پنهان کاری های معروف سینمایی
نگاهی خواهیم داشت به فیلم های مهمی که داستان هایی با محوریت نگفتن حقیقت و پنهان کاری دارند.
در فیلم «درباره الی» هدف از افزودن الی (ترانه علیدوستی) به گروه آشنا کردن او با احمد (شهاب حسینی) است. مطلبی که از همان ابتدا بین دوستان مطرح می شود اما حرفی به خود الی نمی زنند مشکل از جایی آغاز می شود که این نیت را به کسی که از او ویلا اجاره کرده اند هم می گویند. همین نگفتن حقیقت به الی در انتهای فیلم و زمان ورود نامزداو (صابر ابر) مشکل بغرنجی درست می کند. از طرف دیگر الی در یک پنهان کاری عجیب و غریب درباره خودش هیچ چیز به هیچ کس نمی گوید در حدی که وقتی در دریا ناپدید می شود اصلا نمی توانند به پلیس توضیح بدهند که او چه کسی بوده. گرهی که تا پایان فیلم هم باز نمی شود و تماشاگر معلق بین زمین و هوا حتی نمی تواند از مردن الی هم کاملا مطمئن باشد. پایانی معلق که فرهادی علاقه فراوانی به آن دارد و علاوه بر سه فیلم اخیرش، سایر فیلم هایش را نیز با پایان هایی کمابیش غیرقطعی به پایان برده است.
این پنهان کاری و نگفتن حقیقت در جدایی مرکزیت بیشتری می یابد. رضایه (ساره بیات) به شوهرش (شهاب حسینی) نمی گوید از یک پیرمرد نگهداری می کند، به نادر نمی گوید باردار است و به هیچ کس نمی گوید تصادف کرده است. در انتهای فیلم هم به خاطر اعتقادات مذهبی اش حاضر نمی شود با شک قسم بخورد.
پنهان کاری مداوم او اصلی ترین محور داستان یعنی جدایی نادر و سیمین را به حاشیه برده و چنان بر پیچیدگی آن می افزاید که کشف مرحله به مرحله و پازل وار حقیقت به داستان اصلی فیلم تبدیل می شود. علاوه بر این خود فیلمساز هم با یک پنهان کاری زیرکانه هرگز معمای گم شدن پول ها را حل نمی کند.
اما غلظت پنهان کاری و نگفتن حقیقت در گذشته چنان زیاد است که عملا تنها محور فیلم محسوب شده و از همان پلان نخست خود را به رخ می کشد. مارین ابتدا نمی گوید مچ دستش درد می کند، درباره وضعیت خانه و ارتباطش با سمیر هیچ نمی گوید و تا زمان جدایی از بارداری اش نیز حرفی نمی زند. او در این باره با الوسی نیز صحبتی نکرده است.
کندوکاو در داستان خودکشی همسر سمیر مجموعه ای پیچیده از حقایقی را روشن می کند که توسط شخصیت های داستان مخفی شده بودند و حالا مثل یک پازل عذاب آور کنار هم چیده می شوند. حقایقی که در نهایت به هیچ نتیجه مشخصی هم ختم نمی شود و فرهادی باز هم با پایانی کاملا باز فیلمش را به پایان می برد.
در ادامه نگاهی خواهیم داشت به فیلم های مهمی که داستان هایی با محوریت نگفتن حقیقت و پنهان کاری دارند.
من اعتراف می کنم (۱۹۵۳)/ آلفرد هیچکاک
استاد بزرگ سینمای کلاسیک بارها از پنهان کاری در آثارش استفاده کرده ولی شاید بهترین و نمونه ای ترین مثال آنها «من اعتراف می کنم» باشد. فیلم داستان یک کشیش کاتولیک (با بازی درخشان مونتگمری کلیفت) است که اعترافات یک قاتل را می شنود و اندکی بعد خودش به انجام همان قتل متهم می شود اما حتی برای نجات جان خودش هم حاضر نمی شود سوگندش را شکسته و با بیان اعترافات قاتل او را معرفی کند. شاید تنها اشکال این فیلم بسیار جذاب، پرکشش و چالش برانگیز که خود هیچکاک هم به آن اذعان داشت، آشنا نبودن همه تماشاگران به ویژگی های مذهب کاتلویک و رازداری کشیش هنگام شنیدن اعتراف است که به خصوص در لحظات اوج فیلم این سوال را به ذهن برخی تماشاگران متبادر می کند که چرا کشیش حقیقت را نمی گوید و جانش را نجات نمی دهد. من اعتراف می کنم، گرچه شاید جزو ۱۰ فیم برتر استاد نباشد اما یکی از بهترین نمونه های پنهان کردن حقیقت در تاریخ سینما محسوب می شود.
