راز ماندگاری پینک فلوید و اعضایش
بدون شک «پینک فلوید» پرطرفدارترین گروه خارجی در ایران است و پرداختن به آلبوم های گروه و حتی آلبوم های انفرادی اعضایش هر چند که تکراری شده باشد دور از ذهن نیست. البته که هنوز هم پینک فلوید مخاطب دارد و این بار همین یک دلیل برای پرداختن به آن وجود دارد.
در تمام این سال ها راجر خیلی جدی به فعالیت هایش ادامه داده و همیشه کنسرت هایش به راه بوده است. همچنین در موضع گیری های سیاسی و اجتماعی اش هیچ وقت از تک و تا نیفتاده و حتی انتشار فیلم- کنسرت هم در دستور کارش بوده است. دوست قدیمی اش دیوید اما خیلی آرام و بی سر و صدا و اتفاقا در هیاهوی روزمره زندگی شخصی اش را دارد و هر از گاهی هم همکاری های کوچکی انجام می دهد یا در کنسرتی ظاهر می شود.
«نیک میسون» دیگر عضو باقی مانده از فلویدها هم بیشتر به علاقه اش یعنی ماشین ها و رانندگی می پردازد. البته نباید فراموش کرد که چند سال پیش یکی از مهم ترین قدم ها را برای پینک فلوید و مخاطبانش برداشت و کتابی در مورد تاریخچه گروه و خاطراتشان تالیف کرد. این کتاب شاید مهم ترین منبع در رابطه با گروه نباشد اما احتمالا به خاطر مولفش و داستان های خواندی اش، جذاب ترین است. میسون که همیشه در حاشیه بوده باز هم آرام و بی حاشیه یکی از ساده ترین اقدامات را انجام داد و کار بزرگی در مکتوب کردن خاطرات شخصی گروه کرد؛ همچنین او پس از نوشتن کتاب Inside out (در ایران با نام پشت و رو ترجمه شده است) از دیوید و راجر هم برای چاپش تایید گرفت.
نکته ای که در رابطه با هر سه آلبوم منتشر شده به صورت مشترک وجود دارد هیت نشدن است. هیچ کدام از این آلبوم ها مخاطبش را سورپرایز نکرد و از طرفی هیچ قطعه ای از این آلبوم ها هم آنچنان فراگیر نشد که مهمترین قطعه (حتی برای یک ماه) در تمام دنیا شود. آلبوم آخر پینک فلوید بیش از هر چیزی شبیه به خودش بود؛ این ویژگی همیشه در آثار آن ها وجود داشته است. از زمانی که همراه با «سید برت» و بدون گیلمور آهنگ ها را می نوشتند تا همین آلبوم، که عملا با دو عضو قیمتی تکمیل شده، آن ها شبیه خودشان هستند: شبیه به خودشان در آن زمانِ خاص و نه حتی شبیه به خودشان در آلبوم های قبلی.
شاید «رودخانه بی پایان» آلبومی منسجم نباشد اما یکدست است. به این معنا که تکه های کوتاه و بدون نوآوری خاصی، به هم چسباده شده اند اما تکه های بی ربطی نیستند و در کنار هم کامل می شوند. نباید فراموش کرد که فلسفه تولید این آلبوم جدا از بحث تجاری و آخرین درآمدزایی ها از نام پینک فلوید، ادای دینی به «ریچارد رایت» فقید است. آن ها تم هایی که از آلبوم «ناقوس جدایی» (آلبومی که ریک رایت بیشتر از همیشه در آن پررنگ است) بیرون گذاشته بودند را بر می دارند و سعی می کنند بدون کمترین تغییرات، تنظیمش کنند. البته که دیوید و نیک هم قطعاتی به آن اضافه کردند اما هسته مرکزی ملودی ها همان هایی است که ریک نواخته بود.
این آلبوم از جهت صدا شاید به آلبوم گیلمور نزدیک باشد اما به هیچ عنوان از نظر آهنگ سازی شبیه به هم نیستند. بیشتر قطعات بی کلام هستند و خبری از سولونوازی های همیشگی (به جز یک قطعه) نیست و بیشتر رویکرد امبیت در آن وجود دارد. این بار هم مانند آلبوم ناقوس جدایی، «استیون هاوکنیگ» در یکی از قطعات با همان صدای الکترونیکی و عجیبش جمله هایی می گوید که تاکید بر گفت و گو دارد و در نهایت می گوید: «با در اختیار داشتن فناوری، احتمالات حد و مرز ندارند. تنها کاری که باید بکنیم این است که مطمئن شویم به حرف زدن ادامه می دهیم.»
