«هادی مرزبان» از عشق خود به تئاتر می گوید
شبهای شلوغ نمایش بنگاه تئاترال در تماشاخانه سنگلج فرصت خوبی بود تا سراغ هادی مرزبان برویم؛ هنرمند پر سابقه تئاتر ایران كه در طول گفتوگو با ما از عشق خود به تئاتر و دلبستگیاش به صحنه گفت.
از حال و هوای این شبهای نمایش بنگاه تئاترال بگویید.
استقبال مردم بینهایت است. بلیت سالن از 20 روز پیش فروخته میشود. تا هشت شهریور كه آخرین شب اجرایمان است تمام بلیتها پیش فروش شدهاند. از این نظر خیلی خوشحال هستم كه مردم به تئاتر ایرانی این قدرعلاقه نشان میدهند.
دغدغه شما سالیان سال تئاتر ایرانی بودهاست. نتیجه این همه سال تلاشتان را حالا میتوانید ببینید؟.
بله! صدر درصد! مهمترین نكته این تئاترها این است كه شناسنامه و هویت ایرانی دارند. در این تئاترها از ادوارد و جیمز و برامز صحبتی نمیشود(خنده). مردم ما با آقای رحمتی و آقای محمدی و آقای حسنی خیلی آشنایی بیشتری دارند تا ادوارد و جیمز و برامز. نمیخواهم بگویم آنها نباید كار شود، نمیخواهم تئاتر غرب را رد كنم. اصلا تئاتر ما تئاتر وارداتی و عاریتی است؛ از غرب وارد شده اما هرگز نباید خودمان را فراموش كنیم و از یادمان برود كه هویت ایرانی داریم.
ریشه این مساله به كجا برمیگردد؟
به برخی از استادان جوان دانشگاههای ما برمیگردد. این استادان وقتی میروند آن طرف آب، یا شناسنامه هایشان را گم میكنند یا یادشان میرود به كجا تعلق دارند. خیلی زود هویتشان را فراموش میكنند و مقهور هنر و تئاتر غرب میشوند. این افراد وقتی به ایران میآیند متأسفانه جوانان ما را درگیر ایسمهای مختلف میكنند. جوانهای ما خیال میكنند كه اگر كار ایرانی انجام بدهند، كار سبك و كوچكی كردهاند. درحالیكه هماكنون استادان بزرگی در ایران داریم كه اهمیت كارشان به آثار ایرانی است؛ مثل استاد بیضایی، دكتر صادقی، دكتر كوپال، دكتر دلخواه و خیلیهای دیگر.
در دوره جوانی چه بینشی داشتید؟
زمانی كه جوان بودیم رادی، بیضایی، ساعدی و فرسی را روی چشممان میگذاشتیم و با افتخار از آنها یاد میكردیم. هنوز كه هنوز است مردم از اكثر تئاترهایی كه در همین تالار سنگلج به روی صحنه آمده یاد میكنند.
بزرگ ترین آسیب چنین گرایشهایی در برخی از جوانان ما چیست؟
تئاتر همراه با طرح مساله و مشكل است. خب! مشكل امروز من ایرانی با مشكل یك آدم غربی خیلی فرق میكند. مسالهای كه در غرب هست مساله من نیست.پس به چه دلیلی باید حرفهای آنها را دائم تكرار كنم؟! البته كتمان نمیكنم كه برخی از این جوانها بهخاطر برخی از محدودیتها و سانسورها سراغ این متنها میروند، اما بهنظرم فرقی نمیكند؛ حرف حق را از هر جایی میتوان زد.
