داریوش مهرجویی؛ غول زیبای هفتاد و چند ساله
درباره کارنامه ادبی داریوش مهرجویی بهعنوان سینماگری که بیشترین تعداد فیلم اقتباسی را در سینمای ایران در کارنامه دارد، باید این نکته را ذکر کرد که ورود این سینماگر بزرگ به عالم ادبیات با ترجمه بوده. درواقع ترجمههای مهرجویی که البته بیشتر متون فلسفی را شامل است، کلید اصلی و اول ورود این سینماگر برجسته به دنیای ادبیات هستند.
درباره دلایل ضعفها و کمبودهای فیلمنامهای سینمای ایران حرفها و بحثهای زیادی شده؛ که بیشترشان در این نکته با هم مشترکند که سینمای ایران و نویسندگانش با ادبیات بیگانهاند. درواقع درحالیکه در سینمای غرب و بهخصوص درهالیوود شاید بیش از نیمی از فیلمهای تولیدی فیلمهای اقتباسی هستند؛ اما سینمای ایران با این قضیه کاملا بیگانه است و در تورقی در تاریخ سینمای ایران شاید نتوان بیش از انگشتان دو دست فیلم شاخص ریشهدار در ادبیات این مرزوبوم جست. این نکته اصلی شاید باشد که منتقدین بیرحمتر یا بیتعارفتر از آن به بیسوادی عمومی سینمای ایران و بهطور اخص بیسوادی و بیمطالعگی کارگردانان و نویسندگان سینمای ایران تعبیر میکنند؛ و میدانیم و میدانید که در این روزگار، بیسوادی به چه معنایی میتواند باشد...
در میان این همه سینماگر بی مطالعه و به تعبیر صادقانه ترش فیلمساز بیسواد؛ اما، سینماگرانی نیز میتوان مثال آورد که چنان پیوندی با کتاب دارند، که نفسکشیدنشان نیز در هوایی دور از ادبیات قابلتصور نیست. سینماگرانی که بهعنوان نویسنده- نیز- توانستهاند نامی در حدواندازه اعتبار و احترامشان در سینما به دست آورند. نکته شگفتانگیز در این میان اینکه اکثریت این جمع با کسانی است که موقعیتشان در سینما نیز غبطهبرانگیز است. یعنی هنرمندانی که در هر دوحیطه بهترینند. شماری از سینماگران نسل جادویی متولد حوالی دهه بیست؛ که در اوان جوانیشان در دهه چهل سینما را از فلاکت مطلق و بیآبرویی محض نجات دادند و اینروزها نیز با رمانهای پرخواننده و موفقشان انگار وظیفه دارند انگ سزاوارانه بیسوادی را از سینما و سینماگران این دیار دور کنند...
یکی از این جماعت هنرمند اندک شمار داریوش مهرجویی است. غولی زیبا در دنیای سینما در کنار غولهایی چون مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی و ناصر تقوایی- که در دنیای ادبیات نیز نام و نشانی نیک داشتند و دارند...
اینروزها که انتشارات به نگار مجموعهای شکیل از آثار داستانی و خاطرات نوشتاری این سینماگر نویسنده عرضه کرده، شاید بد نباشد نگاهی داشته باشیم به کارنامه ادبی مهرجویی. نویسندهای که البته با انگاره بیسوادی مطلق سینمای ایران مخالف است و در معضل دوری سینما و ادبیات ایران از هم انگشت اتهام را بیشتر متوجه نویسندگان میداند تا سینماگران؛ جایی که میگوید:
پیوند ادبیات و سینما در کشور ما متناقض است. به این صورت که کارگردانها اغلب رابطه خوبی با آثار ادبی ایران و جهان دارند، اما نویسندگان و داستاننویسان چندان دانشی از تاریخ سینما و فیلمهای ارزنده ندارند. دلیلش هم این است که چون فیلمسازان بیشترشان مجبورند فیلمنامه فیلم خود را خودشان بنویسند، مطالعه ادبی را ناچارند که داشته باشند. اما بیشتر نویسندگان سینما را فقط از طریق سینمای تجارتی و هالیوودی میشناسند. بهعنوان کسانی که دغدغه اصلی شان سینما نیست، البته، تقصیری هم متوجه شان نیست، چون به هرحال فیلمهای ارزشمند، متفاوت و به اصطلاح هنری در ایران نشان داده نمیشد و هنوز هم نمیشود. البته منظورم بهصورت پخش همگانی است نه نمایش فستیوالی یا کلوب نمایش فیلم مثلا سینماتک.