پینک فلوید پس از جدا شدن راجر واترز اشعارش را از جنگ جهانی فراتر برد؛ نه اینکه اشعارش بهتر شده باشد بلکه در موضوعات و مضامین رو به دنیای امروز آوردند و این گستره تا حدی بود که منجر به حضور استیون هاوکنیگ (مشهورترین دانشمند زنده در جهان) در آلبوم هایشان شد. از طرفی گیلمور در آلبومش علاوه بر اشعار عاشقانه از جنگ هم صحبت می کند اما تمام دغدغه پیرمرد، جنگ نیست. همچنین او در موسیقی اش تا حدی نوآوری به خرج داد و از موسیقی جز و حال و هوای موسیقی فرانسه هم وام گرفت.
آلبوم راجر واترز که با کلی سر و صدا و خبر منتشر شد شاید بیشتر از همیشه واترزی است و کمتر از همیشه امروزی. واترز در دنیای اعتراضی خودش به سر می برد و آلبومش به شدت کلام محور است. مانیفست راجر این بار به غیر از جنگ جهانی از جنگ در افغانستان و پاکستان هم حرف می زند و البته به ترامپ هم رحم نکرده است. با وجود حضور «نایجل گودریچ» به عنوان تهیه کننده، موسیقی واترز بسیار قابل پیش بینی است و حرف جدیدی ندارد.
تمام اتفاقاتی که در ده سال گذشته برای پینک فلوید افتاده آن ها را به انتهای کار نزدیک کرده است. عملا پس از ناقوس جدایی کارشان تمام شد، چرا که گروهی متکی به یک رهبر نبودند. در آغاز راه سید برت را از دست دادند اما به سرعت فرد بااستعداد دیگری جایگزینش شد و البته او در گروه حل شد.
اگر قرار بود پینک فلوید حتی با دو عضو و ایده های باقی مانده از نفر سوم عالی بماند آلبوم آخر، حداقل یک خداحافظی باشکوه بود. اگر پینک فلوید تنها راجر یا دیوید بود حالا آلبوم های شخصی شان بارقه هایی از امید را در خود داشت. تنها چیزی که از این گروه و اعضایش باقی مانده آثار درخشانی است که از اواخر دهه 60 تا اواخر دهه 90 میلادی تولید کردند. برای هر گروهی حتی یک سوم از این کارنامه کافی است تا به شهرت، اعتبار و ثروت برسد و سربلند باشد. از این به بعد هم تمام آنچه فلویدی ها تولید کند مخاطب خواهدداشت، چرا که برای میلیون ها نفر نوستالژی دارند اما چیزی که اخیرا برای آن ها اتفاق افتاده بدون شک یک پایان است؛ پایانی نه چندان شکوهمند.
نگاهی به آلبوم های پینک فلوید و اعضایش
آنچه در این نوشته می خوانید ریو یوی سه آلوم از گروه پینک فلوید، دیوید گیلمور و راجر واترز است که در وب سایت آل موزیک منتشر شده است.
نگاهی به آلبوم «The Endless River» اثر گروه پینک فلوید
دیوید گیلمور در قطعه «های هپس» (High Hopes) از رودخانه ای بی پایان خوانده است. قطعه آخر آلبوم دیویژن بِل (Division Bell) که آخرین آلبوم پینک فلوید (Pink Floyd) به نظر می رسید. بیست سال بعد، همان عبارت عنوان آلبومی شد که آخرین آلبوم پینک فلوید نامیده شد دِ اِندِلس ریور (The Endless River). این آلبوم (Endless River) به طور عمده از تکه های بیرون گذاشته شده آلبوم Division Bell ساخته شد؛ در آغاز قرار بود این بخش ها به شکل یک پروژه امبینت به نام The Big Spliff کنار هم قرار بگیرند.