مدتی پیش از یكی از بازیگران جوان خواستهبودم كه اتودی ایرانی از كارشان بزنند. او با یكی از استادان دانشگاه مشورت كردهبود و ایشان در عین ناباوری به او گفته بود، ما تئاتر ایرانی نداریم؛ اصلا درام در ایران نداریم. خب! این بیان به هنر كشور ضربه میزند.خب! دانشجویی كه این حرف را میشنود، میماند كه چه كند! معلوم است كه باور میكند؛ چون كسی استاد دانشگاه این را میگوید و شاگرد راهی جز پذیرش حرف او ندارد. تاریخ ادبیات ما به حدی غنی است كه اندازه ندارد. در متون ادبی گذشته كتابهای ارزشمندی چون قصص قرآن داریم. قصص قرآن به تنهایی منبع بزرگی برای تئاتر ماست.
وضعیت تماشاچیان تئاتر چگونه است ؟
بازیگران، كارگردانان و دوستان تئاتری ما خیال میكنند تماشاچیان فریب زرق و برق ایسمهای فرنگی را میخورند. درحالیكه تماشاچیان ما بسیار نجیب و فرهیخته هستند و همهچیز را خوب میفهمند و میدانند چهكسی چه كار میكند. وقتی تئاتر ایرانی اجرا میكنیم همیشه تماشاگران خودمان را داریم. آنها خوب ارتباط برقرار میكنند و تئاتر كشورشان را كاملا میفهمند. شخصا با تجربه كردن تئاتر خارجی مخالف نیستم. بد نیست كارشان را دنبال كنیم. البته به شرطی كه منابع خودمان را فراموش نكنیم.
متن بنگاه تئاترال كه این شبها آن را در سالن سنگلج اجرا میكنید، در دهه ۴۰ نوشته شدهاست. این متن چقدر ظرفیتهای امروزی و دوباره اجرا شدن را داشت؟
بین بنگال تئاترالی كه امسال روی صحنه بردم و بنگاه تئاترالی كه آقای علی نصیریان روی صحنه بردند، ۴۳ سال فاصله هست؛ یعنی به اندازه ۴۳ سال همهچیز را در آن لحاظ كردهام. بنابراین نمایشی را میبینیم كه باب طبع روز است و مشكلات و معضلات روز را مطرح میكند. هر چند به متن آقای نصیریان وفادار بودم، اما همه تلاشم این بوده كه همهچیز را به روز كنم. آقای نصیریان بسیار خوب متن را نوشته بودند. بنگاه تئاترال تحقیق بسیار خوبی دارد. ایشان در تئاتر سنتی ایران بسیار خوب تحقیق كرده است. طبیعی است كه خیلی از چیزها زمان نگارش متن اولیه مساله بودهباشد، اما حالا دیگر مساله روز نیست..
اولین بار بنگاه تئاترال آقای نصیریان را كجا دیدید؟
این تئاتر را نخستین بار در جشن هنر شیراز دیدم. یكی از نمایشهای موفق آن سالها بود و مردم خیلی از آن استقبال كردند. همه میدانند كه شرایط اجتماعی و خطوط قرمز در آن سالها چیز دیگری بود.ما هم این خطوط را رعایت كردیم. به هر حال همه سعیام بر این بوده كه كارم شبیه بهكار آقای نصیریان نشود.
نظر مردم بعد از دیدن نمایش چه بود؟
بسیاری گفتند، ما با این نمایش هم قهقهه زدیم و هم گریه كردیم. این برایم خیلی ارزشمند است.
لازم دیدید با آقای نصیریان هم در مورد این تغییرات صحبت كنید؟
از حدود یكی، دو سال پیش كه به فكر اجرای نمایش افتادم با ایشان صحبت كردم. ایشان استقبال كردند و حتی درخصوص آهنگهای سنتی نمایش خیلی كمك كردند. حتی برخی از آهنگها را خودشان دوباره خواندند و صدایشان را ضبط كردم. با این حال متأسفانه در طول تمرین ایشان را نداشتیم؛ چون تمرین یك نمایش دیگر را همزمان با ما شروع كردند و نتوانستند سر تمرین ما بیایند.
چرا در این نمایش محمود بصیری در نقش خودش بازی میكند؟
چون بصیری موجودیت تئاتری خاص خودش را دارد.حتما میدانید كه او مظلومانه ۱۲-۱۰ سال كار نكرد.