بهرغم دوری سینما و ادبیات ایران از هم، داریوش مهرجویی البته خودش در زمینه اقتباس ادبی کارنامه پروپیمانی دارد. درواقع درباره داریوش مهرجویی به صراحت میتوان گفت که او در کنار مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی و ناصر تقوایی کهنهسوار دیگری است از سینماگران که سودا و اشتیاق زندگی در دنیای زیبای ادبیات آشکارا امانش را بریده؛ و این بیامانی در تمام روزهای بودن این بزرگ در میدان فرهنگ و هنر آشکارا به نمایش درآمده است. او با فیلمهایی چون گاو، پستچی، دایره مینا، سارا، پری، درخت گلابی، میهمان مامان، چه خوبه که برگشتی، اشباح و حتی بانو که از داستانها و رمانهایی از دکتر ساعدی، ایبسن، سلینجر، مهناز انصاریان، گلی ترقی، هوشنگ مرادی کرمانی و... اقتباس شدهاند، این سودای مدام را به نمایش گذاشته است. کارنامهای پربار و پربرگ که البته برگهای زیادی از آن، قلل غیرقابل دسترسی از آن مرهون همکاری شگفتانگیز مهرجویی با غلامحسین ساعدی است. همکاری پرثمری که مهرجویی دلایل موفقیتش را چنین توضیح میدهد:
انتشار مجموعه شکیل اخیر انتشارات به نگار متشکل از کتابهای آن رسید لعنتی، سفر به سرزمین فرشتگان و سفرنامه پاریس، عوج کلاب یک بار دیگر نشان میدهد ادبیات برای داریوش مهرجویی امری جدی است. پرکاری او در این عرصه خود مبین این جدیت است. درباره کارنامه ادبی داریوش مهرجویی بهعنوان سینماگری که بیشترین تعداد فیلم اقتباسی را در سینمای ایران در کارنامه دارد، باید این نکته را ذکر کرد که ورود این سینماگر بزرگ به عالم ادبیات با ترجمه بوده. درواقع ترجمههای مهرجویی که البته بیشتر متون فلسفی را شامل است، کلید اصلی و اول ورود این سینماگر برجسته به دنیای ادبیات هستند؛ با اینکه سابقه سردبیری مجله پاریسریویو در آمریکای دهه شصت نشان میدهد رویا و سودای زیست داریوش مهرجویی در هوای ادبیات دیرپاتر از آن است که بشود نویسندگی را تفنن و یا حتی طبع آزمایی پیرانه سر این فیلمساز فرهیخته نامید...
مهرجویی که با ترجمه کتابهای یونگ خدایان و انسان مدرن نوشته آنتونیو مورنو، بعد زیباشناسی هربرت مارکوزه، جهان هولوگرافیک مایکل تالبوت و نمایشنامههای درس و آوازخوان تاس نوشته اوژن یونسکو و کودک مدفون و غرب واقعی سام شپرد خود را بهعنوان مترجمی خوشذوق شناسانده بود، از سال ١٣٨٨ به اینسو با انتشار رمانهایی چند کوشیده بعد دیگری از خلاقیت هنرمندانه خود را نیز با مخاطبانش در میان گذارد. او در سال ١٣٨٨ رمان به خاطر یک فیلم بلند لعنتی را عرضه کرد. انتشار این رمان سودای نویسندگی حرفهای را که مهرجویی سالها در دل و ذهن داشت، جامه عمل پوشاند. بهخاطر یک فیلم بلند لعنتی آشکارا لحن، زبان و دنیای نویسندهاش را انتقال میداد.
به هرحال به خاطر یک فیلم بلند لعنتی چه بهخاطر داشتههای خود رمان و چه به دلیل نام و اعتبار خود داریوش مهرجویی پرفروش شد؛ و این اتفاق توانست داریوش مهرجویی را در این عرصه نیز تثبیت کند. گرچه ساختار زبانی و حتی روایی رمان کمبودهایی آشکار را در این عرصه جدید نشان میداد. در خرابات مغان که در سال ١٣٩١ بیرون آمد، گامی بلند بود برای داریوش مهرجویی نویسنده. و بعدتر، در آثار اخیرش، در مجموعه به نگار، آن رسید لعنتی، سفر به سرزمین فرشتگان و سفرنامه پاریس، عوج کلاب میبینیم که این آسیب کاملا از میان رفته؛ گرچه آن سادگی شگفت مختص داریوش مهرجویی هنوز با او و آثارش هست؛ و چه خوب که هست...