ریک رایت تنها عضو غایب پینک فلوید نیست، این غیبت شامل حال راجر واترز (Roger Wters) نیز می شود. اما روح آن ها نیز مانند روح سید بارت (Syd Barrett) در سراسر نخستین قطعات بی کلام آلبوم کاملا حضور دارد. مرگ اما در ذهن هر دو عضو باقی مانده فلوید جا دارد که در قطعه «لَودر دَن ووردز» (Louder Than Words) به طور غیرمستقیم به آن اشاره می شود، تنها آهنگی که در آن از کلام استفاده شده و از خلال نشانه ها می توان رد پای گذشته را در آن به خوبی احساس کرد.
در طراحی آلبوم Endless River کمی ریسک کردند- آن ها یکی از محبوب ترین گروه های قرن بیستم هستند که صدای ریتمیک آرام، بهترین آلبوم هایشان را شکل داده است- که با دور شدن از کلام و تاثیرات ویش یو ور هیر (Wish You Were Here) (اغلب این شبیه سازی اتفاق می افتد) و فضای پیش از دارک ساید (Dark Side) به تنظیمات جدیدی رسیده اند. اما Endless River با وجود تحدید دیدار به رهبری گیلمور و با هدف ارضای نیازهای بازار همچنان نشان دهنده این است که پینک فلوید در هسته مرکزی خود همیشه به عنوان گروهی هنری شناخته شده است.
قطعات بی کلام همیشه راه حلی برای کار کردن با آهنگ های ناتمام هستند- آسان تر این است که آن ها را به سوییت های متغیر تبدیل کرد تا ملودی ها را به هم پیوند زد- اما با این حال باز هم در بعضی نقاط، نوسانات آرام سنتی سایزر و گیتار اوج گیرنده گیلمور به شکل غیرمنتظره ای جا به جا می شوند. گیلمور و میسون هر دو می دانند که این آخرین خداحافظی آن ها است؛ بنابراین آن ها این کار را نه با بیانیه ای بزرگ که با مرثیه ای تلخ و شیرینی اما نرم انجام دادند و نقطه پایانی بر نیم قرن فعالیت خود گذاشتند.
نگاهی به آلبوم «Rattle That Lock» اثر دیوید گیلمور
دیوید گیلمور (David Gilmour) گیتاریست پیشین گروه پینک فلوید (Pink Floyd) آن قدرها که باید پرکار و فعال نیست. آلبوم رَتِل دَت لاک (Rattle That Lock) چهارمین آلبوم سولوی استودیویی اوست (هرچند در ادامه و ده ماه پس از آخرین آلبوم گروه دِ اِندلس ریور (The Endless River) منتشر شده است).
گیلمور ۳۵ قطعه برای این مجموعه ضبط کرد که تاریخ برخی از آن ها به ۱۸ سال پیش باز می گردد. محدود کردن آن ها به ۱۰ قطعه قطعا کار آسانی نبوده است. نام آلبوم برگرفته از کتاب دوم جان میلتون (John Milton) یعنی پَرَدایز لاست (Paradis Lost) است. Rattle That Lock چرخه ساده ای از آهنگ هایی است که روند فکری گاها تصادفی و گاها عمیق انسان را در یکی از روزهای معمول زندگیش نشان می دهد. آلبوم با قطعه بی کلام «۵.ای.ام» (۵.A.M) آغاز می شود؛ این قطعه با ارکستراسیون زبیگنف پرایزنر (Zbiigniew Preisner) و با امضای همیشگی گیلمور، آهسته و بلوزی با گیتار استراتو کَستِر (Stratocaster) سوزان و با همراهی گیتارهای آکوستیک نواخته می شود.
سینت های ملایم و پیانوی الکتریک این قطعه در میان فضای زهی همان حسی را به شنونده منتقل می کند که نام قطعه، (رتل دت لاک) اولین ترانه از ۵ ترانه ای است که گیلمور با همکاری همسرش پالی سمسون (Polly Samson) نوشته است. صدای گیتار گیلمور روح ترانه ها را منعکس می کند، همان روحی که از قدرت اختیار، آزادی بیان و رستگاری سخن می گوید.
ترکیب ارگ «هاموند» فیل مانزانرا (Phil Manzanera)، دو ردیف بیس فانکی و صدای کر اوج گیرنده میکا پاریس (Mica Paris)، لوییز مارشال (Louise Marshall) و لیبرتی کویر (Liberty Choir) حس راک بسیار نرمی را به شنونده القا می کند. قطعه «فیسز آو استون» (Faces of Stone) که با اتمسفر فلویدی و صدای گیتاری نالان، رنگ آمیزی شده والتسی است که می توان با آن تانگو رقصید.