جنگ ستارگان: امید تازه (1977)/ جورج لوکاس
فیلم مشهور جورج لوکاس به رغم ظاهر ساده اش مملو از ظرایف و پیچیدگی های داستانی است که شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته و یکی از مهمترین نمونه هایش در نخستین فیلم این مجموعه دیده می شود. در یکی از مهمترین سکانس های فیلم لوک (مارک هامیل) از بن کنوبی (اَلگ گینس) درباره پدرش می پرسد و پاسخ می شنود که پدرش یک شوالیه جدای بزرگ بود که به دست دارث ویدر کشته شد. همین جمله ساده در دو فیلم بعدی این مجموعه چالشی بزرگ برای لوک اسکای واکر ایجاد می کند چرا که بعدتر لوک در مواجهه مستقیم با دارت ویدر متوجه می شود پدرش در واقع خود دارث ویدر است که با گرویدن به سمت تاریک قدرت به یک اهریمن تمام عیار تبدیل شده و جمله بن کنوبی در واقع بیشتر از آنکه واقعی باشد استعاره ای از نابودی اخلاقی دارث ویدر است و حالا سوال بزرگ اینجاست که آیا این پدر و پسر به هم می پیوندند یا به جنگیدن با یکدیگر ادامه می دهند.
مظنونین همیشگی (1995)/ برایان سینگر
برایان سینگر 30 ساله با ساخت این شاهکار بی نظیر، خود را به عنوان چهره ای جوان و خلاق به هالیوود معرفی کرد. مظنونین همیشگی یک فیلم جنایی - معمایی با روایتی بسیار پیچیده و سرگیجه آور درباره یک گنگستر بی رحم به نام کایزر شوزه است که هیچ کس او را نمی شناسد و حالا بازپرس سعی دارد از طریق بازجویی از تنها بازمانده آخرین جنایت او هویتش را معلوم کند. این بازمانده فردی معلول (کوین اسپیسی) است که در عین حال راوی فیلم هم هست. داستان به شکلی تو در تو و سرسام آور روایت می شود و در نهایت با معلوم شدن هویت واقعی کایزر شوزه، نکته مهمی نیز روشن می شود. اینکه در واقع از ابتدا تا انتهای فیلم راوی داستان تنها بخش هایی از حقیقت را برای مخاطب و پلیس تعریف کرده است. این فرم از مخفی کاری آن هم توسط راوی ماجرا اقدامی بسیار بدیع و خلاقانه است که در کنار ساختار عالی و فیلمنامه بی نقص، مظنونین همیشگی را به فیلمی به یاد ماندنی تبدیل کرده است.
باشگاه مشت زنی (1999)/ دیوید فینچر
فینچر در ادامه موفقیت های چشمگیرش در دهه 90، با برگردان رمان دشوار، پیچیده و کمابیش دیوانه وار چاک پالاتیوک فیلمی فوق العاده ساخت که بعد از چندین بار دیدن هنوز هم جذاب و دیدنی است. فیلم داستان مردی است مبتلا به بی خوابی (ادوارد نورتون) که به طور اتفاقی با یک آنارشیست به نام تایلر دردن (براد پیت) آشنا می شود و جایی به نام باشگاه مبارزه را به راه می اندازند تا در آن، افراد هر طور که می خواهند با هم مبارزه کنند. در اواسط فیلم مشخص می شود که راوی داستان در واقع بخش بسیار مهمی از حقیقت را از مخاطب مخفی کرده است یعنی ساختگی بودن شخصیت تایلر دردن. شوک کشف این حقیقت روی تماشاگر بسیار سنگین است. در اینجا هم مخاطب از راوی فیلم که قاعدتا مورد اعتماد او است اصطلاحا رو دست می خورد و از اینجا به بعد، هم راوی اعتماد اطرافیانش را از دست داده و هم تماشاگر گدیگر نمی داند در این فیلم به حرف های چه کسی می تواند اعتماد کند.
شاتر آیلند (2010)/ مارتین اسکورسیزی
شاید عجیب باشد که اسکورسیزی این فیلم جنایی - روانشناسی را ساخته است. فیلم داستان یک کارآگاه پلیس (دی کاپریو) و دستیار تحمیلی اش (مارک روفالو) است که برای تحقیق درباره ناپدید شدن یکی از بیماران یک بیمارستان روانی مخوف به جزیره شاتر می روند. در آنجا حوادثی رخ می دهد که کارآگاه نسبت به همه چیز دچار شک و تردید می شودواینکه آیا اساسا خودش به لحاظ ذهنی سالم است. جزیره شاتر فیلم تکان دهنده و پر پیچ و خمی است و لحظه به لحظه بیشتر تماشاگر را غافلگیر می کند. یکی از کلیدی ترین مولفه های داستان این فیلم مخفی کاری شدید همکار کارآگاه و پرسنل بیمارستان است که برخلاف تصور با برملا شدن تدریجی آنها نه تنها گره های داستان به طور کامل باز نمی شوند بلکه در نهایت به طور دقیق مشخص نمی شود که اصل داستان چه بوده است. جزیره شاتر در نهایت طوری به پایان می رسد که روایت همه شخصیت های داستان به نوعی می تواند معتبر باشد.