روایت مهرجویی از نگارش رمان: هر فیلمی یک رمان است. من تمام سناریوهای فیلمهایم را خودم نوشتهام. خیلی آرزو داشتم که سناریوهایی از نویسندگان به فیلم تبدیل کنم، اما متاسفانه اغلب نویسندههای ما از هنر، تاریخ و زیباشناسی سینما غفلت دارند و سینما را نمیشناسند. بنابراین نمیتوانند کمککننده باشند. عامل دیگری که باعث شد رمان بنویسم این بود که هریک از فیلمهایم چه قبل و چه بعد از انقلاب با سد عظیم سانسور مواجه شد. از فیلم گاو که دوسال توقیف شد تا پستچی و دایره مینا. بعد از انقلاب هم بسیاری دیگر از فیلمهایم ازجمله آخرین آنها فیلم سنتوری با سانسور و توقیف مواجه شد.
بهخاطر یک فیلم بلند لعنتی
نخستین رمان داریوش مهرجویی که درسال ١٣٨٨ به همت نشر قطره به زیور طبع آراسته شد، داستان جوانی است با سابقه کارگردانی فیلمهای کوتاه؛ که تلاشهایش را برای ساختن نخستین فیلم بلندش برای خوانندگان روایت میکند.
در خرابات مغان
روایتی عاشقانه که در سال ١٣٩١ باز هم در انتشارات قطره به بازار کتاب عرضه شد و توانست موقعیت و جایگاه داریوش مهرجویی را در دنیای ادبیات نیز تثبیت کند. مهرجویی در دومین رمانش کوشیده است با گرهزدن اندیشهها در بافت روایت داستانی خود به این موضوع بپردازد که با این همه دشمنی و خشونت و اختلاف مذهبی و مسلکی میتوان در کنار هم با عشق زندگی کرد؟ آیا میتوان بری از مسائل سیاسی به عشق و دین و عرفان پرداخت؟ در این رمان دو دلداده دانشجوی دانشگاه پنسلیلوانیا در فیلادلفیا، یک پسر ایرانی مسلمان ویک دختر کاتولیک ایتالیایی تبار، درکشاکش اندیشه و ایمان درگیر عشق عمیقی میشوند و میخواهند به زندگی مشترک بپردازند تا اینکه رویداد خونبار ۱۱ سپتامبر پیش میآید. آنها به سیاست کاری ندارند. آیا سیاست با زندگی و عشق و ایمان این دو دلداده کنار میآید؟ در توضیح این رمان میتوان گفت: درباره عشق و دین و فلسفه و سیاست و خشونت و... زندگی!
داریوش مهرجویی: در خرابات مغان از آنجا شروع شد که مشغول خواندن کتابی از نجیب محفوظ بودم که در آن صحنهای از نماز خواندن یک مومن را شرح میداد و این صحنه برای من بسیار جذاب و تکاندهنده بود. به یاد دوران کودکی خودم افتادم. من هم از سن هفتسالگی افتاده بودم به نمازخواندن. چون هم مادر و هم مادربزرگم نماز میخواندند من هم تحتتأثیر آنها نماز را یاد گرفتم و روزی سه بار نماز میخواندم و روزه هم میگرفتم. و نیز به یاد پسرعمهام افتادم که او هم نمازخوان قهاری بود و هماکنون نیز در سنوسال چهلسالگی همچنان نماز میخواند و در آتلانتیکسیتی کار میکند. از آنجا به بعد را به تخیلات سپردم. به هرحال شخصیت مومن هم مثل شخصیتهای دیگر داستانها و فیلمهایم میتوانست فرد خاصی باشد...
آن رسید لعنتی
انتشارت به نگار این رمان کوتاه صد صفحهای را بهارسال گذشته به بازار کتاب عرضه کرد. این رمان موفق که در چند ماه به چاپ دوم رسید؛ روایتی است درباره سردرگمی و کلاف باز نشدنی مشکلات انسان در زندگی شهری؛ نوعی نقد ریشهای است بر بوروکراسی و اضطراب زندگی مدرن. با اینکه داستان در تهران میگذرد، اما رویدادهای این داستان میتواند در هر شهر بزرگ و مدرن دیگری هم رخ دهد. داستان فیلمسازی که تلویزیون وعده میدهد بابت یکی از کارهایش پول خوبی بهش پرداخت خواهد کرد؛ و این باعث میشود این فیلمساز تن به خرجهای کلان بی شماری دهد.
آن رسید لعنتی از نگاه مهرجویی: در آن رسید لعنتی یک طنز تراژیک برقرار است، چون موقعیت بسیار جفنگ و بیمعناست و از یک شادی و شعف اولیه عاقبت به سکته و سیسییو کشیده میشود. به خاطر بوروکراسی اداری و شلختگی و بیمسئولیتی همکاران راوی. چیزی که هر روز در برخوردمان با مردمان این سرزمین و ادارات و موسسات مختلف تجربه میکنیم...