قطعه «اِ بوت لایز ویتینگ» (A Boat Lies Waiting) با هارمونی های ماندگار ظریف گراهام نَش (Graham Nash) و دیوید کراسبی (David Crosby) ادای احترامی بی پیرایه به نوازنده کیبورد گروه یعنی ریارد رایت است. اسلایدهای گیلمور بر فراز پیانوی موزون راجر اینو (Roger Eno)، سازهای زهی و صدای مرغ های دریایی پرواز می کند. ترانه های سامسون در عین کوتاهی، نیرومند هستند و با شنیدن شان انسان دچار احساس تلخ و شیرین نوستالژی، رنج و خسران و اندوه شدید می شود.
گیلمور در قطعه «این اِنی تونگ» (In Any Tongue) به شکل تکان دهنده ای از جنگ جهانی می گوید که با جویستیک های مرگبار انسان ها هدایت می شود؛ «خدا به داد پسرم برسد/ او چه کار کرده؟/... «مامان» به همه زبان ها یکی است...» در قطعه «بیوتی» (Beauty) با ترکیب شدن پیانوی مینیمال و گیتار بلوز- راکِ اینو و گیلمور، صدای پرتضادی در فضای موسیقی طنین اندار می شود.
دومین تک آهنگ آلبوم، «تودی» (Today)، مانند مناجات آغاز می شود اما با بس شل ووِل گای پرَت (Guy Pratt) فوران می کند و اوج می گیرد. در این قطعه، راک دیسکویی لطیف ینک فلوید در دوره آلبوم The Wall با راک تاکینگ هد در دوره آلبوم Speaking in Tongues برخورد می کند و با وجود همراهی دراماتیک ارکستر، نتیجه راضی کننده است. «اند دِن» (And Then)، حسن ختام آلبوم، قطعه ای بی کلام است که با گیتارهای آکوستیک پرشور گیلمور همراه شده است. با اینکه درامز اندی نیومارک (Andy Newmark) و پرکاشن دَنی کامینگز (Danny Cummings) در پشت گیتارش گیر افتاده اند، نوای این قطعه به قدری شاعرانه است که انگار گیتار گیلمور خود می خواند.
نگاهی به آلبوم ?Is This The Life We Really Want اثر راجر واترز
درست است که راجر واترز (Roger Waters) هیچ آلبومی با ایده ای جدید بین سال های 1992 تا 2017 نساخته، با این حال او در تمام این یک ربع قرن بسیار فعال بوده است. به طور مداوم تور برگزار کرده، اپرا نوشته، برای کنسرت خیریه سال 2005 پینک فلوید را دور هم جمع کرده و دِ وال (The Wall) را بارها و بارها احیا کرده و توانسته این اپرا- راک خودمحور را تبدیل به قطعه ای سیاسی کند. آیا واقعا این آن زندگی است که می خواهیم؟ (Is This The Life We Really Want?)، چهارمین آلبوم او، مانند مخالفتی گزنده به موضوعاتی مانند برگزیت (Brexit) و ترامپ (Trump) می پردازد.
با اینکه واترز تندخویی خود را پنهان نمی کند- در قطعه «دِ لَست رِفیوجی» (The Last Refugee) برای پناهندگان ضجه می زند و سوگواری می کند و در جمله «رهبر بدون مغزی را تصور کن» علنا علیه ترامپ، خشم خود را نشان می دهد- اما خشونت در آلبوم موج نمی زند. این آلبوم با تمپوهایی حساب شده، صداهایی وسیع، گیتارهای سولوی اپرایی و اوج های منبسط برای ما یادآور آلبوم های واترز و یا حتی اگر دقیق تر بگوییم آلبوم های فلویدی است.
مطمئنا آلبوم Is This The Life We Really Want? مانند آلبوم The Wall روایتی سرراست و ملودیک ندارد اما مانند آلبوم دِ فاینال کات (The Final Cut) دچار خواب آلودگی و رخوت نیز نشده است و با اینکه قطعات به تنهایی توجهی را به خود جلب نمی کنند باز هم توانسته اند در کنار هم سوییت احساسی بلند و به هم پیوسته ای را شکل دهند.
منبع: آل موزیک
ارسال نظر