در سال ١٣٤٧ در نمایش رستم و سهراب مصطفی اسكویی بازی كردید. از حال و هوای آن نمایش در آن سالها بگویید و اینكه اسكویی چگونه كارگردانی بود؟
شانس بزرگی كه من و هم دورهایهایم آوردیم این بود كه آن سالها اسكویی از روسیه بازگشته بود و سیستم استانیسلاوسكی مدرن را به ایران آورد. ما مبانی و اصول بازیگری و كارگردانی را با اسكویی گذراندیم. اسكویی دست ما را گرفت و درواقع؛ چشم ما را به تئاتر دنیا باز كرد. اسكویی عادت داشت برای هر نقشی دو بازیگر انتخاب كند. خودش هم یك نقش را بازی میكرد. نقش من در آن تئاتر شاه سمنگان بود. نمایش ما در دانشكده آمفی تئاتر هنرهای زیبا روی كرد، اما تا آخرین اجرا بازی در آن نقش را به من سپرد.
بازیتان در ملاقات بانوی سالخورده حمید سمندریان چطور بود؟
بازی در آن كار یك دانشگاه عملی برایم بهحساب میآمد. سمندریان از خارج آمد و اندوخته هایش را به ما منتقل كرد. بعدها كه برای تحصیل به بیرون از ایران رفتم، دیدم بسیاری از نكاتی را كه استادان خارج نشین درس میدهند، سمندریان به ما گفته است.
شما در دانشگاه هنرهای زیبا درس خواندید. فضای دانشگاه تهران در آن سالها چگونه بود؟
متأسفم این را میگویم كه هماكنون انگار دانشگاههای هنر ما بلاگردان تمام رشتهها شدهاند. هر كسی هیچ جا قبول نمیشود سراغ رشتههای هنر میآید. به همین دلیل سالی چند صد فارغ التحصیل داریم اما از این تعداد شاید به اندازه انگشتان یك دست هم هنرمند خوب بیرون نمیآید. آن سالها وقتی وارد دانشكده شدیم، خوشبختانه میدانستیم كه قرار است چه كاره بشویم؛ كسانی مثل عزت انتظامی ،ایرج راد، ولی شیراندامی، احمد دامود، فرامرز صدیقی، خانمها مهین نصری، فرانك دولتشاهی، پروین دهقانی، تهمینه میرمیرانی و...
علاقهمندان سینما این شبها آخرین بازی شما را در اكران سینماها در فیلم زیر سقف دودی خانم پوران درخشنده میبینند. شما در طول این سالها در سینما كم كار بودید. چرا این قدر از سینما دور و خودتان را وقف تئاتر كردید؟
همین الان هم خودم را تئاتری میدانم. عشقی به تصویر و امضا دادن ندارم. با وجود این در تلویزیون پر كار بودهام. البته منتی سر تئاتر ندارم. ببینید! بیشتر دوستان سینمایی مان پشتوانه تئاتری دارند، اما شاید سالی یكبار هم برای بهتر شدن كار خودشان هم كه شده سری به تئاتر نمیزنند. اگر هم بیایند میخواهند منت سر تئاتر بگذارند. عاشق تئاتر هستم و از اینكه در سینما بازی كردهام راضی نیستم. سینما با تئاتر اصلا قابل مقایسه نیست.
شما نمایشنامههای گوناگونی روی صحنه برده اید؛ از متنهای آقایان بیضایی بگیرید تا آثار رحمانیان. مهمترین ویژگی آثار رادی چیست؟
وقتی از تئاتر كلاسیك جهان صحبت میكنیم، یاد پرچمداران آن مثل سوفوكل میافتیم. در تئاتر كشور خودمان هم وقتی از تئاتر نوین ایران سخن میگوییم یاد سه تن یعنی بیضایی، رادی و ساعدی میافتیم. این سه نفر پرچمداران تئاتر نوین ایران هستند. رادی را از دوران دانشجویی با نمایشنامه هایش میشناختم. در یكی از شبهای سرد زمستانی سال ٦٣ با یكی از دوستان به دیدار او رفتم و از همان شب تصمیم به اجرای نمایش پلكان گرفتم كه تا امروز ادامه داشته است.