سفر به سرزمین فرشتگان
این رمان که در انتشارات به نگار عرضه شده، داستان زوجی تحصیلکرده و بااستعداد است که روزی بهشان گفته میشود که در قرعه کشی لاتاری اقامت آمریکا را برنده شدهاند و بنابراین آنها مهاجرتی شادمانه را آغاز میکنند. مهاجرتی که در ادامه کلافی سردرگم میشود؛ رویایی که رنگ کابوس میگیرد؛ و زوج شادمان داستان در پایان میفهمند که رویاهاشان آنها را در آغوش کلاهبرداران انداخته است. رمانی پر از تصویر و صحنه. مهرجویی گویی در این رمان صحنههای فیلمی را با قدرت کلامش به تصویر کشیده؛ تصاویری زنده که تا مدتها در ذهن خواننده میمانند.
مهرجویی درباره این رمان گفته: این رمان که از یک رخداد واقعی نشئت میگیرد، شرح حال نخستین روزهایی است که برای جلب و جذب مردم دنیا، بهخصوص قلمرو جهان سومی، شیوه لاتاری و برندهشدن ابداع شده و سر مردم کلاه گذاشته میشد. قضیه برندهشدن برای خود من و زنم رخ داد و ما را مبهوت و مشعوف کرد و برای یک هفته طبق دستور آنها رازداری کردیم و با کسی آن را در میان نگذاشتیم، تا اینکه دوستی خبر داد که اینها یک دسته کلاهبردار منظم و سازمانیافته هستند که با او هم به همین بهانه تماس گرفته و صدوسیهزار دلار پیادهاش کردهاند و همهاش کشک بوده.
سفرنامه پاریس عوج کلاب
سومین کتاب مجموعه آثار جدید داریوش مهرجویی که به همت انتشارات به نگار به زیور طبع آراسته شده؛ شامل دو سفرنامه است. سفرنامه اول یا همان سفرنامه پاریس روایت خاطرات سفر یا به قول خود مهرجویی تبعید خودخواسته کارگردانی سرشناس است به پاریس در نخستین سالهای بعد از پیروزی انقلاب. سفرنامهای که گویی تلفیقی است از واقعیت و خیال؛ با شخصیتهایی که همگی آشنا مینمایند، اما با اسامی ساختگی و خیالی؛ از قبیل نویسندهای که دورانی موفق با کارگردان داشته اند؛ که از رفتار و گفتار و اطلاعاتی که در سفرنامه است، پیداست دکتر ساعدی است. روایتی شیرین و طناز از خاطرات فیلمساز در غربتی دور از وطن؛ که برای کسانی که با سینما و سینماگران آشنا باشند، جذاب و گیرا و پر از لذت و ملاحتی غریب است...
سفرنامه دوم، عوج کلاب، سفرنامه مهرجویی به دوبی است. روایت سفر معروف داریوش مهرجویی به آن کشور عجیب در سالهای آغازین دهه هشتاد. قطعا یادتان است اخبار و شایعات و داستانهای منتشر شده در مطبوعات را درباره آن سفر کابوس وار مهرجویی؛ سفری که او آن را در کنار فیلمسازانی چون ابراهیم حاتمیکیا و چند فیلمساز شناخته شده دیگر برای گرفتن ویزای آمریکا آغاز، و به دلیل همراه داشتن چند قرص مسکن ناقابل در زندان دوبی به پایان رساند. شرح بیعدالتی حکمفرما در آن سرزمین که این بی عدالتی دامان نویسنده سفرنامه را نیز در چنگال گرفت.
توضیح داریوش مهرجویی: معتقدم همه داستانها به نحوی از زندگی نویسنده نشئت میگیرند. حتی در مورد آثار بسیار قطور مثل جنگ و صلح، در بیوگرافی نویسنده میآید که اغلب شخصیتهای خود را از آشنایان و خواندهها و شنیدهها میگرفت. یا در مورد فلوبر حتی... این کتاب دو خاطره درواقع میتوان گفت که خودش یک رمان است. درست است که اغلب موقعیتها و شخصیتها از واقعیت تجربه شده میآیند، ولی تخیل و دخل و تصرف در شخصیتها و موقعیتها هم دخیل بودهاند. در این کتاب که با خاطرهنویسی شروع شد، رفتهرفته دیدم دارم به قلمرو تخیل و تغییر قدم میگذارم. بنابراین خودم را رها کردم و آزادانه پیش رفتم و ساختار جدیدی به حوادث و کارکرد شخصیتها دادم... فکر کنید برای آنهایی که به این شخصیتها و موقعیتها واقف نیستند و نمیدانند که فلان کس در واقعیت چه کسی بوده است چه طعم و مزهای دارد.
نظر کاربران
ایشالا تا پنجاه سال دیگه هم سایشون بالا سر سینمای ایران باشه