تاریخچه خشونت (2005)/ دیوید کراننبرگ
این فیلمساز مشهور کانادایی که به اندازه خیل طرفدارانش مخالف دو آتشه هم دارد، در بسیاری از فیلم های خود حتی در آثار عجیب و دیوانه واری که در دهه 80 و 90 ساخت به دفعات از قضیه پنهان کاری استفاده کرده است اما مهمترین و برجسته ترین نمونه مخفی کردن حقیقت در فیلم های کراننبرگ، تاریخچه خشونت است. تام استال (ویگو مورتنسن) یک مغازه دار در شهری کوچک است که تصادفا دزدی را دستگیر کرده و به قهرمان محلی تبدیل می شود. اندکی بعد چند خلافکار به شهر می آیند و او را به عنوان یکی از خلافکاران قدیمی در تیم خودشان معرفی می کنند. انکارهای تام فایده ای ندارد و زندگی اش در آستانه متلاشی شدن قرار می گیرد ولی او هرگز به اینکه در گذشته خلافکار بوده اعتراف نمی کند. در انتهای فیلم او به سراغ دار و دسته سابقش رفته و در نبردی خونین همگی شان را از بین می برد اما زمانی که به نزد خانواده اش بازمی گردد باز هم حرفی از گذشته مرموز خودبه زبان نمی آورد.
کریستوفر نولان
کریستوفر نولان از معدود فیلمسازانی است که فیلم هایش هم در گیشه با موفقیت روبرو شده و همه منتقدان از آثارش تمجید کرده اند. نولان گرچه در چند سبک مختلف و شاید بی ربط سینمایی فیلم ساخته اما در تمام این فیلم ها مولفه های مشترکی وجود دارد که یکی از آنها همین مخفی کردن حقیقت و پنهان کاری است. ویژگی که از همان نخستین فیلم بلند او «تعقیب» قابل مشاهده است. در تعقیب (1998) نقشه پیچیده کاب صرفا با نگفتن بخشی از حقیقت به شخصیت اصلی و بی نام فیلم امکان وقوع پیدا می کند. در فیلم بسیار پیچیده و سرگیجه آور ممنتو (2000) زنجیره ای از نگفتن حقیقت و مخفی کاری از سوی اطرافیان به لئونارد (گای پیرس) در نهایت او را به سمت جنایت سوق می دهد. این ماجرا در بی خوابی (2002) به نوعی به محور اصلی فیلم تبدیل می شود. جایی که ویل دورمر (آل پاچینو) به اشتباه همکارش را با تیر می زند و نگفتن حقیقت به پلیس محلی سرآغاز یک دومینوی فاجعه بار می شود، به خصوص که خودش هم به طور دقیق نمی داند آیا همکارش در اثر شلیک او کشته شده یا نه. در پرستیژ (2006) باز هم پنهان کاری محور اصلی فیلم است. اینکه چطور بوردن (کریستین بیل) بدون داشتن یک بدل می توان آن شعبده های محیرالعقول را انجام دهد معمایی است که انگیر (هیو جکمن) نمی تواند پاسخی برایش بیابد.
در سرآغاز (2010) نیز کاب (لئوناردو دی کاپریو) به دوستانش نمی گوید ذهنش برای اجرای نقشه بسیار خطرناک سرآغاز تا چه حد ناپایدار و متزلزل است و همین پنهان کاری نزدیک است به قیمت جان تمام افراد گروه و خوداو تمام شود. در سه گانه بتمن که عمده موفقیت بولان هم به همین سه فیلم مربوط است. با طیف وسیعی از پنهان کاری روبرو هستیم. جدا از پنهان کاری های خصمانه شخصیت های منفی داستان (هویت نامعلوم رأس الغول در بتمن آغاز می کند، مخفی کاری های کثیف جوکر در شوالیه سیاه و هویت و نقشه مبهم بین و همدستش در رستاخیز شوالیه سیاه) خود شخصیت بتمن اساسا بر مبنای مخفی کاری و پنهان نگه داشتن هویت اصلی و زندگی دوگانه آفریده شده است. بتمن جز در دو مورد یکی در فیلم نخست و دیگری در فیلم آخر به هیچ وجه هویت واقعی خود را افشا نمی کند. از سوی دیگر فیلم آخر این سه گکانه چند مخفی کاری از طرف بتمن به نجات جانش و در نهایت بازنشستگی او منجر می شود.
نظر کاربران
سلام چطوری خوبی
پاسخ ها
ببخشید اینجا را با کجا اشتباه گرفتی
جالبه که شما داری فیلمی رو نقد میکنی که با دقت ندیدی چون اگر دقت میکردی میفهمیدی که پولهای گم شده در واقع همون پولیه که اول فیلم سیمین از کشو بر میداره تا پول یه طبقه بیشتر رو به کارگرا بده.. برو یه بار دیگه فیلم رو ببین
با اونجا
آخه دارن خودشون رو ميكشن به فرهادي يجوري از يه جايي گير بدن
بابا كارش درسته بذاريد بره بالاتر
حسودي نكنيد