كدام اثرتان را خیلی دلی دوست دارید؟
همه اجراهایم حكم بچه هایم را دارند وبرایم خاطره انگیزند. با این حال، از میان كارهایم، پلكان، تانگوی تخم مرغ داغ و شب روی سنگفرش خیس را خیلی دوست دارم.
شما پلكان، هاملت با سالاد فصل و آهسته با گل سرخ را در سنگلج روی صحنه بردید. اگر اینها در سالنهای رودكی، تئاترشهر یا... اجرا میشد اجراهایشان فرق میكرد؟
مسلما فرق میكرد. هر نمایشی صحنهای را میطلبد. شب روی سنگفرش خیس را دوبار؛ یعنی یكبار در سال ٧٨ در تالار اصلی تئاتر شهر و یكبار دیگر در سال ٨٥ در تماشاخانه ایرانشهر سالن ناظرزاده خانه هنرمندان روی صحنه بردم. در ایرانشهر جای مان كوچكتر بود و بنابراین اجرایمان تفاوت كرد. همین بنگاه تئاترال را میخواستیم تالار وحدت اجرا كنیم كه تماشاگر بیشتری بیاید و تماشاچی یكماه منتظر اجرا نماند، اما آقای نصیریان دوست داشت در سنگلج روی صحنه ببریم. میگفت این پیس، ویژه سنگلج است.
چرا سالها پیش از بین نمایشنامههای بهرام بیضایی خاطرات هنرپیشه نقش دوم را برای اجرا انتخاب كردید؟
چون به جامعه آن روز خودم نزدیك بود. ببینید! من شهوت روی صحنه رفتن ندارم یا تئاتر كار نمیكنم كه كاری كرده باشم. خدا مرا نبخشد اگر تماشاچی را بیاورم تا فقط او را بگریانم یا بخندانم و با دست خالی از سالن بیرون برود. همیشه دوست داشتهام به سؤالات تماشاچی جواب بدهم یا با كلی سؤال او را راهی خانه كنم. وظیفه هر هنرمندی همین است.
شما همیشه متن دیگران را اجرا میكردید، اما سیمرغ، نمایشی نوشته خودتان بود و آن را در تالار وحدت اكران كردید. چه شد كه این بار متنی از خودتان را روی صحنه بردید؟
آن سال آقای لوریس چكناواریان موسیقی سیمرغ را براساس داستان سیمرغ شاهنامه كار میكردند و همسرم، خانم فرزانه كابلی هم حركات آن را طراحی میكردند. این گونه بود كه آنها به من پیشنهاد دادند قصه آن را من بنویسم.
دوست دارید چه اتفاق خوشحال كنندهای دوروبرتان بیفتد؟
امیدوارم هرگز هیچ سفرهای بینان نماند و هیچ مردی چه كنم چه كنم برای خانوادهاش نداشته باشد. دوست دارم بچههای تئاتر قوی شوند، دولت از آنها حمایت كند.آنها باید زندگیشان در رفاه باشد تا فقط به فكر هنرشان باشند نه به فكر اجاره پایانماه و شهریه بچههایشان.
از بین كارهای خانم كابلی كدام كارشان را میپسندید؟
بهنظرم ایشان تنها طراح حركت در ایران و یكی از بهترین طراحان حركت در جهان هستند. من كارهای حركت در دنیا را دنبال میكنم و میبینم و از تحولات این حوزه خبر دارم. ایشان خلاقیتهای خوبی در كارش دارد و به همینخاطر به او افتخار میكنم. كارهای مستقل خانم كابلی الان صرفا برای خانمها اجرا میشود و برخی از تئاترهایی كه در تالار وحدت اجرا میشود مثل دو كاری كه در مورد مولانا همین یكی دو ساله اخیر اجرا شد، كار همسرم بود. یك كار زیبا هم در جشنواره آمین اجرا كردند كه نزدیك به دو ساعت فقط حركت بود. كار چشمگیر و بسیار زیبایی بود. آن كار ایشان را خیلی دوست داشتم.
