدی مقصدی است که حتما باید در آن توقف دائمی داشته باشید. غزل های عاشقانه سعدی و حتی ترجیع بندها و مثنوی ها و رباعی های او در اوج عاشقانگی ایستاده اند. این عاشقانگی هیچ وقت برای من تکراری نشده است. سال هاست که آن ها را می خوانم و بر سر و صورت می کوبم.
اگر اهل خواندن شعر معاصر هم هستید قطعا برای خواندن عاشقانه های خوب و ناب می توانید به اغلب دیوان های شاعران سر بزنید؛ از نیما و «افسانه» اش گرفته تا مجموعه های جوان ترین شاعران سرشار از عشق است، اما بعضی از شاعران معاصر هم در عاشقانه ها کاری کرده اند کارستان. اول می خواهم نام شهریار را بیاورم. می دانم که دیوان شهریار پر از شعرهای متفرقه است اما خواندن عاشقانه های او آن قدر ارزش دارد که به ورق زدن همه دیوانش بیارزد. شما هم اگر «در وصل هم ز هجر تو ای گل در آتشم/ عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم» را مثل ده ها شعر دیگر او دقیق بخوانید به دیوان او وابسته می شوید.
بدون تردید وقتی در شعر معاصر ذکر شعر عاشقانه به میان می آید، نام حسین منزوی اولین اسمی است که در ذهن علاقه مندان شعر عاشقانه می درخشد. عشقی که در شعر منزوی موج می زند و به دنیای شعرش رنگ می دهد آشکار بوی زمینی شدن و زمینی بودن دارد و این یکی از دلایل تمایز او با شاعران گذشته است.
اگر بخواهم از منزوی عاشقانه ای نقل کنم باید اغلب صفحه های مجموعه آثارش را این جا برای شما باز بنویسم. محمدعلی بهمنی نام دیگری است که در این حوزه حتما باید سراغش بروید. او چنان ملموس و ساده از عشق می گوید که دلتان می خواهد حتی اگر عاشق نیستید عاشق شوید. اگر به خواندن شعر در شکل نو هم علاقه مندید می توانید رد بهترین عاشقانه های امروز را در کتاب های احمد شاملو و فروغ پیدا کنید. هر چند این شاعران عزیز در کنار اخوان و آتشی و دیگران به تمامی به عشق نپرداخته اند اما عاشقانه هایی دارند ستودنی.
اگر از من می شنوید کتاب های همه شاعران را بخوانید، چون در هرکدام نشانه ای از عشق وجود دارد اما آن هایی را که عرض کردم حتما جدی تر بخوانید.
نظر کاربران
حسین منزوی فوق العادس