اولین كارشان را یادتان است كجا دیدید؟
حرف كه پیش میآید، به شوخی به او میگویم، خیلی كوچك بودم كه تو علی كوچولو را كار میكردی. ایشان از گذشته اصلا سولیست حركت بودند. او تنها كسی است كه از گذشته مانده و این كار را در ایران ادامه میدهد و هنوز با استادش، رابرت دووارل در ارتباط است. دووارل كارهایش را دنبال و همیشه آنها را تحسین میكند.
سر كدام كار با هم آشنا شدید؟
سر نمایش هاملت با سالاد فصل با هم آشنا شدیم. معمولا اگر كسی را برای كار دعوت كنم و نیاید، برای كار بعدی او را دعوت نمیكنم. آن زمان به فكر ازدواج نبودم. ایشان را سال ٦٣ برای نمایش پلكان دعوت كردم. ظاهرا نیامده بود. سالها بعد یعنی همین دو، سه سال پیش كه با هم به شمال میرفتیم در راه به من گفت، یادت میآید كه من را برای نمایش پلكان رادی دعوت كردی، اما نیامدم؟ گفتم، امكان ندارد؛ چون تو را برای« آهسته با گل سرخ» دعوت كردم و حالا هم پیش هم هستیم. نخستین بازی ایشان سال ٦٧ آهسته با گل سرخ و بعد هاملت با سالاد فصل، تنبور نواز و آمیرز قلمدون بود. در آمیرز قلمدون بسیار درخشان بودند..
ازدواجتان چه زمانی اتفاق افتاد؟
اردیبهشت سال ١٣٧٢ بعد از تنبور نواز. بازیگران آن نمایش آقایان تارخ، پور شیرازی، پرستویی، زارع و هدایت بودند. بسیاری از خانمهای بازیگر كه الان خیلی خوب كار میكنند، از آن كار شروع كردند؛ مثل نسیم ادبی، آناهیتا همتی و دیگران.
اشاره به سفر به شمال كردید. جایی بوده كه خاطره مشتركی با هم داشته باشید و هر دو آنجا را دوست داشته باشید؟
ایشان شمال را خیلی دوست دارد، اما من شلوغی شمال را دوست ندارم. معمولا اگر بخواهیم شمال برویم، رامسر میرویم.
ازدواج فعالیت هنریتان را بیشتر كرده است؟
بله! البته خوشبختانه برای بهتر شدن كارها، اختلاف نظرهای زیادی داریم. در« تانگوی تخم مرغ داغ» - كه علی نصیریان هم در آن بازی میكرد- خانم كابلی نقش یك زن سنتی جنوب شهر را بازی میكرد. او برای آن بازی جایزه بهترین بازیگر زن سال تئاتر را گرفت.
با ارزشترین هدیهای كه از ایشان گرفتهاید چه بوده؟
زندگی و آرامشی كه او به من داده بهترین هدیهای بوده كه از او گرفتهام. در این موردها نباید بهدنبال هدیههای گرانقیمت و مادی بود. البته ایشان هدیههای مادی زیادی به من داده اما بزرگترین هدیه، آرامشی بوده كه در زندگی برایم مهیا كرده است.
هر دو اهل كنسرت هستید؟
او اهل كنسرت است و من اهل دیدن تئاتر.
كتاب چطور؟
بر خلاف خانم كابلی كه رمان خوان خیلی حرفهای است، من اهل رمان نیستم و بیشتر كتابهای تخصصی و نمایشنامه را دوست دارم.
ارسال نظر